eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.5هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
چند وقت پیش مجلس عروسی دعوت بودیم. بچه ها را گذاشتیم خونه خواهر شوهرم و ساعت ۹ شب با شوهرم رفتیم( آخه من تا سنی که بچه خوب و بدشو خودش بفهمه، عروسی نمیبرمش). اونجا که بودم یه گوشه نشسته بودم و جماعت نیمه برهنه سالن را از زیر نگاهم رد میکردم و عروس و دامادی که مشغول بودن!🤐 تمام خاطرات عقد عروسیم تا نصف شب از جلوی چشمم رد شدن. از عقدی که میخواستم سر شهدای گمنام باشه ولی بزرگترا قبول نکردن و در نهایت سادگی در محضر بود و بعدش خودم و همسرم سر تپه نورالشهدا دعا گوش دادیم و نماز خوندیم و کلی صحبت کردیم و عکسای عجیب غریب منو دیدیم.(اونجا بود که شوهرم فهمید گیر چه آدم فوق وحشتناک شیطون افتاده😁) و دیگر هیچ. شوهرم رسوندم خونه. عروسی هم به خاطر کنترل فامیل در آهنگ و عدم دخالتشون، تو تالار گرفته بودیم با مولودی البته با مقاومت بسیار خانواده و فامیل😁. از لحظه ای که خواستیم وارد بشیم من مخالف ورود شوهرم تو مجلس زنونه بودم که به قول یکی از اساتید حتی وجود یک مرد مجلس را مختلط میکنه.🙄 دیگه با پا در میونی مامان و خواهر شوهرم راضی شدم شوهرم بیاد تو و سریع برگرده. بنده خدا ننشسته بیرونش کردم😅 با یه نوع غذا و یه نوع شیرینی. اون موقع ها سال ۹۳ مثل الان گرونی نبود ولی من خودم سادگی رو انتخاب کردم. البته بازم با مقاومت بقیه😁 باورتون شاید نشد ولی شوهر ناجوانمردم شامم تو مردونه خورده بود😂 مجلس که تمام شد از خجالتم سریع شنلمو روی لباس عروس کاملا پوشیدم، انداختم. بابام و داداشام میان ببرنم نبیننم🥲 خجالت میکشیدم ازشون با اون ریخت و قیافه😐 تازه خواستیم بیایم بیرون، چادر عروس عاریه ایه خواهرشوهرمم رو شنل انداختم😂 داشتم خفه میشدم اون زیر خدا رحم کرد🥴 و جلو پامم نمیدیدم چند بار نزدیک بود با کفشای پاشنه بلند عاریه ایه دوستم بخورم زمین😂😁 تو ماشین بودیم به شوهرم گفتم از جایی غیر مسکونی بره که مردم بوق میزنن کسی ساعت ۱۱ شب خواب باشه بیدار نشه😴 خیلی اون زیر اذیت بودم ولی می دونستم که همسرم دوست داره فقط مال اون باشم و بس.😇 یعنی رو ابرا بودم و به خودم میبالیدم به خاطر انتخابم و لبخند قشنگ رضایت همسرم رو حس میکردم.🥰 رفتیم تپه نور الشهدا به اتفاق حضار و زندگیمو سپردم دست شهدا. گفتم خودتون بیمه اش کنید🤲 رسیدیم خونه با سلام و صلوات🙂(مگه کسی جرات داشت آهنگ بذاره😁) پا به خونه ی جدیدم گذاشتم برای شروع زندگی زیر سایه ی صاحب همون لبخند قشنگه😊 صبحم شوهرم لباس اجاره ای دست دوم و کیف عروس زن داداشمو برد تحویل داد و بقایای گل های دست ساخته ی برادرشوهرم رو از روی ماشین برداشت. البته یه ضد حال هایی هم بود مثل سرک کشیدن بعضی فامیل ها به وسایل شخصیم. که باعث ناراحتیم شد و .... هنوزم بعد از سالها از داشتن چنین عروسی بدون رقص و اختلاط و گناه، لبخند روی لبام میاد و اون لبخند قشنگه را ؛ تو خیلی از لحظات با حجاب بودنم با وجود نگاه پر تمسخر بعضیها و لحظات فرزندآوری ام در روزگاری که تعداد بچه زیاد و پشت سر هم عیب به نظر میرسد🤨، حس میکنم. اون لحظات احساس رضایت به خودم دارم. ای امام زمان، ای صاحب همه انسان ها باز هم نظری به ما بینداز. زودتر بیا و دل همه ی مظلومان عالم را شاد کن.