پند حکیمانه سعدی به مسئولان قضایی و امنیتی
ذوالنون مصری پادشاهی را گفـت: «شـنیده ام فلان عامل را که فرستاده ای به فلان ولایت درازدسـتی میکند و ظلم روا میدارد. گفت: «روزی سزای او بدهم.»، گفت: بلی روزی سزای او بدهی که مال از رعیت تمام ستده باشد. پس به زجر و مصادره از وی بازستانی و در خزینه نهی درویش و رعیت را چه سود دارد؟
پادشاه خجل گشت و دفع مضرت عامل بفرمود در حال.
سر گرگ باید هم اول برید
نه چون گوسفندان مردم درید
http://eitaa.com/dreshkevari
1_1729433228.mp3
6.84M
فنایی اشکوری: نقد سخنان دکتر فیاض درباره ضدیت عرفان با هنر
👆فنایی اشکوری در نقد سخنان آقای دکتر فیاض:
منشأ مشکلات ما داشته های ما نیست؛ ریشۀ مشکلات ما نداشته های ماست.
نقد سخنان آقای دکتر ابراهیم فیاض در برنامه شیوه شبکه 4 درباره ضدیت عرفان با هنر.
عرفان نه تنها ضد هنر نیست، که سرچشمه جوشان هنر متعالی عرفان است.
http://eitaa.com/dreshkevari
عزلت و ریاضت در عرفان اسلامی
از اصول سلوک عرفانی مقابله با هوای نفس و ایستادگی در برابر وساوس نفسانی و شیطانی است. بر این اساس، زهد، دلنبستن به دنیا، دوری از جلوههای فریبندۀ دنیا، ترک پرخوری و پرخوابی و ترک جاه و مقام، شرط رسیدن به مقامات معنوی است. گاه از این محدودیتها به ریاضت تعبیر شده است. اما برخی از صوفیان تحت تأثیر بعضی از سنتهای عرفانی خارج از اسلام از این آموزهها برداشتی افراطی نموده و ریاضت و ترک مواهب و عزلتگزینی را به عنوان اصلی در سلوک عرفانی تلقی کردند. اینگونه سوء برداشتها به بسیاری از آموزههای دیگر اسلامی نیز سرایت کرده و صوفیانی از مفاهیم عمیق عرفانی همچون، قضا و قدر، صبر، توکل، تسلیم و رضا برداشتی نادرست کرده و از این مفاهیم، بیعملی و انفعال و بیاعتنایی به اسباب و علل مادی را برداشت کردهاند. برخی از محققان این لغزشها و گرایشهای منفعلانه، ریاضت طلبانه و دنیاگریزانه را از عوامل عقبماندگی جوامع اسلامی از قافلۀ تمدن بشری دانستهاند. در حالیکه اسلام و عرفان اسلامی هرگز برخورداری از مواهب زندگی و استفاده مشروع و معتدل از نعمتهای الهی و کار و کوشش برای بهبود زندگی فردی و اجتماعی را نه تنها منع نکرده، بلکه تأیید و تأکید کرده و هر نوع بیعملی، خودآزاری، جامعهگریزی و بیتفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران را منع کرده است، بطوری که پیامر اسلام رهبانیت را نفی کرده و فرموده "لارهبانیة فی الإسلام."
این گونه لغزشها و افراط و تفریطها در میان برخی از صوفیان موجب شده است که کسانی که شناخت عمیقی از عرفان اسلامی ندارند با اصل عرفان به مخالفت برخیزند و آن را ناسازگار با تعالیم اسلامی تلقی کنند. بر اثر این مخالفتها جمع کثیری از مسلمین با عرفان بیگانه شده، و جامعۀ اسلامی تا حد زیادی از برکات عرفان و معنویت اسلامی بیبهره مانده است. شکلگیری جریانهای افراطی خشونتگرایی همچون وهابیان سلفی و بویژه جریانهای تروریستی برخاسته از آن مانند القاعده و داعش که برداشتی سطحی و قشری از اسلام دارند از نتایج عرفان ستیزی و عقلگریزی شریعتگرایان قشری است.
