eitaa logo
محمد فنایی اشکوری
1.8هزار دنبال‌کننده
355 عکس
290 ویدیو
101 فایل
به نام او سلام این فضا فرصتی است برای طرح مباحث و اندیشه های مبتلابه انسان معاصر در حوزه های فلسفه, عرفان, دین و مسایل اجتماعی با رویکرد عقلانی و معنوی. راه های ارتباط: @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Fanaei.ir@gmail.com
مشاهده در ایتا
دانلود
👆فنایی اشکوری در نقد سخنان آقای دکتر فیاض: منشأ مشکلات ما داشته های ما نیست؛ ریشۀ مشکلات ما نداشته های ماست. نقد سخنان آقای دکتر ابراهیم فیاض در برنامه شیوه شبکه 4 درباره ضدیت عرفان با هنر. عرفان نه تنها ضد هنر نیست، که سرچشمه جوشان هنر متعالی عرفان است. http://eitaa.com/dreshkevari
عزلت و ریاضت در عرفان اسلامی  از اصول سلوک عرفانی مقابله با هوای نفس و ایستادگی در برابر وساوس نفسانی و شیطانی است. بر این اساس، زهد، دل­نبستن به دنیا، دوری از جلوه­های فریبندۀ دنیا، ترک پرخوری و پرخوابی و ترک جاه و مقام، شرط رسیدن به مقامات معنوی است. گاه از این محدودیت­ها به ریاضت تعبیر شده است. اما برخی از صوفیان تحت تأثیر بعضی از سنت­های عرفانی خارج از اسلام از این آموزه­ها برداشتی افراطی نموده و ریاضت و ترک مواهب و عزلت­گزینی را به عنوان اصلی در سلوک عرفانی تلقی کردند. این­گونه سوء برداشت­ها به بسیاری از آموزه­های دیگر اسلامی نیز سرایت کرده و صوفیانی از مفاهیم عمیق عرفانی همچون، قضا و قدر، صبر، توکل، تسلیم و رضا برداشتی نادرست کرده و از این مفاهیم، بی­عملی و انفعال و بی­اعتنایی به اسباب و علل مادی را برداشت کرده­اند. برخی از محققان این لغزش­ها و گرایش­های منفعلانه، ریاضت طلبانه و دنیاگریزانه را از عوامل عقبماندگی جوامع اسلامی از قافلۀ تمدن بشری دانسته­اند. در حالی­که اسلام و عرفان اسلامی هرگز برخورداری از مواهب زندگی و استفاده مشروع و معتدل از نعمت­های الهی و کار و کوشش برای بهبود زندگی فردی و اجتماعی را نه تنها منع نکرده، بلکه تأیید و تأکید کرده و هر نوع بی­عملی، خودآزاری، جامعه­گریزی و بی­تفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران را منع کرده است، بطوری که پیامر اسلام رهبانیت را نفی کرده و فرموده "لارهبانیة فی الإسلام."     این گونه لغزش­ها و افراط و تفریط­ها در میان برخی از صوفیان موجب شده است که کسانی که شناخت عمیقی از عرفان اسلامی ندارند با اصل عرفان به مخالفت برخیزند و آن را ناسازگار با تعالیم اسلامی تلقی کنند. بر اثر این مخالفت­ها جمع کثیری از مسلمین با عرفان بیگانه شده، و جامعۀ اسلامی تا حد زیادی از برکات عرفان و معنویت اسلامی بی­بهره مانده است. شکل­گیری جریان­های افراطی خشونت­گرایی همچون وهابیان سلفی و بویژه جریان­های تروریستی برخاسته از آن مانند القاعده و داعش که برداشتی سطحی و قشری از اسلام دارند از نتایج عرفان­ ستیزی و عقل­گریزی شریعت­گرایان قشری است.   