🥲🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی تصویر بود....😍😎😌 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بهترین کار برای رهایی از مشغولیت ذهنی... ذهن آدمی خیلی زود مسائل را به خود جذب می کند و زود هم به آن مشغول می شود؛ لذا بهترین چیز برای انسان این است که مشغولیت فکری نداشته باشد. برای رهایی از مشغولیت فکری، بهترین کار، زیاد ذکر گفتن و زیاد صلوات فرستادن است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب هیبتی... 😂😂 این شیرینی تمام شدنی نیست.😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
به اندازه نیاز... دستور رسیده است که شما هر مقدار غذا در سفره جمع می‌شود باید بخورید، خُرده نان، خُرده برنج جمع می‌شود باید بخورید. چون این‌ها هم جنس همان اصلی است دیگر، چرا نمی‌خوری؟ همان را باید بخوری، اگر نخوری مثلاً در یک جامعه‌ای که ده میلیون آدم دارد چقدر از این‌ها جمع می‌شود. آنوقت چقدر غذا می‌شود؟! لذا خود پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله بشقابشان را انگشت می‌زدند و پاک می‌کردند که هیچ‌چیز ته آن نماند. به ما یاد دادند. اما غربی‌ها می‌گویند باید نصفش را بخوری نصفش را دور بریزی که کارخانه زیادتر تولید کند. حق نداری دور بریزی، به اندازه نیاز بپز تا تمام شود، ته آن پاک شود. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
متولد ۶۷ هستم. یه دختر پر شور و عاشق فعالیت های فرهنگی، توی دبیرستان سرآمد بودم هم در درس، هم فعالیت های متفرقه و .... سال ۸۶ وارد دانشگاه شدم و هم زمان به پیشنهاد یکی از آشناها در یک شرکت به صورت نیروی ساعتی که همه نیروهاش رو از بین دانشجویان انتخاب میکرد، مشغول شدم. دستمزدم ساعتی ۷۵۰ تومن بود😂 درست شنیدن. یعنی حتی زیر هزار تومن🤦🏻‍♀ و نهایت ساعتی که در ماه میتونستیم پر کنیم ۱۲۰ ساعت بود که البته هیچ وقت پر نمیشد چون همه مون دانشجو بودیم و درگیر درس و امتحان و... ولی در کل خیلی محیط خوبی داشت و تجربه خوبی بود. خدا رو شکر پدرم از لحاظ مالی هیچ مشکلی نداشت ولی برای اینکه ما زیادی پاستوریزه بار اومده بودیم اجازه دادن من برم سر این کار. خیلی هم لذت بخش بود برام☺️ در طی دورانی که سر کار میرفتم بیشتر حقوقم رو طلا یا سکه خریدم. اون موقع ربع سکه ۴۵ هزارتومن بود😅 منم وقتی حقوقم حدود هفتاد هشتاد تومن میشد، چهل و پنج هزار تومنشو میدادم یه ربع سکه می‌خریدم. در این حد اقتصادی 😅 همون زمان یک نفر به همراه برادرش که البته هر دو دانشجو بودن هم جذب شدن. و من با اون دختر به دلیل تشابهات فرهنگی و مذهبی و... دوست شدیم. برادرش یه حالی بود موهاش پشت بلند و ... وقتی بقیه گفتن این برادر خانم فلانیه، باورم نمیشد. گفتم خانم فلانی خودش به این موجهی چه برادر جیگیلی داره😂 غافل از اینکه خدا میگه منع نکن سرت میاد😂 بله درست متوجه شدین اون آقا عاشق من شده بود و من از همه جا بی‌خبر😂 خلاصه که با تایید خواهرشوهر جان، مادرشوهرم تماس گرفتن منزل ما و.... وقتی که اومدن