گفتنی است که عرفا پیش و بیش از همه این برداشتهای نادرست و افراط و تفریطهای برخی از صوفیان و جریانهای صوفیانه را نقد و رد کردهاند و این خود نشان میدهد که اصل عرفان مصون از این آسیبهاست. عرفا در آثارشان از این گونه افراد به عنوان مستصوف، صوفی کاذب، جهلۀ صوفیه، و صوفینما تعبیر کردهاند. به عنوان نمونه قشیری از قول ابوحمزه بغدادی از صوفی صادق و صوفی کاذب سخن میگوید. هجویری دربارۀ مستصوف یا صوفی نما مینویسد: «مستصوف آن [است] که از برای مال و جاه و حظّ دنیا خود را مانند ایشان کرده باشد و از این هر دو و از هیچ معنی خبر ندارد تا حدی که گفتهاند: المستصوف عند الصوفیة کالذباب و عند غیرهم کالذئاب؛ مستصوف به نزدیک صوفی از حقیری چون مگس بود و آنچ این کند به نزدیک وی هوس بود؛ و به نزدیک دیگران چون گرگ پرفساد کی همتش دریدن و لختی مردار خوردن باشد.» همو در بیان سخن ابوعلی جرجانی دربارۀ محجوبان بویژه جهال متصوفه مینویسد: «همچنانک علماء ایشان اعزّ ما خلق اللهاند جهّال ایشان اذلّ ما خلق اللهاند. آنچ عالمانشان را حقیقت بود و پنداشت نه، جهّالشان را پنداشت بود و حقیقت نه. در میدان غفلت میچرند پندارند کی میدان ولایتست و بر ظنّ اعتماد میکنند پندارند کی آن یقینست و با رسم میروند و پندارند حقیقتست و از هوا میگویند پندارند که آن مکاشفتست؛ از آنچ پنداشت از سر آدمی بیرون نرود مگر به رؤیت جلال حق یا جمال وی، که اندر اظهار جمال وی همه وی را بینند پنداشتشان فانی شود و اندر کشف جلال خود را نبینند پنداشتشان سر بر نیارد.»
ملاصدرا شیرازی که خود از حکیمان عارف است کتابی مستقل با عنوان کسر اصنام الجاهلیة نوشته است که در آن به نقد صوفی نماهای عصر خودش پرداخته است. وی در این کتاب از سویی از عارفان راستین و صوفیان صادق در مقابل حملات مخالفان عرفان حمایت و تجلیل میکند، و از سوی دیگر از صوفی نماهای سفیه و جاهل که با حیله و شعبده و شطح پردازی و هذیان گویی و کرامتهای دروغین در پی جمع کردن مرید هستند و بدون هیچ شایستگی بر مسند ارشاد می نشینند و مقلدانه سخنان حکما و عرفا را تکرار میکنند بدون اینکه بهرهای از حکمت و عرفان داشته باشند، بهشدت انتقاد میکند.
حافظ شیرازی که به لسان الغیب ملقب شده است نیز در غزلهایش سخت به صوفینماها تاخته و کج اندیشی، خامی، و ریاکاری آنها را مورد حمله قرار داده است.
ساقی بیار آبی از چشمۀ خرابات
تا خرقه ها بشوییم از عجب خانقاهی
در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی
جام می مغانه هم با مغان توان زد
فنایی اشکوری، عرفان تطبیقی، ص211
http://eitaa.com/dreshkevari
چند مغالطه در بحث نیاز بشر به دین
✍️مصطفی ملکیان:
🔹دین نیز از مخترعاتِ انسان است. منظور از مخترع بودن دین، جعلی بودن آن نیست؛ بلکه بدین معناست که مثل خط و زبان میماند، تا بشر به دین، احساس نیاز نکند، دین بهوجود نمیآید یا اگر هم بهوجود آمد، زمانیکه به آن احساس نیاز نکنند، از بین خواهد رفت. البته اینکه دین از مقولۀ مخترعات است، هیچ وهنی برای دین بهحساب نمیآید. اگر مخترع بودن زبان، برای زبان وهن است؛ پس مخترع بودن دین نیز برای دین، باید وهن بهحساب آید، آن نیست و بهتبع این هم نیست.
