Dear respected professor Eshkevari,
Thank you for your lecture on Ibn Sin’s philosophy. I have some questions regarding your lecture.
Question 1:
Ibn Sina believed the world was both created and eternal - does that mean that everything God created existed in His timelessness? How is He the Cause in this case, or for anything outside time, if He did not precede it? How does Ibn Sina interpret His Names the First and the Last?
Answer:
According to Ibn Sina, the world as a whole is eternal, not all particular beings are eternal. We all know that before our birth we were not existent. The world can be eternal and created. Cause and effect can be together despite that one of them is the cause and the other is the effect. When we move our hands in which there is a key, they move together, while we know that the cause of the movement of the key is the movement of the hand.
God is the first, not in time, but essentially and existentially, (التقدم الذاتی لا التقدم الزمانی ) for priority has different kinds.
Question 2:
- How does nonexistence have priority over existence if non-existence is not in reality?
Answer:
Before our birth date, let’s say a hundred years ego, we were not existent. We were non-existent. So our nonexistence has priority over our existence. This is a mental consideration and a linguistic one. We should not take it literally. Priority of our nonexistence just means that we were not existent.
Question 3:
- Do you believe Ptolemy was inspired by a prophet of his land and time as He was strong towards Unity and his work was very influential in establishing monotheism throughout the region? I say this because he was unusual for his time; also because he discouraged astrology while upholding his focus on astronomy. His dedication of his major works was to someone called Syrus but nobody knows who that is. I know this is speculation, but I just wanted to know your thoughts on this.
Answer:
It is possible, but if we want to claim it, we should have enough historical evidence which we don’t.
Thank you for your reflections and comments.
Best wishes,
Fanaei Eshkevari
http://eitaa.com/dreshkevari
آیا به حقیقت راه داریم (1)؟
پرسش: آیا همه معارف و باورهای بشری برساخت ذهن ما هستند و هیچ بهره ای از حقیقت ندارند؟
از کجا معلوم است آنچه در حوزه فکر و اندیشه و اعمال و بایدهای رفتاری داریم ساخته فکر بشر نباشد؟ انسان دوست دارد اینچنین فکر کند! هر اندیشه ای که شکل گرفته است یا هر رفتاری که از انسان سر می زند همه اش ایده هایی انسانی و برساخت های فکری اوست. انسان دوست دارد اینچنین بیندیشد! تفلسف کند! چون برای ادامه حیاتش به این همه نظام های فکری و اجتماعی و رفتاری نیاز دارد. همه نظام های اجتماعی و رفتاری برساختی بیش نیستند و چه دلیلی بر تبعیت از آنها وجود دارد؟ واقعیتی در کار نیست! تمام نظام های فکری و تمام نظام های رفتاری و اجتماعی، ایده های بشری و ساخته اویند، دلیلش هم تفاوت اندیشهها و تفاوت آداب و رسوم در مناطق جغرافیایی مختلف است، اگر شرایط دیگری پیش می آمد نظام فکری و نظام رفتاری متفاوتی حاصل میشود!
پاسخ: شما در اینجا چند باور را مطرح و درباره آنها داوری کردید، از جمله گفتید: 1همه اندیشه ها ساخته فکر بشر است.2 انسان دوست دارد چنین بیندیشد. 3همه نظام های اجتماعی برساختی بیش نیست. 4 واقعیتی درکار نیست.
آیا آنچه گفتید حقیقت است یا ساخته محض ذهن شما؟ اگر ساخته ذهن شماست پس این دعاوی طبق نظر شما همه بی اعتبارند و از هیچ واقعیتی حکایت نمی کنند. یعنی خود این ادعا خودش را ابطال می کند و نیازی به ابطال دیگر ندارد. به عبارت دیگر، طبق نظر شما همه این ادعاها که گفتید باطل است، چون برساخت فکر شماست، نه بیان حقیقت. چون این دعاوی باطل هستند نمی توانند مبطل چیز دیگری باشند و اشکالی را متوجه اندیشه های دیگر کنند.