گفتنی است که عرفا پیش و بیش از همه این برداشت­های نادرست و افراط و تفریط­های برخی از صوفیان و جریان­های صوفیانه را نقد و رد کرده­اند و این خود نشان می­دهد که اصل عرفان مصون از این آسیب­هاست. عرفا در آثارشان از این گونه افراد به عنوان مستصوف، صوفی کاذب، جهلۀ صوفیه، و صوفی­نما تعبیر کرده­اند. به­ عنوان نمونه قشیری از قول ابوحمزه بغدادی از صوفی صادق و صوفی کاذب سخن می­گوید. هجویری دربارۀ مستصوف یا صوفی­ نما می­نویسد: «مستصوف آن [است] که از برای مال و جاه و حظّ دنیا خود را مانند ایشان کرده باشد و از این هر دو و از هیچ معنی خبر ندارد تا حدی که گفته­اند: المستصوف عند الصوفیة کالذباب و عند غیرهم کالذئاب؛ مستصوف به نزدیک صوفی از حقیری چون مگس بود و آنچ این کند به نزدیک وی هوس بود؛ و به نزدیک دیگران چون گرگ پرفساد کی همتش دریدن و لختی مردار خوردن باشد.» همو در بیان سخن ابوعلی جرجانی دربارۀ محجوبان بویژه جهال متصوفه می­نویسد: «همچنانک علماء ایشان اعزّ ما خلق الله­اند جهّال ایشان اذلّ ما خلق الله­اند. آنچ عالمانشان را حقیقت بود و پنداشت نه، جهّالشان را پنداشت بود و حقیقت نه. در میدان غفلت می­چرند پندارند کی میدان ولایتست و بر ظنّ اعتماد می­کنند پندارند کی آن یقینست و با رسم می­روند و پندارند حقیقتست و از هوا می­گویند پندارند که آن مکاشفتست؛ از آنچ پنداشت از سر آدمی بیرون نرود مگر به رؤیت جلال حق یا جمال وی، که اندر اظهار جمال وی همه وی را بینند پنداشتشان فانی شود و اندر کشف جلال خود را نبینند پنداشتشان سر بر نیارد.»  ملاصدرا شیرازی که خود از حکیمان عارف است کتابی مستقل با عنوان کسر اصنام الجاهلیة نوشته است که در آن به نقد صوفی­ نماهای عصر خودش پرداخته است. وی در این کتاب از سویی از عارفان راستین و صوفیان صادق در مقابل حملات مخالفان عرفان حمایت و تجلیل می­کند، و از سوی دیگر از صوفی­ نماهای سفیه و جاهل که با حیله و شعبده و شطح­ پردازی و هذیان­ گویی و کرامت­های دروغین در پی جمع کردن مرید هستند و بدون هیچ شایستگی بر مسند ارشاد می­ نشینند و مقلدانه سخنان حکما و عرفا را تکرار می­کنند بدون اینکه بهره­ای از حکمت و عرفان داشته باشند، به­شدت انتقاد می­کند. حافظ شیرازی که به لسان الغیب ملقب شده است نیز در غزل­هایش سخت به صوفی­نماها تاخته و کج اندیشی، خامی، و ریاکاری آنها را مورد حمله قرار داده است. ساقی بیار آبی از چشمۀ خرابات                    تا خرقه ها بشوییم از عجب خانقاهی در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی                      جام می مغانه هم با مغان توان زد فنایی اشکوری، عرفان تطبیقی، ص211 http://eitaa.com/dreshkevari
چند مغالطه در بحث نیاز بشر به دین ✍️مصطفی ملکیان: 🔹دین نیز از مخترعاتِ انسان است. منظور از مخترع بودن دین، جعلی بودن آن نیست؛ بلکه بدین معناست که مثل خط و زبان می‌ماند، تا بشر به دین، احساس نیاز نکند، دین به‌وجود نمی‌آید یا اگر هم به‌وجود آمد، زمانی‌که به آن احساس نیاز نکنند، از بین خواهد رفت. البته اینکه دین از مقولۀ مخترعات است، هیچ وهنی برای دین به‌حساب نمی‌آید. اگر مخترع بودن زبان، برای زبان وهن است؛ پس مخترع بودن دین نیز برای دین، باید وهن به‌حساب آید، آن نیست و به‌تبع این هم نیست. 🔹لذا تا هر مرحله، از مراحل تاریخ که دین وجود دارد، باید بفهمید هنوز بشر به دین، احتیاج دارد. همان‌طور دربارۀ خط، تا وقتی در جهان هست، باید یقین کنید بشر به خط احتیاج دارد و از غیر از خط، آن احتیاج، برآورده‌شدنی نیست. تا وقتی هم که دین وجود دارد، بدانید نیازی هست که آن نیاز هنوز هم از دین برآورده می‌شود. یعنی اولاً نیازی هست که دین آن‌را برمی‌آورد و ثانیاً هیچ پدیدۀ دیگری آن نیاز را مثل دین برآورده نمی‌کند. وگرنه دلیل نداشت دین وجود پیدا بکند و