🔹لذا تا هر مرحله، از مراحل تاریخ که دین وجود دارد، باید بفهمید هنوز بشر به دین، احتیاج دارد. همانطور دربارۀ خط، تا وقتی در جهان هست، باید یقین کنید بشر به خط احتیاج دارد و از غیر از خط، آن احتیاج، برآوردهشدنی نیست. تا وقتی هم که دین وجود دارد، بدانید نیازی هست که آن نیاز هنوز هم از دین برآورده میشود. یعنی اولاً نیازی هست که دین آنرا برمیآورد و ثانیاً هیچ پدیدۀ دیگری آن نیاز را مثل دین برآورده نمیکند. وگرنه دلیل نداشت دین وجود پیدا بکند و به وجود خود ادامه بدهد.
❇️ تأثیر دین بر منش آدمی | جلسۀ اول
نقددیدگاه آقای ملکیان
فنایی اشکوری:
اولا اینکه دین از مخترعات انسان است یک مدعا و یک نظر است که در اینجا بدون هیج توجیهی قطعی و مسلم فرض شده است. دست کم در اینجا دلیلی برای آن ذکر نشده است. نظر مقابل که نظر خود دینداران است این است که دین حق اختراع انسان نیست، بلکه تشریع خداوند است. شمااین نظر را ابطال نکردید و صرفا عقیده خود را به صورت اصلی مسلم بیان کردید. بنابراین اصل مدعا بی پایه و اثبات نشده است.
ثانیا قیاس دین به خط و زبان قیاس مع الفارق است. خط و زبان اموری انشایی و قرار دادی هستند و ادعای کشف و بیان واقع (truth claim) ندارند، برخلاف دین که مدعی بیان حقیقت است. از این نظر دین مثل علم و فلسفه است که مدعی بیان واقع است، نه صرفا امری قراردادی یا ابزاری برای رفع نیازی مثل زبان و خط.
ثالثا وجودداشتن چیزی دلیل معتبری برای نیاز به آن نیست. مواد مخدر هم وجود دارد، ظلم و ستم هم در تاریخ بشر همواره بوده است، خرافات هم همیشه بوده است، اما بشر به آن ها نیاز ندارد؛ بلکه صلاح بشر در این است که آنها نباشند. بین خواسته و نیاز فرق است. بسیار رخ می دهد که فرد یا جمعی چیزی را می خواهد و آن را تولید می کند و بدست می آورد، اما در واقع نیازی به آن ندارد، بلکه ای بسا برایش مضر هم باشد، مانند همان مواد مخدر. البته بشر به دین نیاز دارد و دین هم وجود خواهد داشت، اما صرف وجود داشتنش دلیل و نشان نیاز بشر نیست. از نگاه خود ادیان الهی بشر به دین نیازمند است و سعادتش در گرو دینداری است، چه به این نیاز توجه داشته باشد و به آن ترتیب اثر بدهد چه از آن غافل باشد و یا حتی آن را انکار کند و با آن بستیزد. دیدگاه دینی این است که خداوند دین را برای پاسخ به نیاز حقیقی بشر ارسال کرده است، چنانکه رزق مورد نیاز برای حیات بشر را خلق کرده است.
رابعا اگر دیدیم بشر به چیزی نیاز دارد و آن چیز هم وجود دارد، نمی توانیم نتیجه بگیریم که لزوما بشر خود آن را اختراع کرده است. بشر به آب و هوا هم نیاز دارد و آنها هم وجود دارند، اما میدانیم که بشر آب و هوا را خلق نکرده است، چنانکه برخی از نیازمندی هایش را هم خود اختراع کرده است مانند تمام مصنوعاتی که از آن استفاده می کنیم. پس برای اینکه بدانیم چیزی مصنوع انسان است یا نیست صرف وجود داشتن آن چیز و نیاز داشتن کافی نیست. دلیلی دیگری لازم است.
خامسا اعراض بشر از چیزی و از بین رفتن چیزی لزوما دلیلی بر آن نیست که بشر به آن نیاز ندارد. بشر ممکن است از روی جهل و یا هوای نفس چیزی را که سخت به آن نیازمند است کنار نهد. اعراض از چیزی حداکثر می تواند دلیلی باشد بر عدم احساس نیاز به آن چیز. و می دانیم که فرق است بین عدم احساس نیاز به چیزی و نیاز نداشتن به آن چیز. یک کودک بیمار ممکن است احساس نیاز به مصرف یک داروی تلخ را نداشته باشد و از آن بیزار باشد، اما ممکن است شدیدا به آن دارو نیازمند باشد و حیاتش وابسته به مصرف آن دارو باشد.