اگر آنچه گفتید بیان حقیقت است نه برساخت ذهن شما، باز هم سخن شما خودش را ابطال می کند، چون مدعای شما این است که همه افکار برساخت ذهن هستند و حقیقتی را کشف نمی کنند. حال اگر بگویید اینها که گفتم حقیقت بود، مدعای خود را ابطال کرده اید و نیازی به ابطال دیگر ندارد. پس چاره ای نداریم جز اینکه برای فکر بشر فی الجمله خاصیت کاشفیت و حاکویت قائل باشیم، هرچند می دانیم که بسیاری از افکار و عقاید بشری باطل هستند.
خاصیت فکر کشف حقیقت و حکایت از واقع است، منتها گاه در این کشف و حکایت کامیاب می شود و گاه ناکام می ماند. بنا بر این، باورهای موجود بشری مجموعه ای از باورهای درست و نادرست است. آسان ترین کار در مواجهه با این مجموعه این است که بگوییم همه اش باطل است. اما به همان اندازه که این داوری آسان است به همان اندازه بی اعتبار است. همینطور است اگر همه افکار و باورها را درست بدانیم، با اینکه در میان آنها عقاید متناقض و باطل فراوان است. لذا برای داوری و تشخیص درست از نادرست و صواب و از خطا باز ناچاریم به تفکر رو بیاوریم و با معیارهای عقلانی به ارزیابی صحت و سقم باورها بپردازیم، که البته کار دشواری است. به همین جهت است که به تعبیر شما همه نظام های اجتماعی و رفتاری حق نیستند.
پرسیده اید چه دلیلی بر تبعیت از چنین نظام هایی وجود دارد؟ پاسخ این است که هیچ دلیلی بر تبعیت از نظام های اجتماعی و رفتاری باطل و مشکوک وجودندارد، بلکه نباید از چنین نظام هایی تبعیت کرد و باید برای شناخت نظام اعتقادی و رفتاری صحیح کوشید و حقیقت را یافت و آنگاه از آن تبعیت کرد.
باید افزود که معرفت ذومراتب است. و آنچه گفتیم هرگز به معنای تأیید رئالیسم خام نیست. ذهن آدمی صرفا آیینه منفعلی نیست که همیشه بیرون را آن گونه که هست نشان دهد. ذهن انسان بسیار فعال است. ما بسیاری از واقعیات را آن گونه می فهمیم که دستگاه ادراکی ما اقتضا دارد. مثلا ادراکات حسی ما محدودیت های بسیاری دارند و هرگز نمی توانیم ادعا کنیم که آنچه در نتیجه ادراک حسی ما حاصل می شود عینا طابق النعل بالنعل مطابق با واقع است. ادراک حاصل از احساس، تابع تعامل جهاز ادراک ما با همه عوامل بیرونی مؤثر در ادراک است، نه صرفا منعکس کننده کامل و بی طرف بیرون. در انواع داوری ها از جمله داوری های اعتقادی و ارزشی انواع تمایلات، تعصبات، پیشداوری ها، چارچوب های ذهنی، علایق و منافع و حب و بغض ها اثرگذار است. نوعی نسبیت در شناخت گریز ناپذیر است، اما نسبیت در شناخت غیر از نسبیت حقیقت است. نسبیت باطل نسبیت حقیقت است، نه نسبیت و ذو مراتب بودن و مشروط بودن معرفت و متأثر بودنش از عوامل مختلف. این امر منافاتی با امکان و وجود معرفت یقینی ندارد. ما به رغم محدودیت های شناختی، شناخت های یقینی بالفعل بسیاری داریم و تحصیل یقین در مواردی ممکن است.
http://eitaa.com/dreshkevari
... آیا به حقیقت راه داریم (2)؟
یقینی بودن تصدیق منافاتی با اجمال و ابهام در تصورات ندارد. معرفت تصوری ذومراتب و ذووجوه است. مثلا یقین داریم که انسان موجود است، اما با این حال ممکن است درباره چیستی انسان ابهامات بسیاری داشته باشیم و دیدگاه های متنوعی وجود داشته باشد. بالاتر از این، خداباوران یقین به وجود خدا دارند اما حقیقت و ذات خدا بر احدی معلوم نیست. هستی بسیاری از چیزها آشکار و یقینی است، اما چیستی آنها مبهم است. پس معرفت مطلق تصدیقی با معرفت نسبی تصوری قابل جمع است.