به وجود خود ادامه بدهد. ❇️ تأثیر دین بر منش آدمی | جلسۀ اول نقددیدگاه آقای ملکیان فنایی اشکوری: اولا اینکه دین از مخترعات انسان است یک مدعا و یک نظر است که در اینجا بدون هیج توجیهی قطعی و مسلم فرض شده است. دست کم در اینجا دلیلی برای آن ذکر نشده است. نظر مقابل که نظر خود دینداران است این است که دین حق اختراع انسان نیست، بلکه تشریع خداوند است. شمااین نظر را ابطال نکردید و صرفا عقیده خود را به صورت اصلی مسلم بیان کردید. بنابراین اصل مدعا بی پایه و اثبات نشده است. ثانیا قیاس دین به خط و زبان قیاس مع الفارق است. خط و زبان اموری انشایی و قرار دادی هستند و ادعای کشف و بیان واقع (truth claim) ندارند، برخلاف دین که مدعی بیان حقیقت است. از این نظر دین مثل علم و فلسفه است که مدعی بیان واقع است، نه صرفا امری قراردادی یا ابزاری برای رفع نیازی مثل زبان و خط. ثالثا وجودداشتن چیزی دلیل معتبری برای نیاز به آن نیست. مواد مخدر هم وجود دارد، ظلم و ستم هم در تاریخ بشر همواره بوده است، خرافات هم همیشه بوده است، اما بشر به آن ها نیاز ندارد؛ بلکه صلاح بشر در این است که آنها نباشند. بین خواسته و نیاز فرق است. بسیار رخ می دهد که فرد یا جمعی چیزی را می خواهد و آن را تولید می کند و بدست می آورد، اما در واقع نیازی به آن ندارد، بلکه ای بسا برایش مضر هم باشد، مانند همان مواد مخدر. البته بشر به دین نیاز دارد و دین هم وجود خواهد داشت، اما صرف وجود داشتنش دلیل و نشان نیاز بشر نیست. از نگاه خود ادیان الهی بشر به دین نیازمند است و سعادتش در گرو دینداری است، چه به این نیاز توجه داشته باشد و به آن ترتیب اثر بدهد چه از آن غافل باشد و یا حتی آن را انکار کند و با آن بستیزد. دیدگاه دینی این است که خداوند دین را برای پاسخ به نیاز حقیقی بشر ارسال کرده است، چنانکه رزق مورد نیاز برای حیات بشر را خلق کرده است. رابعا اگر دیدیم بشر به چیزی نیاز دارد و آن چیز هم وجود دارد، نمی توانیم نتیجه بگیریم که لزوما بشر خود آن را اختراع کرده است. بشر به آب و هوا هم نیاز دارد و آنها هم وجود دارند، اما میدانیم که بشر آب و هوا را خلق نکرده است، چنانکه برخی از نیازمندی هایش را هم خود اختراع کرده است مانند تمام مصنوعاتی که از آن استفاده می کنیم. پس برای اینکه بدانیم چیزی مصنوع انسان است یا نیست صرف وجود داشتن آن چیز و نیاز داشتن کافی نیست. دلیلی دیگری لازم است. خامسا اعراض بشر از چیزی و از بین رفتن چیزی لزوما دلیلی بر آن نیست که بشر به آن نیاز ندارد. بشر ممکن است از روی جهل و یا هوای نفس چیزی را که سخت به آن نیازمند است کنار نهد. اعراض از چیزی حداکثر می تواند دلیلی باشد بر عدم احساس نیاز به آن چیز. و می دانیم که فرق است بین عدم احساس نیاز به چیزی و نیاز نداشتن به آن چیز. یک کودک بیمار ممکن است احساس نیاز به مصرف یک داروی تلخ را نداشته باشد و از آن بیزار باشد، اما ممکن است شدیدا به آن دارو نیازمند باشد و حیاتش وابسته به مصرف آن دارو باشد. http://eitaa.com/dreshkevari