خواستگاری، برادر دوستم هیچ کدوم از ملاک های من برای ازدواج رو نداشت. تک پسری بود که میخواست طبقه پایین منزل پدرش زندگیش رو شروع کنه، شغل ثابت و درآمدش هم که... سربازی معاف شده بود و من میگفتم چون سربازی نرفته بچه ننه است😂 ته تغاریه پس لوسه، تازه هم سن بودیم و فقط ده ماه از من بزرگتر بود و این دیگه خط قرمز من بود. ولی در کمال تعجب همه چیز جور شد و من و آقایی در ۲۱ سالگی نشستیم پای سفره عقد😍 از همه لحاظ سنگ تموم گذاشتن برامون. خانواده همسرم، تک پسرشون بود و منم اولین بچه خانواده، هر دو خانواده ذوق داشتن و میخواستن برامون بهترین رو رقم بزنند و همین کارها باعث کدورت و دلخوری میشد😔 خلاصه که سه ماه نامزد بودیم و حدود یک سال و نیم هم دوران عقد طول کشید. دیگه خسته شده بودیم از حرف و حدیث، گفتیم بریم سر زندگیمون و اونم با کلی درد سر و ... بالاخره جشن عروسی گرفتیم و در ۲۳ سالگی زندگی دو نفره امون شروع شد. طلا و سکه ها رو فروختیم و ماشین خریدیم. با تفکر غلطی که داشتیم سه سال نگذاشتیم بچه دار بشیم. خانواده همسرم کلا با بچه زیاد مخالف هستن. یکی از خواهر شوهرام اصلا بچه نداره میگه فعلا نمیخوام، خودشو درگیر کار کرده، اون یکی هم یه دونه بچه داره که اونم دیگه موقع ازدواجشه😅 اینا رو گفتم که بدونید وارد چه خانواده ای شدم😐 بعد از سه سال شروع کردم به برنامه ریزی، فلان قرص رو بخور، فلان واکسن رو بزن، فلان ماده غذایی بخور، تست پاپ اسمیر، چکاپ دندان پزشکی، آزمایش های قبل از بارداری و.. رو با وسواس انجام دادم. خلاصه که بعد از مدتی متوجه شدم باردارم. سونو گفت یه دختر تو راه دارید و ما خوشحال بودیم کلی وسیله و لباس و... هفته ۲۲ بارداری، احساس کردم وضعیتم مساعد نیست. رفتم پیش دکترم، برام آمپول و شیاف پروژسترون دادن. مصرف کردم و بعد از یک هفته شرایط بهتر شد. منم تخت خوابیدم از ترسم. چند روز بعد، دردهای شدیدی به سراغم اومد. و من حتی نمیدونستم چمه😔 فقط جیغ میزدم😔 رفتیم بیمارستان دکترم نیومد چون تعطیلات عید فطر بود. توی نوار انقباض نشون نداد. گفتن شاید آپاندیس داره اورژانسی برام آزمایش نوشتن و... و من هنگام طی همه این مراحل از درد به خودم میپیچیدم. خلاصه که آخرش نفهمیدن من چه مشکلی دارم😐 همسرم با داد و بیداد و امضای رضایت کتبی از اون بیمارستان که خیلی هم اسم و رسم داشت ترخیصم کرد و بردم به یه بیمارستان دیگه. توی بیمارستان صدوقی اصفهان بستری شدم متخصص عفونی اومد بالاسرم و بعد از ویزیت گفت هیچ مشکل عفونی و آپاندیس و... نداره، ببریدش زایشگاه درد زایمان داره😳 من گفتم نه من تازه ۲۴ هفته ام و...بله من دچار زایمان زودرس شده بودم. سه روز اونجا بستری شدم و دکتر خودم باز هم نیومدن😔 پزشک متخصص زنان کشیک در اون تعطیلات خانم دکتر خدیجه خوشه مهر بودن. خدا خیرشون بده خیلی با دلسوزی برام همه کار کردن که جلوی زایمان رو بگیرن با اینکه من مریض ایشون نبودم ولی هیچی برام کم نگذاشتن. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۷۴ بعد از سه روز که بستری بودم بدنم به داروها واکنش منفی نشون داد و چون جون خودم در خطر بود مجبور شدن داروها رو قطع کنند. گفتن دیگه توکل بر خدا ان شاا... که دردها شروع نشه ولی... من همون روز بعد از قطع داروها طبیعی زایمان کردم. دخترم بدنیا اومد و من برای اینکه زودتر به دستگاه برسوننش شاید که زنده بمونه حتی بغلش نکردم😭 ولی چند دقیقه بیشتر تو این دنیا نبود. فرشته کوچولوی من ما رو تنها گذاشت. دوران سختی بود خیلی خیلی سخت ولی با کمک خدا تونستیم از این امتحان سخت خدا عبور کنیم. چند ماه بعد مجدد اقدام کردیم و این‌بار از همون اول پیش خانم دکتر خوشه مهر تشکیل پرونده دادم. خدا خیرشون بده خیلی دلسوزانه و نسبت به بیماران متعهد هستند. با اینکه طول سرویکس خوب بود ولی گفتن من ریسک نمیکن، چون سابقه زایمان زودرس داری سرکلاژ میکنم. وقتی فردای عمل اومدن توی بخش گفتن فقط خدا بچه ات نگه داشته چون طول سرویکس در عرض سه چهار روز کم شده بود و اگر سرکلاژ نمی‌شدم اون خاطره تلخ دوباره برام تکرار می‌شد. بعد از یک هفته مجدد درد داشتم بله بچه اومده بود پایین و سرکلاژ داشت باز میشد من گریه میکردم و... خانم دکتر پیشنهاد پساری دادن و من قبول کردم. و بعدش هم استراحت مطلق. خیلی سخت بود. ویار وحشتناکی داشتم و دکتر می‌گفت تا میتونی استفراغ نکن چون بهت فشار میاد ولی من... 😔 هیچی نمیتونستم بخورم استخوان دردهای شدید گرفته بودم، میگرنم مدام اذیت میکرد. یبوست شدید و... خلاصه که خیلی بارداری سختی بود. ولی خدا رو شکر تا هفته ۳۶ کشید و بعدش دخترم طی یک زایمان طبیعی زیر نظر خانم دکتر خوشه مهر بدنیا اومد. وقتی گذاشتنش روی شکمم باورم نمیشد بچه ام رو در آغوش دارم. اشک شوق میریختم. خانم دکتر دست گذاشت روی سرش و کلی براش دعا خوند😍 بعدشم گفت خدا رو شکر که دیدم بچه تو بغل گرفتی، تو از مریض های پر استرس برای من بودی😅 خدا رو شکر حالا با اومدن دخترم تازه فهمیدیم زندگی یعنی چی؟!! با همسرم به هم می‌گفتیم چه طوری قبل از این نخودچی زندگی میکردیم ؟!!! و بعد به این نتیجه رسیدیم که زندگی نمی‌کردیم بلکه فقط زنده بودیم. امیدوارم همه این لحظات در آغوش گرفتن بچه شون رو تجربه کنن. خلاصه که ما حالا یه دختر داشتیم و از نظر خانواده بس بود. ولی بعد فرمان حضرت آقا اومد. با همسرم صحبت کردم و قرار شد سنت شکنی کنیم و دومی رو هم بیاریم😱 که از شانس بد ما کرونا شد😬 هنوز نه واکسنی بود و نه دارویی. روزی بیش از ۷۰۰ نفر جون میدادن و در همین میون محل همسرم هم منقل شد به یه شهر دور مرزی‌. رفتیم شهر غریب، نه دوستی، نه آشنایی ... خلاصه که دیدیم با این شرایط نمی‌تونیم به بچه دیگه فکر کنیم چون من در بارداری به مراقبت ۲۴ ساعته نیاز داشتم. پس از فرصت استفاده کردیم و با همسرم مجدد درس خوندن رو شروع کردیم. و ارشد گرفتیم یه کتاب نوشتیم و چاپ شد😍 بعد از یکسال برگشتیم شهر خودمون و... خدا قسمت کرد رفتیم کربلا، اونجا از آقا یه بچه دیگه خواستم. دخترم خیلی می‌گفت کاش خدا به ما نی نی بده، موقع فوت کردن شمع تولدش، موقع دعا سر سفره هفت سین و حتی توی سفر کربلا تا نگاهش به گنبد امام حسین افتاد گفت امام حسین به خدا بگو به ما یه نی‌نی سالم یده😅 به همسرم گفتم دیگه داری با اعتقادات بچه بازی میکنی. بعد از برگشت از سفر باز با همسرم صحبت کردم و صحبت