فتوت، مروت و جوانمردی علی:
مولانا:
در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود کی داند کیستی
سعدی:
جوانمرد اگر راست خواهی ولی است
کرم پیشۀ شاه مردان علی است
دیباچۀ مروت و سلطان معرفت
لشگر کش فتوّت و سردار اتقیا
شاه نعمت الله ولی:
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن
خواجوی کرمانی:
مهر او از آسمان لافتى الا علی
تیغ او از گوهر لاسیف الا ذوالفقار
فروغی بسطامی:
شاه جوانمردان علی هم در خفی هم در جلی
آن کز جمال منجلی خورشید تابان پرورد
شهریار:
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیّرم چه نامم "شه ملک لافتی" را
فنایی اشکوری
https://eitaa.com/dreshkevari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق و شیدایی پیشوای هندو به مولای جوانمردان
https://eitaa.com/dreshkevari
1_1648730979.mp3
4.7M
فتوت و جوانمردی علی
سخنرانی دکتر فنایی اشکوری در مسجد روستای ماذودره
18 ذوالحجه 1443
27 تیر 1401
https://eitaa.com/dreshkevari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول آموزش و تربیت، بعد منصب و مسولیت، وگرنه اینطور میشود.
لگد یک اسب یا الاغ چموش به یک یا دو نفر آسیب می زند ولی لگد صاحب منصب چموش و تربیت نشده بسته به حوزه اقتدارش چه بسا استخوان میلیون ها نفر را خورد کند.
https://eitaa.com/dreshkevari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشتیاق به حجاب گروهی در مقابل گریز از حجاب گروهی دیگر!
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی این، گروهی آن، پسندند.
#اجتماعی
#حجاب
https://eitaa.com/dreshkevari
فنایی اشکوری:
جوانمردی، عدالت خواهی و ستیم ستیزی
جوانمرد ظلم را بر نمی تابد نه ظلم بزرک و نه ظلم کوچک را. برخی نسبت به بعضی از ظلم های محدود و فردی که در اطرافشان می بینند بسیار حساسند، اما در برابر ظلم های بزرگ در مقیاس جهانی که قربانیان بی شمار دارد ساکت و بی تفاوت هستند. گاهی حتی به این ستمگران جهانی عشق می ورزند وبا آنها همکاری می کنند.. این نشان می دهد آنها در ظلم ستیزی صداقت ندارند، بلکه در پوشش این کار در پی اهداف دیگری هستند. برخی نیز به بهانه مبارزه با امپریالیسم و استکبار و استبداد ظلم های کوچکی که در اطرافشان می گذرد را نمی بینند و حساسیتی نشان نمی دهند و احیانا خود مرتکب ظلم می شوند.
این هردو دور از جوانمردی هستند و عدالت طلب و ظلم ستیز نیستند. جوانمرد هیچ ستمی را برنمی تابد و به هیچ بهانه ای هیچ ظلمی را توجیه نمی کند و بی اهمیت نشان نمی دهد.
او نسبت به هر ظلم متناسب با ابعادش عکس العمل نشان می دهد. او با هر گونه ستم و حق کشی مخالف است و البته هرچه ظلم بزرگتر باشد حساسیت و مخالفتش بیشتر است.
https://eitaa.com/dreshkevari
فرق کریم و لئیم از زبان غزالی
ابوحامد غزالی در کتاب احیاء علوم الدین در باب اخوت و برادری می گوید یکی از حقوق برادری سکوت از ذکر عیوب او و اجتناب از تجسّس در احوال اوست.
از مهمترین حقوق برادری حفظ اسرار اوست. شخص کریم به خوبیها و فضایل دیگری توجه میکند و از این طریق به دیگری احترام و ارادت قلبی میورزد، اما منافق و لئیم (پست و فرومایه) به عیبها و بدیها چشم میدوزد. جوانمرد کسی است که لغزشها را نمیبیند و اگر دید آن را میپوشاند و از عیبها درمیگذرد.
«قال الفضیل: الفتوة العفو عن زلات الإخوان. و لذلک قال علیه السلام: استعیذوا بالله من جار السوء الذی إن رأی خیرا أستره و إن رأی شرّا أظهره.»