پرسش و پاسخ درباره لوازم مخترع دانستن دین در باره بحثی که در نقد استاد ملکیان داشتید پرسشی برایم مطرح شد. ایشان گفتند که مخترع دانستن دین وهن دین نیست، همانطور که مخترع بودن زبان و خط وهن به آنها نیست. اگر واقعا وهن نباشد بیان ایشان چه اشکالی دارد؟ پاسخ تلویحا بنده این مسئله را پاسخ دادم و البته نخواستم آن را باز کنم. عرض کردم قیاس دین به خط و زبان قیاس مع الفارق است. ادعای مخترع بودن دین هرگز مانند ادعای مخترع بودن زبان نیست که وهنی برای آن نباشد. چون دین مدعی بیان حقیقت است، برخلاف زبان و خط که چنین ادعایی در آنجا مطرح نیست. اگر بگوییم دین مخترع و مجعول است به این معنا است که دعاوی دین باطل و کذب محض است و یا صدق و کذبش معلوم نیست و صرفا بخاطر مصالحی آن دعاوی مطرح شده اند و بنیان گذار دین با علم به اینکه دعاویش باطل است یا دستکم با عدم اطمینان از صدق دعاویش آنها را مطرح کرده و مدعی حقانیت شده است، البته بنا به مصالحی از نظر خودش. این بالاترین وهن برای دین است. چه وهنی بالاتر از اینکه بگوییم مدعیات دین همه ساختگی و جعلی است و حظی از واقعیت ندارد یا اصلا صدق آنها برای بنیان گذار دین مطرح نبوده است. اگر مدعیات دین حقیقت و بیان واقع باشد، مجعول و مخترع نخواهد بود. به نظر می رسد این امر واضحی. این سخن همان کسانی است که در زمان نزول قرآن می گفتند که قرآن از سنخ اساطیر الاولین/افسانه های کهن است. البته افسانه هم ممکن است فایده ای داشته باشد که دارد، اما آن فایده غیر از بیان حقیقت و کشف واقع است. این دیدگاه شبیه نظریه ابزار انگاری در علم است که برای گزاره های علمی ارزش واقعنمایی قائل نیست و آنها را صرفا افسانه های مفید می داند. درباره دین هم چنین نظریه ای مطرح است. طبق این دیدگاه دین مجموعه ای از داستان ها و احکام جعلی است برای تأمین پاره ای مصالح اجتماعی. مجعول و مخلوق بشر آن هم بشر دوران ماقبل علم است و طبیعتا با همه محدودیت ها و عقبماندگی که بشر آن زمان ها در علم و دانش داشته است. هر وقت هم که دین این کارکرد را از دست دهد خود به خود از بین می رود، چنانکه در بیاناتی که نقل شد مطرح شده است. می گویند چون دین موجود است پس معلوم می شود فعلا بشر به آن نیاز دارد و وقتی هم که نیاز نداشت کنار گذاشته می شود و در هر دو صورت درباره صدق دعاوی و گزاره های دینی نمی توان سخن گفت، چنانکه کسی نمی تواند مدعی صدق گزاره های کلیله و دمنه شود، با اینکه داستان های قشنگ و مفیدی است. تلقی بنیانگذاران ادیان الهی و پیروان آنها و متون مقدس دینی بطور قطع خلاف این نظر است. مثلا قرآن کریم می گوید: ذالک الکتاب لاریب فیه. یا باطل در آن راه ندارد. لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ . از نظر این منتقدان خود این بیانات هم مصلحتی است! تفصیل بحث را باید در مباحث مربوط به ماهیت دین و زبان دین پی گرفت. http://eitaa.com/dreshkevari
هدایت شده از محمد فنایی اشکوری
1_1629948293.docx
43.2K
آنچه همه باید بدانیم خلاصه متن مکتوب https://eitaa.com/dreshkevari
هدایت شده از محمد فنایی اشکوری
1_1631117026.docx
38.9K
آنچه همه باید بخوانیم چه کتاب هایی را و چگونه بخوانیم؟ محمد فنایی اشکوری https://eitaa.com/dreshkevari
1_1777955754.pdf
377.4K
نسبت عرفان با زیبایی و هنر نقد سخنان آقای دکتر فیاض متن مکتوب در روزنامه فرهیختگان https://eitaa.com/dreshkevari