های رهبر رو گوشزد کردم. بهم گفت خیلی دنده پهنی با اون بارداری وحشتناک بازم میگی بچه😂 ولی بالاخره قبول کرد و من مجدد باردار شدم. بگذریم که چه قدر بهمون حرف زدن و تیکه انداختن و متهم شدیم به بی فکری و الکی خوش بودن و... گاهی دلمون خیلی می‌شکست ولی به خدا توکل کردیم. این بارداری خیلی سخت تر بود. ویار شدید جوری که دمیترون اثر نداشت، رینت بارداری، تومور لثه بارداری، تیرویید بارداری، یبوست شدید، ویار سخت و استراحت مطلق و سرکلاژ و.... این بار ۴ بار بستری شدم در طول بارداری، هر بار ۳ روز. بارداری هام همه ریسک بالا هست و دردسر😅 ولی خدا رو شکر این‌بار هم دخترم زیر نظر دکتر خوشه مهر به صورت طبیعی و برای سربازی آقا امام زمان بدنیا اومد و خانم دکتر بعد از تولد این یکی هم دست گذاشتن روی سرش و کلی براش دعا کردن. ( خدا این بچه، پدر و مادرش و نسلش رو پاک و از بیماری دور و سربازان امام زمان قرار بده و...) اینو نوشتم که بدونید گاهی تو بعضی خانواده ها فرزند دوم همون حکم فرزند پنجم و ششم بعضی خانواده ها رو داره. ما قرار بود فقط یه بچه داشته باشیم ولی وقتی آقا گفتند ما هم اطاعت کردیم و بچه دوم فقط برای سربازی امام زمان و به امر ولی بدنیا اومد. الان دختر اولم ۶ سال و نیمه و دختر دومم چهار ماهه است. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۷۴ اینم بگم که برای هیچکدوم از بچه هام متاسفانه شیر نداشتم و مجبور شدیم علیرغم تلاش های زیاد این رو بپذیریم که منم مثل مادربزرگم شیر ندارم و باید شیر خشک به بچه ها بدم. هزینه شیر خشک هم که...بگذریم. فقط اینو بگم که الان همه عاشق همین دخمل دومی هستند حتی همونا که سرزنشمون می‌کردن 😂 پدر و مادر هامون گفتن شما که هیچی با این بارداری و استرس ها و... باید بگیم که ما هم جهادمون رو کردیم🤣 دیگه خواهشاً فکر بچه نباشید. دوتا دارید و تمام. آخه هنوزم محل کار همسرم در شهری غیر از محل سکونتمون هست و تمام زحمت دکتر رفتن و سونو و آزمایش و بیمارستان و... به دوش پدر و مادرم و پدر همسرم بود. ولی امروز همسرم بهم گفتن ما یه بچه دیگه میخواییم😍 من گفتم نه دوتا دیگه 😂 خلاصه که اگه بقیه بفهمند که ما چه نقشه ای داریم حسابمون رسیده است. اونم با اون بارداری های من😂 همسرم میگن من به چشم دیدم منی که هیچی نداشتم وقتی به خدا توکل کردم و برای ازدواج اقدام کردم، درهای زیادی برام باز شد و خیلی از مشکلاتم برطرف شد. تو اومدی تو خونه ام و هنوز یه هفته از عروسی مون نگذشته بود که ماشین خریدیم. چیزی که من تو خوابم نمی‌دیدم. دختر اولمون وقتی بدنیا اومد علاوه بر روزی معنوی و مهر و محبتی زیادی که در خونه جریان گرفت، همسرم یه شغل خوب تو یه شرکت خوب بهش پیشنهاد شد و رفت سر اون کار و با دنیا اومدن دختر دوم هم، رزق مادی و معنوی زیادی اومد. خیلی خیلی دعامون کنید ان شاا... خدا از ما نسل علوی و زهرایی به جا بگذاره، همگی سرباز آقا امام زمان باشن. خدا ان شاا... دامان همه اونایی که از خدا اولاد می‌خوان سبز کنه به اولاد سالم و صالح کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ✘ همسرم و بچه‌هام نمک‌نشناسن! هرکاری براشون می‌کنم بازم راضی نیستن. @ostad_shojae | montazer.ir