علم ما هم از نظر کمیت محدود است و هم از نظر کیفیت ضعیف است. علم ما اندک و من وراء حجاب است. بسیاری از دانسته های ما آمیخته به خطا است. بعضی علم های ما علم نُما و جهل و برساخت ذهن ماست. إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُ (النجم/23). بااین حال استعداد و امکان رشد و توسعه معرفت را داریم و همیشه باید برای تحصیل آن بکوشیم و برای رسیدن به معرفت حقیقی در قد و قواره وجودمان امیدوار باشیم. نتیجه این نوع معرفت شناسی تواضع معرفتی است، نه شکاکیت و لاادری گری (agnosticism).
اعتقاد به وحی و ضرورت پیروی از دین حق برای رسیدن به رستگاری و سعادت، برای همین است که نظام های فکری بشری، محدود هستند و مصون از خطا نیستند؛ لذا نمی توان صرفا با اتکا به یافته های بشری به سعادت نهایی رسید. گرچه اصل حقانیت دین و اصول کلی آن را باید با عقل احراز کرد، اما پس از این خطوط کلی، تعلیمات تفصیلی دینِ حق راه سعادت را به ما نشان می دهد. بنا بر این از نگاه دینی برای نیل به سعادت تنها اتکای به عقل و تجربۀ بشری کافی نیست، بلکه همراهی عقل و وحی و امداد عقل به وحی لازم است. وحی به کمک عقل می آید تا خلأ معرفتی بشر را جبران کند. وظیفۀ معرفتی ما استفاده حداکثری از نور عقل و چراغ وحی است.
http://eitaa.com/dreshkevari
نوشدن جان و جهان در نگاه مولانا به بهار
آمد بهار عاشقان
تا خاکدان بستان شود
آمد ندای آسمان
تا مرغ جان پران شود
هم بحر پرگوهر شود
هم شوره چون گوهر شود
هم سنگ لعل کان شود
هم جسم جمله جان شود
چیست نشانی آنک، هست جهانی دگر؟
نو شدن حالها، رفتن این کهنههاست
روز نو و شام نو، باغ نو و دام نو
هر نفس اندیشه نو، نوخوشی و نوغناست
نو ز کجا میرسد، کهنه کجا میرود
گر نه ورای نظر، عالم بیمنتهاست؟
عالم چون آب جوست، بسته نماید ولیک
میرود و میرسد، نو نو این از کجاست؟
http://eitaa.com/dreshkevari
آیا روزه خواری گناه بزرگتری است یا خوردن حق مردم؟
سلام علیکم لطفا به شبهه زیر که در فضای مجازی منتشر شده پاسخ دهید:
دینی که با خوردن آب در ماه رمضان در ملا عام به خطر بیفتد ولی خوردن حق مردم تکانش هم ندهد، دین نیست، توهمی است برای عوام و نعمتی است برای مسئولین.
پاسخ:
سلام علیکم. این شبهه نیست، بلکه حرف حساب است.
اگر دینی خوردن آب در ماه رمضان را منع کند اما خوردن حق مردم را منع نکند توهم است و ابزاری است برای سوء استفاده و چنین دینی قطعا باطل است.
برای همین است که اسلام خوردن حق مردم را به شدت منع کرده است و رعایت حق الناس را مهمتر از رعایت حق الله می داند و مجازات خوردن حق مردم چه در نیا و چه در آخرت بسی شدید تر از روزه خواری است.
دزدی که مال مردم را خورده دستش قطع می شود، اما مجازات روزه خوار هرگز به این شدت نیست.
پس این سؤال کننده محترم صد در صد با نظر اسلام موافق است و با دینی مخالف است که برای حق الناس ارزشی قائل نیست. ما هم با چنین دینی صددر درصد مخالفیم.
http://eitaa.com/dreshkevari
1_4041269486.mp3
1.05M
پاسخ به شبهه ای درباره
منشا و حکمت روزه داری
فنایی اشکوری
http://eitaa.com/dreshkevari