جوان جوانمرد ابراهیم هادی در 1336 در تهران به دنیا آمد. رفتار و شخصیتش از نوجوانی با دیگران متفاوت بود. گویی ایمان و اخلاق و پاکی و فداکاری با وجودش سرشته شده بود. ابراهیم جوانی ورزشکار بود که در ورزشهای گوناگون به ویژه کشتی و والیبال استعدادی سرشار داشت و در زمانی کوتاه به عنوان پهلوان واقعی در میان ورزشکاران و ورزش دوستان شهرش شناخته شد. ورزش را از زورخانه های پهلوانی شروع کرد و همراه با رشد جسمی و حتی بیش از آن خصلت های جوانمردی و پهلوانی به سرعت در او رشد یافت. او بارها همچون پوریای ولی پا بر روی نفس گذاشت و برای موفقیت و پیروزی رقیب عامدانه تن به شکست داد. دستگیری از نیازمندان، خدمت بی منت و پنهانی، هدایت و ارشاد جوانان، ایثار و مقدم داشتن دیگران بر خود در موقعیت های گوناگون، بی اعتنایی به شهرت و ثروت، اجتناب از معصیت و گناه، خوشروئی و مهربانی با همه، ایمان و عبادت و توکل و توسل برخی از فضایل و خصائل این جوان جوانمرد بود. حکایت های مبارزات او برای پیروزی انقلاب، نبردش با دشمنان حق پس از پیروزی انقلاب، حماسه آفرینی و خستگی ناپذیری او در میدانهای دفاع مقدس، شجاعت مثال زدنی و فداکاری های افسانه ای او برخی از خاطراتی است که از دوستان او در کتاب سلام بر ابراهیم نقل شده است. ایمان، اخلاق، معنویت، اخلاص، عبادت، ایثار، شجاعت همراه با بصیرت عمیق و همۀ آن چه را که مفهوم جوانمردی دلالت دارد در وجود این جوان جمع شده بود. او مجمع الفضایل بود. او آن قدر خوب بود که هرکسی با او آشنا می شد از دیدن فضایلش شگفت زده می شد. شگفت اینجا است که او این همه قله های کمال را در زمانی بسیار کوتاه در نوردید. درباره هریک از این اوصاف و فضایل داستان های مستند فراوانی در دست است که بسیاری از آنها در کتاب سلام بر ابراهیم از سوی دوستان و آشنایان و همرزمان آن شهید نقل شده است، داستانهایی که نشان می دهد در عروج و صعود معنوی سن و زمان تعین کننده نیست. ای بسا مدعیانی که پس از عمری اشتغال به مفاهیم و مباحث اخلاقی و معنوی طرفی نبستند و نبستیم، در حالیکه جوانی کم سن و سال و بی ادعا و گمنام برق آسا این مراحل را طی کرد و به قله رسید. معلوم می شود همانطور که در انواع علم و هنر افرادی از نبوغ برخوردارند، در عرصه معنویت و عرفان نیز کسانی هستند که دارای نبوغ و استعداد استثنایی و کم نظیر هستند. ابراهیم در ابعاد مختلف استعداد خارق العاده داشت و در هر عرصه ای وارد می شد خلاق و مبتکر بود، اما آنچه در او کم نظیر بود نبوغ معنوی او بود که در احوال، رفتار و گفتار جوانمردانه ای او مشهود بود. او سر انجام همراه با بسیجیان گردان کمیل و حنظله در کانال‌های فکه پس از فداکاری های افسانه ای و چندین روز تحمل جراحت و تشنگی و گرسنگی و خستگی طاقت فرسا و دیدن قطعه قطعه شدن همرزمانش و بازگرداندن چند تن از مجروهان به عقب جبهه و نجات آنها، خود یکه و تنها تا آخرین نفس جنگید و تسلیم نشد و در کنار اجساد غرقه به خون شهدا در 22 بهمن سال 1361 شمسی به فیض شهادت که آرزوی دیرین و رؤیای شیرینش بود نایل آمد و پیکر پاکش همانگونه که می خواست هرگز پیدا نشد. ابراهیم به هنگام شهادت تنها 25 سال داشت. سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ. كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ. إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ. ﴿ الصافات 109-111﴾ درود بر ابراهيم. نيكوكاران را چنين پاداش مى‏ دهيم. در حقيقت او از بندگان با ايمان ما بود. (برای توجه به چرائی ذکر این آیات و تناسبش با حکایت ابراهیم ما به کتاب سلام بر ابراهیم مراجعه کنید آنجا که نویسنده از نحوه انتخاب عنوان کتاب سخن می گوید.) http://eitaa.com/dreshkevari