جوانمردی گذشت از لغزش هاست. از هیمن رو حضرت رسول (ص) فرمود: از همسایه بد به خدا پناه برید و آن کسی است که اگر خوبی از شما ببیند پنهان میکند، اما اگر بدی ببیند آن را منتشر میکند.
آشکار کردن خوبیهای دیگران و چشم پوشی از عیوب آنها (ستر عیوب و تغافل و تجاهل) شیوۀ اهل دین است. این تخلق به اخلاق الهی است که میگوییم: «یا من أظهر الجمیل و ستر القبیح»؛ ای کسی که زیباییها را آشکار و زشتیها را پنهان میکنی!
حضرت رسول (ص) فرمود: کسی که عیب برادرش را پنهان سازد خداوند عیوبش را در دنیا و آخرت میپوشاند. «من ستر عورة اخیه ستره الله تعالی فی الدنیا و الآخرة.»
اصولا فرق کریم و لئیم (پست و فرومایه) در این است که انسان بزرگوار و کریم زشتی تو را میپوشاند و به تو احسان میکند، اما پست و لئیم خوبیهای تو را پنهان میکند و به بهتان و بدگویی تو میپردازد.
و تری الکریم إذا تصرم وصله
یخفی القبیح و یظهر الإحسانا
و تری اللئیم إذا تقضی وصله
یخفی الجمیل و یظهر البهتانا
https://eitaa.com/dreshkevari
بدترین و برترین خصلتها
رسول خاتم که درود خدا بر او باد فرمود:«خَصْلَتَانِ لَیسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الشَّرِّ شَیءٌ: الشِّرْکُ بِاللَّهِ وَ الضَّرُّ لِعِبَادِ اللَّه.»
دو خصلت است که بدتر از آنها چیزی نیست: شرک به خدا و ضرر و آزار رساندن به بندگان خدا.
آن حضرت آزار به بندگان را در ردیف شرک به خدا قرار میدهد.
همانگ با حدیث فوق از رسول خدا، کلامی است که از امام حسن عسکری (ع) نقل شده است که در آن روی دیگر همان محتوا بیان شده است:
«خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا شَيْءٌ: اَلْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ اَلْإِخْوَانِ»
دو ویژگی هست که برتر از آن چیزی نیست: ایمان به خدا و خدمت به بندگان خدا.
در این حدیث امام سود رساندن به اخوان را در ردیف ایمان به خدا ذکر فرموده است.
پس ریشه و رأس همه بدی ها بی توجهی به حق الله و حق الناس است و رأس و منشأ همه خوبی ها رعایت حق الله و حق الناس است.
https://eitaa.com/dreshkevari
https://www.hamshahrionline.ir/news/693611/%D8%A8%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D8%B3%D8%AE%D9%87-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%AF-%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D9%87%D9%87-%D9%86%D9%88%D8%AF%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B3
نسخه آمریکایی سلام فرمانده به زبان انگلیسی و کمی فارسی در شهر هیوستون ایالت تکزاس با شرکت کودکان مسلمان آمریکایی از ملیت های مختلف
یکی از صفات جوانمردی و آزادگی کتمان سِرّ است، چنانکه غیبت و بدگویی کردن و افشای راز دیگران از مصادیق ناجوانمردی است و کسانی که به افشای اسرار مردم و غیبت و تهمت مبادرت می ورزند بیگمان ناجوانمردند. حضرت ثامن الحجج (ع) فرمود: «لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى تَكُونَ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ: سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ ص وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَكِتْمَانُ السِّرِّ وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ (ص) فَمُدَارَاةُ النَّاسِ وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ (ع) فَالصَّبْرُ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ.» شخص مؤمن نمیشود مگر دارای سه خصلت باشد: سنت و خصلتی از پروردگارش، سنتی از پیامبرش و سنتی از ولیّش. اما از سنت پروردگارش رازداری و عیب پوشی است؛ از سنت پیامبرش مدارا با مردم است؛ و از سنت ولیّش صبر در رنجها و سختیها است.