http://eitaa.com/dreshkevari
پرسش و پاسخ درباره لوازم مخترع دانستن دین
در باره بحثی که در نقد استاد ملکیان داشتید پرسشی برایم مطرح شد. ایشان گفتند که مخترع دانستن دین وهن دین نیست، همانطور که مخترع بودن زبان و خط وهن به آنها نیست. اگر واقعا وهن نباشد بیان ایشان چه اشکالی دارد؟
پاسخ
تلویحا بنده این مسئله را پاسخ دادم و البته نخواستم آن را باز کنم. عرض کردم قیاس دین به خط و زبان قیاس مع الفارق است. ادعای مخترع بودن دین هرگز مانند ادعای مخترع بودن زبان نیست که وهنی برای آن نباشد. چون دین مدعی بیان حقیقت است، برخلاف زبان و خط که چنین ادعایی در آنجا مطرح نیست. اگر بگوییم دین مخترع و مجعول است به این معنا است که دعاوی دین باطل و کذب محض است و یا صدق و کذبش معلوم نیست و صرفا بخاطر مصالحی آن دعاوی مطرح شده اند و بنیان گذار دین با علم به اینکه دعاویش باطل است یا دستکم با عدم اطمینان از صدق دعاویش آنها را مطرح کرده و مدعی حقانیت شده است، البته بنا به مصالحی از نظر خودش. این بالاترین وهن برای دین است. چه وهنی بالاتر از اینکه بگوییم مدعیات دین همه ساختگی و جعلی است و حظی از واقعیت ندارد یا اصلا صدق آنها برای بنیان گذار دین مطرح نبوده است. اگر مدعیات دین حقیقت و بیان واقع باشد، مجعول و مخترع نخواهد بود. به نظر می رسد این امر واضحی.
این سخن همان کسانی است که در زمان نزول قرآن می گفتند که قرآن از سنخ اساطیر الاولین/افسانه های کهن است. البته افسانه هم ممکن است فایده ای داشته باشد که دارد، اما آن فایده غیر از بیان حقیقت و کشف واقع است.
این دیدگاه شبیه نظریه ابزار انگاری در علم است که برای گزاره های علمی ارزش واقعنمایی قائل نیست و آنها را صرفا افسانه های مفید می داند.
درباره دین هم چنین نظریه ای مطرح است. طبق این دیدگاه دین مجموعه ای از داستان ها و احکام جعلی است برای تأمین پاره ای مصالح اجتماعی. مجعول و مخلوق بشر آن هم بشر دوران ماقبل علم است و طبیعتا با همه محدودیت ها و عقبماندگی که بشر آن زمان ها در علم و دانش داشته است. هر وقت هم که دین این کارکرد را از دست دهد خود به خود از بین می رود، چنانکه در بیاناتی که نقل شد مطرح شده است. می گویند چون دین موجود است پس معلوم می شود فعلا بشر به آن نیاز دارد و وقتی هم که نیاز نداشت کنار گذاشته می شود و در هر دو صورت درباره صدق دعاوی و گزاره های دینی نمی توان سخن گفت، چنانکه کسی نمی تواند مدعی صدق گزاره های کلیله و دمنه شود، با اینکه داستان های قشنگ و مفیدی است.
تلقی بنیانگذاران ادیان الهی و پیروان آنها و متون مقدس دینی بطور قطع خلاف این نظر است. مثلا قرآن کریم می گوید: ذالک الکتاب لاریب فیه. یا باطل در آن راه ندارد. لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ . از نظر این منتقدان خود این بیانات هم مصلحتی است! تفصیل بحث را باید در مباحث مربوط به ماهیت دین و زبان دین پی گرفت.
http://eitaa.com/dreshkevari
هدایت شده از محمد فنایی اشکوری
1_1629948293.docx
43.2K
آنچه همه باید بدانیم
خلاصه متن مکتوب
https://eitaa.com/dreshkevari
هدایت شده از محمد فنایی اشکوری
1_1631117026.docx
38.9K
آنچه همه باید بخوانیم
چه کتاب هایی را و چگونه بخوانیم؟
محمد فنایی اشکوری
https://eitaa.com/dreshkevari
1_1777955754.pdf
377.4K
نسبت عرفان با زیبایی و هنر
نقد سخنان آقای دکتر فیاض
متن مکتوب در روزنامه فرهیختگان
https://eitaa.com/dreshkevari