در اوج عزت... يك سوئيت كوچك متأهلي داشتیم. دو نفر از اساتید ما به همراه خانواده مهمان ما بودند. يك سفره كوچولو انداختيم. دو تا پتو و دو تا پشتي داشتيم. با افتخار از اين دو استاد بزرگوار در همان خانه كوچك خوابگاهي پذيرايي كرديم. اوایل زندگی، مخارج ما از طریق پولی که از راه تدریس یا حق تألیف کتاب دکتر و نیز حقوق من که با مدرک لیسانس در دانشگاه امیرکبیر با ماهی ۱۳۵۰۰ تومان مشغول کار بودم، تأمین می‌شد. در تمام این سال‌ها خودم را در اوج عزّت دیدم. این قدر این مرد مرا در زندگی غنی کرده بود. عشقش، محبتش، یگانگیش، خلوصش، نمازهایش برای من ارزش بود. این چیزها برای من ارزش بود و ایشان این چیزها را تام و تمام داشت. 🔹همسر شهید شهریاری، دانشمند هسته ای ✨امام علی علیه السلام: "هرکه دوست دارد بدون ثروت، غنی شود و با سلطه و قدرت، عزت پیدا کند و بدون وابسته و خویشاوند، فزونی یابد، باید از ذلت معصیت خدا به سوی عزت طاعت او برود. که اگر این طور شد، همه ی این ها را خواهد یافت." 📚 آثارالصادقین، ج ۱۳ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
به قدری که شما به دستورات پروردگار اهمیت بدهید، از عالم غیب هم به شما اهمیت خواهند داد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۸۷۵ من متولد اسفند ۸۱ هستم و همسرم هم متولد دی ۷۴ هستن، من با همسرم دخترعمه و پسردایی هستیم، از وقتی که یادم‌ میاد هیچوقت از ایشون خوشم نمیومد، حتی وقتی که میخواستن بیان خواستگاری، میگفتم نمیخوامش، ولی شبی که اومدن خواستگاریم، نمیدونم چی شد یه دل نه صد دل عاشقش شدم و خداروشکر از ازدواجم با ایشون راضی هستم. همسرم بسیار صبور و عاقل و مهربون هستن. از اونجایی که هم من و هم همسرم بچه دوست داریم، در اولین سال ازدواجم درست سه روز قبل از تولد ۲۰ سالگیم فهمیدم باردارم، روز بعدش رفتم آزمایش دادم تا از بارداریم مطمئن بشم، برای گرفتن جواب دل تو دلم نبود، همسرم رفت و جوابشو گرفت، وقتی اومد پیشم دوتایی از ذوق گریه کردیم و خیلی خوشحال بودیم از اینکه داریم پدر و مادر میشیم و پخته تر از قبل میشیم.😍 روز تولدم که شد به همه گفتم که باردارم. بارداری شیرینی بود، ویار نداشتم حتی گاهی به خودم میگفتم یعنی من واقعا باردارم؟🤔 دوهفته بعد رفتم دکتر بهم گفت که نی نی تشکیل شده و حالش خوبه، اما هنوز قلبش تشکیل نشده، دلم هوری ریخت پایین، دکتر بهم دارو داد و گفت استراحت کن و دوهفته دیگه برگرد. وقتی رفتم قلبش هم تشکیل شده بود، تو دلم از خدا کلی تشکر کردم.☺️ تو ماه دوم بارداری بودم که با همسرم و خانواده همسرم به کربلا رفتیم، اینو از پاقدم فرزندم میدونم، اونجا به امام حسین گفتم که فرزندم سالم باشه و اگر پسر بود اسمش رو علی اکبر می‌ذارم. برای سونوگرافی ان تی که رفتم گفتن سالمه و کامله و هیچ مشکلی نداره، دکتر همشو بهم نشون داد، صدای قلبشو برام گذاشت، همسرم هم کنارم بود و لبخند می‌زد، جنسیتت رو هم بهمون گفتن گل پسر مامان و بابا. وقتی رفتم دکتر که سونوگرافی رو نشونشون بدم، بهم گفت که باید بری آزمایش غربالگری هم بدی، رفتم ولی سه هفته شد تا جوابش بیاد، جوابش