این کاریکاتور چه عالی نمک به حروم بودن برخی سلبریتی ها رو به تصویر کشیده👌 کاری از آقای مازیار بیژنی @Afsaran_ir این کاریکاتور دقیقا برای فارغ التحصیلان دانشگاه های ایران که کشور را ترک می کنند و در خدمت دشمنان ایران مثل آمریکا و کانادا و همپیمانانشان درمی آیند نیز درست است. با پول و امکانات ملت ایران درس میخوانند اما حاصل و ثمره آن را ذلیلانه و با التماس به بیگانه پیشکش می کنند. ضمنا دانشگاه شریف در این ننگ مقام اول را دارد. صاحبان سرمایه ای هم که سرمایه شان را از این مملکت بدست می آورند و سپس آن را در خارج سرمایه گذاری و هزینه می کنند و برای آنها اشتغال ایجاد می کنند و به اقتصادشان رونق می بخشند به شرح ایضا. آن مدیران و صاحب منصبان بی کفایت یا خاینی که زمینه را برای این فرارها و سرقتها فراهم می کنند هم در این ایران ستیزی ها شریکند. http://eitaa.com/dreshkevari
ملاک ارزیابی دعاوی عرفانی آیا اگر کسی به عنوان اینکه عارف است ادعایی کند باید بدون ارزیابی ادعایش را پذیرفت؟ آیا معیار یا معیارهایی برای سنجش دعاوی عرفانی و تشخیص حق از باطل وجود دارد؟ برای ارزیابی دعاوی عرفانی و سنجش صحت و سقم آنها معیارهایی هست. یکی از معيارها هماهنگی با عقل است. عقل معیاری بنیادی در بررسی هر ادعائی است. اگر دعاوی مدعیان عرفان خلاف عقل و استدلال عقلی باشد باطل است. حجیت عقل مطلق است و هیچ حوزه¬ای حتی عرفان بیرون از داوری عقل نیست. البته تعالیمی در عرفان هست که ممکن است ما از راه استدلال عقلی نتوانیم آن را اثبات کنیم یا فقط با پای عقل نتوانیم به آن برسیم، ولی آن تعالیم نباید با هیچ یافت عقلانی ناسازگار باشند. عقل در معنای عامش شامل تجربه، تحلیل تاریخی، روانشناختی و اجتماعی نیز می‌شود. مطالعه و تحلیل تاریخی این فرقه‌ها و تأمل در شناخت حقیقت و ماهیت آن‌ها می¬تواند در این زمینه به ما کمک کند. معیار دیگر وحی است. هیچ ادعای عرفانی چه در بخش معرفت چه در بخش سلوک نباید با تعالیم معتبر وحیانی ناسازگار باشد. حکمت جامع یا حکمت کامل، حکمتی است که در آن عقل، شهود و وحی با هم هماهنگ باشند. برهان، قرآن و عرفان با هم سازگار هستند. اگر در یکی از اینها شاهد چیزی بودیم که در دیگری خلافش به چشم می¬خورد، این نشان از وجود خطائی است. در این جا یا فهم دینی ما دچار خطا است، یا اعتقاد فلسفی ما دچار اشتباه است، یا چیزی را که می¬پنداریم شهود عرفانی است غلط است. هماهنگی بین عقل و وحی و شهود عرفانی معیاری است که در تفکیک و تمییز عرفان صادق و کاذب و شناخت انحراف و خطا در اندیشه و سلوک عرفانی به ما کمک می‌کند. باید توجه داشت که وقتي مي¬گوييم يک سنت يا نظام عرفاني اصيل است، هرگز معنايش این نیست که همۀ افراد در این سنت هر ادعایی بکنند آن ادعا مصون از خطا است چون عرفان آنان اصیل است و مثلاً معارفشان را از مکتب اهل البیت(ع) می‌گیرند؛ چنانکه در فقه، تفسیر، کلام و دیگر علوم اسلامی نیز چنین چیزی را نمی‌گوییم. خطای در فهم یا استناد به منبع غیر معتبر یا دخالت هوا و هوس در بشر عادی ممکن است. بنا بر اين عقل، تعاليم کتاب و سنت و شهودهای اصیل و معصوم میزان‌هايي هستند در شناخت خطا و صواب در عرفان. برگرفته از کتاب عرفان تطبیقی اثر فنائی اشکوری ص 249. http://eitaa.com/dreshkevari