شیخ مصلح الدین سعدی در این باره حکایتی دارد که آموزنده است: «یکی بر سر راهی مست خفته بود و زمام اختیار از دست رفته. عابدی بر وی گذر کرد و در آن حالت مستقبح او نظر کرد. جوان از خواب مستی سر بر آورد و گفت: «اذا مَرّوا بِاللغو مَرّوا کراماً.»
اذا رأیت اثیما کُن ساتِراً و حلیماً
یا من تُقَبِّح امری لِمَ لا تَمُرّ کریما
متاب، ای پارسا، روی از گنهکار
به بخشایندگی در وی نظر کن
اگر من ناجوانمردم به کردار
تو بر من چون جوانمردان گذر کن»
جوانمرد عیب پوش است، نه عیب جو. «آن یکی پرسید که امامی در نماز چشم به موضع سجده نمی دارد، به چپ و راست می نگرد، نماز او ناقص باشد؟ گفت: نماز هردو ناقص باشد. گفت من از نماز امام می پرسم؛ این هر دو یکی است؟ گفت: یکی امام است که پراکنده می¬نگرد و حضور را تشویش میدهد؛ و یکی آن مقتدی است که چشم امام را موکل شده است، و مراقبت میکند و پیشک خود نمی نگرد.»
از عارفی پرسیدند جوانمرد کیست؟" گفت آنکس که نه در باطن وی دعوی باشد و نه در ظاهرش تصنّع و ریا، چنان که از آن سِرّ که بین او و خداوند هست سینۀ خودش آگاه نباشد تا چه رسد به اینکه خلق را بدان خبر دهد. «و از خصائص ایشان مبالغتست در حفظ اسرار و کتم آن از اغیار تا اگر یکی را به شمشیر تهدید کنند یا به آتش تعذیب نمایند، جز کتمان از او نیابند.» «افشاء الأسرار لیس من سنن الأحرار»؛ آزادگان هرگز راز کسی را فاش نمیکنند. «و حفظ الغیب نگاه دارند؛ یعنی در غیبت ایشان وفانما باشند که کمال صحبت و شرفِ دوستی آنست که در غیبت نگاه دارند...
کسانی از محبت هوش دارند
که حفظ الغیب یاران گوش دارند
https://eitaa.com/dreshkevari
برخی ویژگی های کتاب عرفان تطبیقی
نویسنده مطالعه وآموزش این کتاب را برای آشنایی با عرفان تطبیقی به جهات زیر ضروری می بیند:
1. این کتاب از یک جامعیت نسبی برخوردار است و شامل مهمترین سنتهای عرفانی جهان است که بیشترین پیروان را دارند. در بسیاری از واحدهای درسی در عرفان تطبیقی معمولا به بیش از دو یا سه سنت پرداخته نمی شود و به همه سنت های عرفانی مهم توجه نمی شود. نویسنده خود شاهد بوده است که بسیاری از دانشجویان مقطع دکتری که در رشته عرفان تطبیقی مشغول نگارش پایان نامه بودند چیزی از عرفان اسلامی نمی دانستند.
2. جنبش های جدید عرفانی هم در آن به صورت اجمالی مطرح و بررسی شده است.
3. کوشش شده است قلم کتاب آسان و روان و بدور از اغلاق باشد و خواننده از مطالعه آن چار زحمت نشود.
4. متون و منابعی که در این درس استفاده می شود معمولا متون خارجی و یا ترجمه آن متون هستند چیزی که فهم آن را نامأنوس و دشوار می کند. تألیفی بودن این کتاب تاحد زیادی از این گونه مشکلات می کاهد.
