^ کـلـبــ🏠ــه رمــانـــ ^
#پروفایل
#پاییز
🍂پاییزهمآمد...
🍃🍂فصلهاعوضمیشوند،
🍁جاآلوراخرمالومیگیرد؛
😔جایدلتنگیرادلتنگی....
#به_وقت_دلتنگی
دنیا محل انعکاس است. اگر خشم ابراز کنیم ، خشم به ما برمی گردد. اگر عشق بدهیم، عشق به ما برمی گردد و این پدیدهای طبیعی است. لازم نیست درباره آن فکر کنید فقط میتوان اعتماد کرد که به خودی خود اتفاق میافتد.
این همان قانون کارما است. هرچه بکارید؛ همان را برداشت میکنید. هرچه بدهید؛ همان را دریافت میکنید. نیازی نیست فکر کنید، چرا که عمل و عکس العمل در اینجا بصورت خودکار است. نفرت بورزید، آن گاه از شما متنفر خواهند شد. عشق بورزید، به شما عشق خواهند ورزید.🍃🍃🍃
ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻
┅═✧ ✿✿✿✧═┅
✍ @downloadamiran_r
برای زندگی کردن امروز و فردا نکن!
اینقدر هم تو گذشته نمون،
گذشته گذشت؛
فردا هم که نیومده،
پس همین الان زندگی کن...
و از زندگی لذت ببر♡
°•یادت باشه
داشتههای تو که بهش اهمیت نمیدی
نداشتههای خیلیاست...•°
چون مرا دوست داری
دنیا بزرگتر
آسمان وسیعتر
دریا آبیتر
گنجشکها آزادتر
و من هزاران بار زیباتر شدهام 🌸
👤 #سعاد_الصباح
#به_وقت_عاشقی
•[یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است]•
#حافظ
📖
#داستان_کوتاه
گویند در عصر سليمان نبى،پرندهاى براى نوشيدن آب به سمت بركهاى پرواز كرد،
اما چند كودك را بر سر بركه ديد،
پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همينكه قصد فرود بهسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود.
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من متصور نيست.
پس نزديك شد،
ولی آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد
و چشم پرنده معيوب و نابينا شد!
شكايت نزد سليمان برد،
پیامبر آن مرد را احضار کرد، محاكمه و به قصاص محكوم نمود؛
و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت؛
"چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند،
بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد!
و گمان بردم كه از سوى او ايمنم
پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد
تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند...!"
ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻
┅═✧ ✿✿✿✧═┅
🦋 @downloadamiran 🦋
✍@downloadamiran_r