eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
935 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
۰ اخلاق و خصوصیات فرهاد در طایفه و روستا زبانزد خاص و عام بود، شوخ طبعی و اهل ریا نبودن از خصوصیات بارز ایشان بود، و از آنجایی که او در کنکور در رشته هسته ای رتبه قابل توجهی را کسب نموده بود، اما عشق و علاقه وافر او به مکــتـب سیـــدالشـهداء و درس طلبگی، باجدّیت وارد حوزه علــمیـه شــد. سه سال در حوزه علمیه خــفــر بعنوان طرح سفیران هدایت به درس و بحث مشغول بود و سپس وارد(حوزه علمـیه قــوام شیراز)شــد و پایه ششم حوزوی خود را به اتــمام رسـاند. طی این سالها همزمان با دوران تحصیل، قـریب بـه یکـسال بــعـنـوان(امام جـماعت مسجــد بـازار وکـیـل) شیراز و چندین مسجد و مدرسه بود. و در یازدهم تیرماه ۹۷ رهسپار دفاع از حرم حضرت زینب(س) در کشـور ســوریـه گردید و در بیستم شهریور ماه۹۷ (مصادف با اول محرم الحرام سال ۱۴۴۰قمری) در سـن۲۵سالگی بر اثر ترکش مین ‌در یکی از مناطق عملیاتی سوریه به درجه رفیع نائل و به خیل همرزمان مدافع حرم پیوست. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
ایشان برای اجاره‌ی خانه‌ی مشترک، مقداری پول داشت؛ خانه‌ی بزرگ و نوسازی در منطقه‌ی خوبی از شهر پیدا کردیم. وقتی پسندیدیم و از خانه خارج شدیم، گوشی آقا حمید زنگ خورد. وقتی تلفن‌شان تمام شد، گفت «یکی از دوستانم دنبال خانه است و پولش کافی نیست. قبول می‌کنی مقداری از پولمان را به آن‌ها بدهیم؟» قبول کردم و نصف پول پیش خانه‌مان را به آن‌ها دادیم. نهایتاً یک خانه‌ی ۴۰ متری و قدیمی را در محله‌ای پایین شهر اجاره کردیم. سال بعد که به طبقه‌ی بالای همان خانه نقل مکان کردیم، از سقفش آب وارد خانه می‌شد... اگرچه رفاه و آسایش دنیایی‌مان در آن خانه کم بود، اما آرامش و ایمانی که از نگاه خدا و امام زمان (عج) نصیبمان می‌شد، بسیار دلچسب بود. حقوق اندک آقا حمید برکت زیادی داشت. من در آن خانه‌ی ۴۰ متری، به‌شدت خوشبخت بودم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
با سپاهی از خواهد آمد محمد_علی_ خادمی یادش گرامی باد •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
با دوستاش رفته بودن مزار شهدای مدافع حرم، تو امام زاده محمد میگه منو کنار اینها دفنم کنین دوستاش می‌خندن میگن: حالا شهادت کجا بود؟ چهار روز بعد پیکرش همون جایی بود که گفته بود به خاک سپرده بشه!(: •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
سکوت خسته‌ات یک حنجره فریاد می‌خواهد صدایت زخم خورد از خنجر بی‌هم‌صدایی‌ها •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
. چه جوانهایی که برای امنیت من وتو درگوشه وکناراین مرزوبوم بخاک وخون نشستند تا شب هنگام بدونه دغدغه ودرارامش وامنیت درکنار خانواده آرامش داشته باشیم ♨️ تصاویر شهدای مرزبانی در میرجاوه که توسط گروهک تروریستی جیش الظلم به شهادت رسیدند. 🔹گروهک تروریستی جيش‌الظلم، مسئولیت تیراندازی به سمت خودروی مرزبانی هنگ مرزی میرجاوه را بر عهده گرفت. شادی روح و علو درجات این سه شهید عزیز و همه شهدای اسلام صلوات •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
کافی‌ست صبــح که چشمانت را باز میکنی ، به سلام کنی... صبــح که جای خودش را دارد ، ظهر و عصر و شب هم بخیـر می شود . . . سلام ،صبـحتون شهـدایـی لشکر۱۴امام حسین علیه السلام،جاده اهواز آبادان •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
‏سراغ‌قبرِشهیدهایۍکہ‌زیاد زائرندارندبروید! آن‌هاچیزهایۍکہ‌مۍخواهند "بہ‌صدنفربدهندرابہ‌یک‌نفرمۍدهند [ - استادامینۍخواه] •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالروزشهادت 🌹🌹شهید🌹🌹 در آن لحظه اشک شوق پدرم را دیدم ؛ شوق به شهادت، انگار می دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. خاطره ای از زبان دختر شهید : به یاد می آورم : هنگامی که میخواستم به کلاس قرآن بروم، فراموش کرده بودم پدرم تا چند دقیقه دیگر میخواهد برود؛ و فقط خدا حافظی کردم . داشتم کفشم را می پوشیدم که پدر گفت: زهرا جان، عزیز بابا، بابا من که نبوسیدمت، دارم میرم ماموریت. گفتم : ببخشید یادم رفته بود که شما میخواید برید ماموریت. من را در آغوش گرفت و بوسید. برای همیشه . . . در آن لحظه اشک شوق پدرم را دیدم ؛ شوق به شهادت، انگار می دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. وقتی در سوریه بود هفته ای یکبار با ما تماس می گرفت، هفته ها به سختی می گذشت و انتظار کشیدن ، کلافه ام می کرد. در آن هفته ، از روز تماس بابا دو سه روزگذشت... خیلی بی تابی می کردم... به مادر گفتم: چرا بابا تماس نمی گیره؟ مادر که خودش هم چند روز بود سخت درگیر این موضوع بود بیشتر ناراحت شد ولی ما را آرام کرد. همان روز دایی من به جهرم آمد و ما را به هر بهانه ای بود به روستای پر زیتون بردند. آنجا که رفتیم کم کم خبر شهادت پدر را به ما دادند. آری بابای عزیزم به آرزویش رسید. ... یادش گرامی وراهش پررهرو •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
یک سال پیش در چنین روزی... دیدار شهید با خانواده‌ی شهدای مدافع امنیت مقدس جـــبـــران نـــمـــیـــشــوی... هدیه محضر همه شهدا صلوات •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فکرش را نمی‌کردیم ادامه‌ی راهتان اینقدر سخت باشد..! •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
تصاویر ۸ شهید حزب‌الله لبنان که در حمله تروریستی انفجار پیجر به رسیدند تعداد مجروحان به ۵۰۰۰ نفر رسیده است... •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•