5. کتاب فقط گزارش آراء و عقاید نیست، بلکه حاوی تحلیل و نقد و طرح پرسش برای تفکر هم هست. کتاب ضمن اینکه خواننده را با سنت های عرفانی آشنا می کند، به نقاط قابل تأمل در آن ها نیز توجه می دهد و زمینه را برای مواجهه عقلانی با سنت های عرفانی فراهم می سازد، چیزی که در بسیاری از آثار و کلاس های درس در این رشته دیده نمی شود.
http://eitaa.com/dreshkevari
ماهیت آیین بودا
یکی از پرسش هایی که دربارۀ مکتب بودا شایسته است طرح شود این پرسش است که آیا این مکتب دین است؟ عرفان است؟ فلسفه است؟ ترکیبی از همۀ اینها است؟ و یا هیچیک از اینها نیست؟ دین در ادیان ابراهیمی مجموعۀ تعالیمی است برای رستگاری ابدی انسان که در قالب کتاب آسمانی از سوی خدای متعال بر پیامبری نازل می شود تا به مردم ابلاغ گردد. به این معنا مکتب بودا دین نیست؛ نه خدا در آن مطرح است، نه پیامبر و نه کتاب آسمانی. اما از سوی دیگر مانند دین مجموعه ای از تعالیم است که نزد پیروانش قداست دارد، دارای مناسک، معبد، و روحانیت به شکل ویژۀ خودش است و حتی صورتی از نیایش و پرستش هم در آن مطرح است. این مکتب عرفان هم نیست، چون گوهر عرفان بندگی خدا و معرفت او و کوشش برای تقرب به اوست؛ اما در مکتب بودا این مفاهیم مطرح نیست. از سوی دیگر بی شباهت به عرفان نیست، چون مانند عرفان مشتمل بر نوعی سیروسلوک، مراقبه و درون نگری، اشراق و روشنایی و رهایی است. این مکتب فلسفه به معنای مأنوس و متعارف آن هم نیست، چراکه از پاسخ به پرسش های اساسی فلسفی طفره می رود و تفکر نظری دربارۀ مسایل بنیادی فلسفی را مزاحم و مخل در رسیدن به رهایی می داند. آنچه می توان دربارۀ این مکتب گفت این است که به جهاتی که اشاره شد آیینی است متمایز از دین، عرفان و فلسفه به معنای رایج و شناخته شده آنها و در عین حال عناصری از همۀ اینها را دارد. شاید بتوان گفت مکتب بودا نظامی اخلاقی است مبتنی بر تأملات فلسفی همراه با نوعی مراقبه و سلوک.
برگرفته از کتاب عرفان تطبیقی (فصل دوم) اثر محمد فنائی اشکوری
http://eitaa.com/dreshkevari
آیا دالای لاما یک رهبر معنوی است یا؟
یکی از مدعیان پیروی از مکتب بودا که خود را سخنگوی این آیین در دورۀ معاصر می داند آقای دالاي لاما رهبر بوداییان تبت است. وی می گوید: «امکان دارد کسي با پذيرش خدا آرامش يابد و ديگري با انکار خدا؛ هرکسي باید دنبال داروي مناسب خود باشد.» آری، یک افیونی و معتاد هم با استعمال مواد مخدر به آرامش و نشئگی می رسد! آیا چنین معنایی از آرامش همان رهایی و نجات و سعادت نهایی انسانی است؟ آن چه آرامشی است که هم از راه ایمان و بندگی خدا می توان به آن رسید و هم از راه کفر و انکار خدا؟
البته سخنان آقای تنزین گیاتسو چهاردهمین دالایی لاما را نباید خیلی جدی گرفت. او از راه مراقبه و سیر و سلوک به مقام دالای لامایی نرسیده است، بلکه بر اساس یک عقیدۀ خرافی که روح بودا در او حلول کرده، بدون هیچ زحمتی از کودکی به عنوان رهبر بوداییان تبت انتخاب شده و بر اریکه سلطنت تکیه زده است و از اشتهار به معنویت برای مقاصد دنیوی بهره می گیرد. رفاقت او با رؤسای جمهوری آمریکا و دوستی و نزدیکیش با رژیم غاصب صهیونیستی به اندازۀ کافی گویای معنویت و عرفان آقای دالای لاما هست! ایشان در پاییز 2007 از دست جرج دبلیو بوش، بالاترین نشان ایالات متحده را دریافت کرد و مورد ستایش وی قرار گرفت. از نظر بسیاری از بوداییان، دالای لاما عامل معنوی سازمان جاسوسی سیا در بعضی از انقلاب های مخملی است. یک بار از دالاي لاما پرسيدند بزرگترين آرزويت چيست؟ گفت: «خوراکي خوش و خوابي راحت.» به نظر نمی رسد، هیچ جانداری به کمتر از این راضی باشد. آیا این است رهاشدن از امیال و رسیدن به آن اوج معرفت و بصیرت و فضلیت و مقامی که یک بودایی پس از سال ها ریاضت و مراقبه و در نتیجه نیل به نیروانا به آن نایل می گردد؟
برخلاف شعار مشهور بوداییان دربارۀ طبیعت صلح آمیز و آرام و بدون خشونت این آیین، افراد و گروه هایی از مانک های بودایی تبت، در قتل عام مسلمانان میانمار و تجاوز به زنانشان و غارت اموالشان و ویران کردن مساجد و خانه هایشان و آواره کردن آنان، نشان دادند که در وحشی گری و درنده خویی چیزی کم ندارند و اگر آب پیدا کنند شناگران ماهری هستند. البته هیچگاه نباید جنایت گروهی از پیروان یک مکتب را به آن مکتب یا همۀ افراد آن مکتب نسبت داد و از این رو نباید همۀ بوداییان را در این جنایت ها شریک دانست و نمی دانیم، اما متأسفانه بسیاری از بودایی ها هم این جنایت ها را آنچنان که شایسته بود محکوم نکردند.
از کتاب عرفان تطبیقی صفحه 78
http://eitaa.com/dreshkevari
تناسخ در آیین هندو و نقد اجمالی آن
بر اساس تناسخ (reincarnation) رنجهای ما در این حیات، محصول افکار و اعمال ما در حیات پیشین است. چنانکه قانون کرمه اقتضا دارد، عمل ما در هر دوره از حیات ما، وضعیت زندگی ما در دورۀ بعد را تعیین می کند. برحسب اعمال ما در زندگی، روح ممکن است پس از مرگ و جدایی از بدن، به بدن انسان یا حیوانی تعلق گیرد. نفس آدمی در چرخۀ مداوم تولدهای مکرر از بدنی به بدن دیگر منتقل خواهد شد تا زمانی که به نجات در برهمن دست یابد. این سیر و سرگردانی را سمساره گویند. این عقیده از آیین هندو به برخی مکتب ها و مذاهب دیگر راه یافته است. اخیرا برخی از فرقه های صوفی نمای خارج نشین نیز با ادعای مسلمانی از تناسخ سخن می گویند.
این عقیده هیچ مبنای معقولی ندارد و معلوم نیست از کجا نشأت گرفته است. نه برهان عقلی برای آن هست، نه وحی معتبری آن را تأیید می کند و نه می توان گفت تجربۀ عرفانی اصیل و معتبری موافق آن است؛ بلکه وحی آسمانی چنین عقیده ای را مردود میشمارد. در وداها نیز اثری از مفهوم تناسخ نیست.
افزون بر این، اعتقاد به تناسخ آثار منفی عملی هم دارد. زیرا اولاً چون شخصِ معتقد به این عقیده میپندارد که حتی اگر در تمام عمر به فکر اصلاح خود نباشد و عمرش را در ستمگری و فسق و فجور سپری کند، ضرر زیادی نکرده است و در دورۀ بعدی حیات میتواند جبران کند پس انگیزۀ نیرومندی برای توبه و اصلاح فوری ندارد.
ثانیاً این باور آثار اجتماعی منفی نیز دارد؛ از جمله اینکه شخص در برابر تبعیضها و نابرابریها، سکوت پیشه میکند و فریادی بر نمی آورد؛ چرا که او مظلومان را مستحق عذابهایی میداند که متحمل می شوند. این عقیده به سود ستمگران و جباران و به زیان ستمدیدگان و ضعیفان است. بیشک چنین نگاهی، خلاف فطرت و عقل و مصالح اجتماعی بشر است.
از کتاب عرفان تطبیقی اثر محمد فنائی اشکوری ص 38.
