⚘﷽⚘
.
خاطرات شهيد حاج رضا داروئيان از زبان يكي هم پايگاهيش
جلسه قران
مداح با صفاي اهلبيت علاوه بر نوحه خواني درمجالس عزاداري اباعبدا...الحسين ( ع ) قاري قران بود ٬ هر وقت كه به مرخصي مي آمد شبها در پايگاه حاضر شده و يكجلد قرآن برداشته و شروع به تلاوت قران مي كرد و از آقاي حاج حسن اصغري مي خواست كه به تلاوتش گوش داده و اشكالاتش را برطرف كند ٬
با اين كار حاج رضا ساير حاضرين قراني برداشته و خود به خود جلسه قرآن تشكيل مي شد
حضور در جبهه
قبل از عمليات كربلاي چهار به مرخصي آمده بود ولي اينبار برخلاف ساير مرخصي ها به پايگاه نيامده بود از ايشان سوال كردم كه چرا به پايگاه نمي آيي با تيز بيني خاصي كفت امروز ديگر روز حضور در پايگاه نيست امروز روز حضور در جبهه و جنگ است
حضور مجدد در پايگاه
بعد از عمليات كربلاي چهار بود كه شلوار كُردي و يك جفت جوراب ورزشي پوشيده بود ٬ جهت ديدار دوستان به گردان ما آمد دو روز بعد خواستم جهت ديدار حاج رضا به گردان حبيب ابن مظاهر بروم كه دوستان گفتند پايش را گچ گرفته اند ودر بيمارستان بستری است ٬ تعجب كردم وقتي علتش را پرسيدم گفتند در عمليات به زانوي پايش تركش اصابت كرده !!! او بعد از عمليات طوري رفتار مي كرد كه اصلا متوجه مجروحیتش نشده بودیم . در عملیات کربلای پنج گچ پایش را شکسته و با همان پای مجروح در عملیات شرکت کرده و بشدت مجروح می شود بطوری که چند مدتی مجروحیتش مانع حضورش در جبهه شد و وقتی از بیمارستان مرخص شد و دید نمی تواند به جبهه برود با همان بدن مجروح هر شب در پایگاه حضور می یافت و با اینکارش می خواست به ما بفهماند ٬ الان که نمی توانم به جبهه بروم باید در سنگر پایگاه فعالیت نمایم شهید حاج رضا داروئیان در مورخه 5/2/1367 در منطقه پدافندی شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل شد ٪
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
کربلایی حسین معز غلامی1_947729242.mp3
زمان:
حجم:
13.24M
#مداحی
#شهید_حسین_معز_غلامی🖤
خجالت میکشم که من سرم رو تنمه حسین🖤🕊
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
💞💞💞
⚘﷽⚘
💛قرارعاشقی💛
🍁صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت
به وقت امام رضا😍😍😍
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 3⃣6⃣1⃣ #فصل_پا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 5⃣6⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
با خونسردی گفت: «هیچ، چه کار داریم بکنیم؟! قطعش می کنیم. می اندازیمش دور. فدای سر امام.»
از بی تفاوتی اش کفری شدم. گفتم: «صمد!»
گفت: «جانم.»
گفتم: «برو بنشین سر جایت، هر وقت دکتر اجازه داد، من هم اجازه می دهم.»
تکیه اش را به عصایش داد و گفت: «قدم جان! این همه سال خانمی کردی، بزرگی کردی. خیلی جور من و بچه ها را کشیدی، ممنون. اما رفیق نیمه راه نشو. اَجرت را بی ثواب نکن. ببین من همان روز اولی که امام را دیدم، قسم خوردم تا آخرین قطره خون سربازش باشم و هر چه گفت بگویم چشم. حتماً یادت هست؟ حالا هم امام فرمان جهاد داده و گفته جهاد کنید. از دین و کشور دفاع کنید. من هم گفته ام چشم. نگذار روسیاه شوم.»
گفتم: «باشد بگو چشم؛ اما هر وقت حالت خوب شد.»
گفت: «قدم! به خدا حالم خوب است. تو که ندیدی چه طور بچه ها با پای قطع شده، با یک دست می آیند منطقه، آخ هم نمی گویند. من که چیزی ام نیست.»
گفتم: «تو اصلاً خانواده ات را دوست نداری.»
سرش را برگرداند. چیزی نگفت. لنگان لنگان رفت گوشه هال نشست و گفت: «حق داری آنچه باید برایتان می کردم، نکردم. اما به خدا همیشه دوستتان داشته و دارم.»
ادامه دارد..
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 6⃣6⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
گفتم: «نه، تو جبهه و امام را بیشتر از ما دوست داری.»
از دستم کلافه شده بود گفت: «قدم! امروز چرا این طوری شدی؟ چرا سربه سرم می گذاری؟!»
یک دفعه از دهانم پرید و گفتم: «چون دوستت دارم.»
این اولین باری بود که این حرف را می زدم..
دیدم سرش را گذاشت روی زانویش و های های گریه کرد. خودم هم حالم بد شد. رفتم آشپزخانه و نشستم گوشه ای و زارزار گریه کردم. کمی بعد لنگان لنگان آمد بالای سرم. دستش را گذاشت روی شانه ام. گفت: «یک عمر منتظر شنیدن این جمله بودم قدم جان. حالا چرا؟! کاش این دم آخر هم نگفته بودی. دلم را می لرزانی و می فرستی ام دم تیغ. من هم تو را دوست دارم. اما چه کنم؟! تکلیف چیز دیگری است.»
کمی مکث کرد. انگار داشت فکر می کرد. بین رفتن و نرفتن مانده بود. اما یک دفعه گفت: «برای دو سه ماهتان پول گذاشته ام روی طاقچه. کمتر غصه بخور. به بچه ها برس. مواظب مهدی باش. او مرد خانه است.»
گفت: «اگر واقعاً دوستم داری، نگذار حرفی که به امام زده ام و قولی که داده ام، پس بگیرم. کمکم کن تا آخرین لحظه سر حرفم باشم. اگر فقط یک ذره دوستم داری، قول بده کمکم کنی.»
ادامه دارد...✒️
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
باز هم شب شد
و من هنوز بی تو از تمام رؤیاها دلگیرم
امشب در انتظار یک شب به خیر
تا صبح بیدار خواهم ماند ا
ما تو چشمان زیبایت را به رؤیاها بسپار.
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 #تقویم_شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۲۲ مرداد ۱۴۰۰
میلادی: Friday - 13 August 2021
قمری: الجمعة، 4 محرم 1443
🌹 امروز متعلق است به:
🔸#صاحب_العصر_و_الزمان_حضرت_حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹فتوی شریح قاضی ملعون به قتل امام حسین، 61ه-ق
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا عاشورای حسینی
▪️21 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️30 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️45 روز تا اربعین حسینی
▪️53 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•