بد اومد و کلی گریه کردم، برام ریسک سندرن دان زده بودن و ریسکش هم خیلی بالا بود از هر ۱۰ بچه یه سندرم دان، تو دلم همش میگفتم نی نی من سالمه، سونوگرافی آنومالی هم رفتم و گفتن سالمه مشکلی نداره اما گفتن بند نافش تک شریانی هست، ممکنه که زیاد وزن نگیره، خدا میدونه چی بهم گذشت اون چند وقت، چقدر من و همسرم گریه کردیم. با عجله رفتم پیش دکتر تا بهش بگم که آزمایشم بد اومده، بهم گفت عجله کن و برو آمینوسنتز بده، چون زمان زیادی نداشتم، شب تولد امام رضا بود، رفتم آمینیوسنتز دادم تا مطمئن بشم که بچه ام سالمه، موقع آمینیوسنتز تو صفحه سونوگرافی میدیدم که چقدر بچم داره دستاشو تکون میده دلم براش سوخت و همون موقع زدم زیر گریه، دکتری که برام آمینیوسنتز انجام دادن، بهم گفتن که بچه ات سالمه نگران نباش. یک روز بعد، یادمه تلویزیون داشت حرم امام رضا رو نشون می‌داد، به امام رضا گفتم دعا کنید که بچمو سالم بغل بگیرم سال دیگه میارمش پابوستون. جوابش اومد و خداروشکر بچم سالم بود اما بازم هم تا آخر بارداریم دل تو دلم نبود. به ماه های آخر بارداریم رسیدم شروع کردم به پیاده روی و ورزش کردن چون زایمانم طبیعی بود. چون بند ناف بچه تک شریانی بود دکتر گفت دو هفته زودتر یعنی ۳۸ هفته ختم بارداری میدم، چون رشد داخل رحم بچه کم شده و میترسم اتفاقی براش بیافته، سه روز قبل از نامه بستری، کیسه آبم پاره شد و رفتم بیمارستان بستری شدم، با آمپول فشار دردهام شروع شد و تقریبا ۱۰ ساعت شد تا زایمان کردم و خداروشکر زایمانم راحت بود. دلم تو دلم نبود تا بچمو ببینم، همینکه دنیا اومد و دیدمش دلم آروم شد، پسرم سالم و خوشگل بود و با وزن ۲۲۰۰ متولد شد. الان یک ماهش شد انقدر باهوشه که روزی هزار مرتبه خداروشکر میکنم. از رزق دوران بارداریم هم بگم که حقوق همسرم بیشتر شد و بهمون برای هرماه بن خرید فروشگاه دادن، حتی حقوق پدرم هم افزایش پیدا کرده.☺️ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
آقا علی اکبر تجربه ی ۸۷۵...😍 ۸۷۵ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ستون محکم... برای سـخـنــــــان همسرتـان احـتـرام قائل شـوید. انســـان نـبـاید خـود را عقـل کل بداند، بلکه بـــاید برای دیگران نیز ارزش قائل شـود؛ زیـرا آن هـــــا نـیـز بـه انـدازه خـود فـهـم و درک‌ دارند. نباید خیلی آرمان‌گرا بود و توقع داشت هـمـه امـور مطابق با میل ما پیش بـرود، باید مرد را در زندگی به ستون مـحکمی برای تکیه کردن اعضای خانواده تبدیل کنید. 📚محرمانه‌های زنانه کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
به کم قانع نشوید... تمام دعوت انبياء اين است كه: «أَرَضِيتُمْ بِالْحَيوةِ الدُّنيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَيوةِ الدُّنْيا فِى الْآخِرَةِ الّا قَلِيلٌ». به خدا قسم بهره ‏هاى زندگى دنيا خيلى كم است! همه انبياء الهى آمدند و ما را صدا زدند، فرياد زدند، شمشير زدند، زمين‏ گير و زندانى شدند و فرقشان شكافته شد كه به كم ‏ها قانع نشويد! اين دنيا كم است، آدمى براى زندگى هفتاد سال نيست! 📚 اخبات، ص ۹۳ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075