#هندوییسم
#تناسخ
#سمساره
#برهمن
http://eitaa.com/dreshkevari
تناسخ در آیین بودا
بودا گرچه کوشیده است در آیین هندو آسیب شناسی کند و از آن آسیب ها بگریزد، اما همچنان گرفتار برخی از آموزه های دفاع ناپذیر هندویی است. یک نمونۀ آشکار در این زمینه، مسئلۀ تناسخ است. با اینکه بودا به روح به عنوان یک جوهر پایدار قائل نیست، اما نتوانسته از عقیدۀ تناسخ رهایی یابد. اگر نفس آدمی جوهر مجردی نباشد، و صرفاً جویبار به هم پیوستۀ خاطرات باشد، آن گونه که بودا می گوید، چگونه می تواند پس از مرگ بدن باقی باشد و به بدن دیگر ملحق شود. اگر نفس جوهر نباشد عرض خواهد بود. موجودیت و قوام یک عرض به جوهری است که معروض آن است. انتقال یک عرض یا مجموعه ای از اعراض از یک جوهر به جوهر دیگر محال است. یکی از لوازم این انتقال این است که در فاصلۀ بین ترک جوهر قبلی و وصل به جوهر بعدی، آن عرض مستقل و قائم به ذات باشد؛ یعنی چیزی که عرض است عرض نباشد و جوهر باشد و این محال است، حتی اگر این انتقال در کوتاه ترین زمان ولو در یک آن واقع شود.
چنانکه گفتیم باززائی مورد نظر بودا تناسخ در آیین هندو نیست، چون بودا به جوهر نفس اعتقاد ندارد. اما با این حال به پیوستگی و استمرار وجودی روان باور دارد، چیزی که تبیین و توجیه آن آسان نیست. برای توضیح این معنا گاهی از تمثیل روشن شدن شمع جدید با شمع قبلی استفاده میشود، اما با این گونه تمثیلها گرهی گشوده نمی شود. چون در این فرض حقیقت واحدی باقی نمی ماند.
از برخی از بیانات چنین استفاده میشود که مراد این است که طبق قانون کرمه هر پدیده ای محصولی از روندهای پیشین خود است، و طبیعتا متأثر از عوامل دیگری هم هست که بر شکل گیری آن اثرگذار میگذارند، چنانکه درخت گردو محصول دانۀ گردو است و در آن به نحو بالقوه حضور دارد و آن دانۀ گردو محصول روندهای پیشین خود است. اما پرسش اینجاست که هویت و خودیت شخص چگونه باقی میماند. اگر هویت و خودیت باقی نماند چگونه میتوان از استمرار وجود شخص و باززائی سخن گفت. چنانکه دیدیم مفهوم تناسخ در آیین هندو هرچند تبیین عقلانی قابل قبولی ندارد، اما دستکم ابهام مفهومی این باززائی و رسیدن به نیروانه در مکتب بودا را هم ندارد.
#بودا
#تناسخ
#کرمه
#باززایی
#نیروانه
فنایی اشکوری، عرفان تطبیقی، ص 73
http://eitaa.com/dreshkevari
نقد عرفان یهودی (قباله/کابالا) قسمت اول
گرچه دین یهود ریشه در وحی الهی دارد، اما بسیاری از متون مقدس یهودی اساساً بشری است و قرنها پس از حضرت موسی (ع) نوشته شده است. برخی از پژوهشگران، از جمله برخی پژوهشگران یهودی، معتقدند که پنج کتاب اول عهد عتيق از سوی نویسندگان متعدد نوشته شده است که هر یک سبک خاص خود را دارند. پيشگوئي هایی که در آنها آمده، پس از وقوع آن وقایع نوشته شده اند. قسمت هایی از تورات در حدود 800 سال پس از حضرت موسي تدوین شده است.
خدایی که تورات موجود معرفی می کند، از صفات نقص و عجز و جهل و شرارت هم برخوردار است. بر این اساس و با تأثّر از آیین گنوسی کابالیست ها ریشۀ شرّ در جهان را به خود خدا بر می گردانند. به نظر برخی از آنها در خود خدا نوعی دوئیت خیر و شرّ و نور و ظلمت هست، چنانکه خدا خود جنبۀ مذکر و مؤنث (شکینا و ملکوت) دارد.
یکی از عناصری که در جریانهای کابالیست دیده می شود پیوند میان عرفان و جادوگری و علوم غریبه مثل علم اعداد و حروف (سیمیا) و فالگیری و طالع بینی است. استفادۀ گستردۀ گروه های مرتبط با قبالا از علائم و نمادها نیز با این قضیه ارتباط دارد.
عرفان حقیقی تعلیم الاهی است که عبد را به کمال و سعادت می رساند، اما سحر و جادو تعلیم شیطان است که منشأ ضرر و فتنه و اختلاف خانوادگی و خسران ابدی است، چنانکه قرآن کریم به آن تصریح دارد. عرفان ربطی به جادو و عالم شیاطین و اجنه ندارد. نه عارف جادوگر است و نه جادوگر عارف است. از نگاه اسلامی، عرفان ارزشمندترین کمال و مقامی است که انسان می تواند به آن نایل شود، درحالیکه جادو عملی حرام و شیطانی است که از آن نهی شده است. با پیوند زدن عرفان و جادو عرفان تخریب و جادو تقدیس می شود.
اعتقاد باطل دیگر دراین آیین این است که خدا را خدای قوم بنی اسرائیل معرفی می کنند؛ درحالیکه خدا خدای همۀ عالم است. این عقیده نیز ریشه در ادیان بدوی دارد که برای هر قبیله ای خدای مخصوصی قائل بودند.
#یهودیت
#کابالا
#جادوگری
http://eitaa.com/dreshkevari
نقد عرفان یهودی (قباله/کابالا) قسمت دوم
یکی دیگر از انحرافاتی که در برخی از جنبش های باطن گرای یهودی پیدا شد هرزگی جنسی است. البته این امر ریشه در عرفان قبالا دارد که در باب خدا تصویرپردازی جنسی می کند. آخرین سفیرا که شخینا نام دارد جنبۀ زنانه خدا است در مقابل جنبۀ مردانه خدا که واحد مقدس است. موسی با شخینا نکاح می کند که نمادی از عشق عرفانی میان من الاهی و تو الاهی است. هرزگی جنسی در فرقۀ شابتای زِوی (1626-1676) شکل گرفت و در میان فرانکیستها در قرن هیجدهم به مناسک معنوی جنسی تبدیل شد. امروزه این هرزگی به اشکالی افراطی مثل همجنس بازی در بین جمعی از پیروان کابالا بویژه طرفداران فلیپ برگ، که در لس آنجلس فعالیت می کند، شدت یافته است. مدونا، رقاصه و آوازه خان معروف، که در هرزگی جنسی شهرت دارد رسما به این جریان پیوست. این جریان توانسته است بسیاری از ستارههای سینمای هالیوود را به خود جذب کند. به نظر برخی از کارشناسان، بسیاری از فیلم های پرفروش هالیوودی ملهم از عقاید کابالایی و در پی اهداف صهیونیستی است؛ مثل ماتریکس، ارباب حلقهها، پسر جهنمی و هری پاتر؛ چنانکه ردپای کابالا در بسیاری از رمان های عصر جدید دیده می شود از جمله در آثار پائلوکوئلیو. بسیاری از علمای یهود با این جریان مخالف هستند و آن را انحراف از کابالا می دانند. همچنین، کابالیسم در پیدایش بسیاری از جریانهای فلسفی و سیاسی مثل اومانیسم و ماسونگری و گروههای مرموز و مؤثر در عصر جدید نقش داشته است.
وجود عقاید نژادپرستانه در منابع یهود و رسوخ این نگرش در باور یهودیان منفور ترین عنصر در این جمعیت و قوم است. نژادپرستی صهیونیست ها در این حد نیست که مثل دیگر نژادپرستان قوم خود را قوم برتر از دیگران بدانند، که این خود به اندازه کافی ننگین است، بلکه آنها پا را فراتر نهاده اساسا غیر یهودیان را انسان و دارای روح نمی دانند. این باور بود که در عصر جدید منجر به پیدایش صهیونیسم و اشغال سرزمین فلسطین و نسل کشی و آوارگی فلسطینیان از سوی صهیونیست های جنایتکار گردید. درمیان پیروان اسحاق لوریا، که از مهمترین رهبران قبالا است، نفرت از مسلمانان و ستیز با آنها به عنوان نیروهای شیطانی به ویژه در دورانی که این فرقه در آمستردام مرکزیت داشت برجسته بود.
در بسیاری از جنبشهای عرفانی یهودی قرون اخیر، بعد معنوی عرفان و زهد و ریاضت و عبادت برای قرب به خدا و وصل به او هدف اصلی نیست، بلکه آنها با استفاده از شیوههای رازآلود و پنهانی در پی اهداف دنیوی و نژادپرستانۀ اقتصادی و سیاسی مانند اشغال سرزمین فلسطین و تشکیل دولت صهیونیستی با قلمروی از نیل تا فرات و سلطۀ مادی بر دنیا بودهاند. از این رو، گرچه از نظر ما عرفانِ برخاسته از دین یهود و کتب آسمانی آنْ عرفانی اصیل است، اما این جنبشهای مجعول یهودی را نه از مصادیق سنتهای اصیل عرفانی، بلکه از نمونههای بارز عرفانهای کاذب باید تلقی کرد.
#یهودیت
#کابالا
#جادوگری
از کتاب عرفان تطبیقی، فصل سوم، نوشته محمد فنائی اشکوری
http://eitaa.com/dreshkevari
تعصب و آزاداندیشی
تعصب دلبستگی و پایبندی به چیزی (باور، شخص، مذهب، مکتب، گروه...) است بدون داشتنه دلیل موجه و معتبری برای درستی و حقانیت آن. پس هر نوع دلبستگی و پایبندی تعصب (یاتعصب مذموم) نیست. اگر دلبستگی و پایبندی حاصل یافتن دلیل معتبر باشد که از راه مطالعه، تفکر، تجربه ...بدست می آید، تعصب نیست، بلکه عین حقمداری و تعهد به حقیقت است. اما متاسفانه بسیاری از دلبستگی ها و پایبندی های بسیاری از مردم حاصل مطالعه، تفکر، تجربه... و مستند به دلیل موجه و معتبر نیست.
متعلق تعصب یا آنچه انسان به آن ناآگاهانه تعصب می ورزد بسیار است که چهار مورد آن از اهمیت و رواج بیشتری برخوردار است:
1. تعصب به سنت، یعنی دلبستگی و پایبندی بی دلیل به باورها، ارزشها و فرهنگ رایج و موروث از گذشته.
2. تعصب نسبت به برخی باورها، آراء، اصول، نظریات از راه پیوند زدن آنها به دین، معنویت، حکمت، علم.. و تقدیس آنها.
3. تعصب نسبت به برخی افراد و شخصیتها (معروف به حکیم، عارف، صوفی، خردمند، مصلح، دانشمند، شاعر، قدیس و...)
4. تعصب نسبت به برخی گروه ها، جریان ها، دسته ها، احزاب، فرقه ها...
تأکید می شود که هرنوع دلبستگی و پایبندی به شخصیتها، سنتها و اصول و باورها و گروه ها تعصب نیست. تعصب وقتی است که این دلبستگی مستند و مستظهر به تحقیق و دلیل معتبر و موجه نباشد.
آزاداندیش کسی است که از چنین تعصب هایی رها باشد. معمولا هرکسی خود را آزاد اندیش و رها از تعصب می داند. اما این داوری معمولاریشه در خودخواهی و خودشیفتگی دارد. تشخیص اینکه من آزاداندیش هستم یا متعصب کار دشواری است که نیازمند به تفکر، تحقیق، مراقبه، وانصاف دارد.
نکته مهم این است که تعصب و آزاداندیشی مراتب و درجات دارد. چنین نیست که هر شخصی لزوما صد در صد در همه دلبستگی هایش متعصب و یاآزاداندیش باشد. ممکن است در مواردی تعصب در او غالب باشد و در مواردی هم آزاد اندیشی.
بدنیست هرکس از خود بپرسد : من تا چه اندازه متعصب یا آزاداندیش هستم؟
#تعصب
#آزاداندیشی
http://eitaa.com/dreshkevari