نقد عرفان مسیحی (2)
کنار گذاشتن شریعت به¬عنوان راهنمای عمل در زندگی و سلوک عرفانی و بسنده کردن به اصول اخلاقی و نیایش، نقطۀ ضعف دیگر در عرفان مسیحی است. چنانکه گفتیم، پولس التزام به شریعت را از مسیحیت برداشت، در حالی¬که خود حضرت عیسی طبق تعالیم انجیل پایبند به شریعت موسی بود و عمل به آن را الزامی می¬دانست. «گمان مبرید که آمده¬ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامده¬ام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم... پس هر که یکی از این احکام کوچک¬ترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود. اما هرکه به¬عمل آورده و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.»
گرایش افراطی به رهبانیت و ترک دنیا و زندگی خانوادگی و زناشویی از دیگر مشکلات در عرفان مسیحی است. در قرآن کریم تصریح شده است که اصل رهبانیت را پیروان حضرت عیسی (ع) بدون اینکه خداوند بر آنها تکلیف کند ابداع کردند، اما حق آن را ادا نکردند و به آن ملتزم نماندند. «ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ.» طبق این آیه، رهبانیت را خدا برای آنها قرار نداده، بلکه از بدعت¬های آنهاست. البته آنها برای خوشنودی خداوند تصمیم گرفتند که زندگی راهبانه داشته باشند؛ اما خود آنها این امر را رعایت نکردند و خداوند از این جهت آنان را مذمت می¬کند. از نظر علامه طباطبایی از این بیان الهی استفاده می¬شود که این رهبانیت هرچند به تشریع خداوند نبود، ولى مورد رضايت خداوند بود. آنها در این زمینه دچار افراط و تفریط شدند. گروهی از آنها نه تنها به رهبانیت پایبند نماندند، بلکه به فسق و فجور و عیاشی روی آوردند، بطوری که در مواردی همین مراکز زهد و عبادت محل رواج باده گساری و فحشا شد.
گروهی نیز در رهبانیت افراط کرده به ریاضت¬های سخت و خودآزاری پرداختند، که این نیز انحراف محسوب می¬شود و این نوع رهبانیت در اسلام مردود است. به عنوان نمونه¬ای از رهبانیت افراطی در مسیحیت می¬توان از ایگناتیوس لویولا راهب اسپانیایی و مؤسس فرقۀ رهبانی یسوعی نام برد. ویل-دورانت دربارۀ وی می¬نویسد: «...چون از توجه غرور آمیزی که زمانی به حفظ ظاهر خود داشت سخت دچار ندامت شده بود، یکسره پاکیزه نگاه¬داشتن و کوتاه کردن و شانه زدن موی سر، گرفتن ناخن، شستن صورت و دست و پا و استحمام بدن را ترک کرد. او به همان قوت لایموتی که از راه تکدی به دست می¬آورد قناعت می¬کرد؛ هرگز گوشت نمی¬خورد؛ گاهی چند روز متوالی روزه می¬گرفت؛ هر روز سه بار خود را تازیانه می زد...»
از آنجا که مسیحیت دینی الاهی است، معقول نیست که این گونه ریاضت¬های آسیب¬زا ریشه در تعالیم الاهی داشته باشد. اینها یا از بدعت¬های ناپسند خود راهبان است و یا آنان در این زمینه متأثر از فرهنگ¬های دیگر مانند ادیان شرقی هستند. اتفاقا در تاریخ آمده است که حدود 250 سال پیش از میلاد مسیح، آشوکا امپراطور هند گروه¬هایی را برای تبلیغ آیین رهبانی بودایی به خاور نزدیک فرستاد و جمعیت¬هایی از جمله اِسِنیان یهودی از آن استقبال کرده، این رهبانیت را به نسل¬های بعد منتقل کردند.
برگرفته از کتاب عرفان تطبیقی نوشته محمد فنائی اشکوری (فصل چهارم)
خدا در نگاه مولانا: دریای مهر و کرم
گر عتابي کرد درياي کرم
بسته کي گردند درهاي کرم
اصل نقدش داد و لطف و بخشش است
قهر بر وي چون غباري از غشست
از براي لطف عالم را بساخت
ذرهها را آفتاب او نواخت
فرقت از قهرش اگر آبستن است
بهر قدر وصل او دانستن است
تا دهد جان را فراقش گوشمال
جان بداند قدر ايام وصال
گفت پيغمبر که حق فرموده است
قصد من از خلق احسان بوده است
آفريدم تا ز من سودي کنند
تا ز شهدم دست آلودي کنند
ني براي آن که تا سودي کنم
و ز برهنه من قبايي بر کنم
مولوی یا مولانا؟ فرقی ندارد.
سلام علیکم. با عرض تسلیت اربعین حسینی و ادب و احترام... بی ادبی نباشد بجای واژه مولانا، مولوی که به حقیقت نزدیکتر است به کار برده شود. نمیدانم نقدی بر مثنوی از آیةالله مدرسی یزدی به نظر شریفتان رسیده یا خیر؟ کتابی خواندنی است که می بینیم برای مولوی خیلی اغراق شده برای ابن سینا هم... خیلی ببخشید...
علیکم السلام برادر عزیز و بزرگوار. ان شاء الله در سلامت و عافیت باشید. گفتگو و تبادل نظر عین ادب و لطف است و یادآوری نکته ای نشان دهنده خیرخواهی و بزرگواری است. اگر در اصل مسئله مناقشه و اختلاف نظر باشد، در اینکه این تذکر از سر لطف و مهربانی است توافق تام است و جای شکر و سپاس.
اما در خصوص این مطلب ضمن احترام به نظر جنابعالی چند نکته را یادآور می شوم.
یکم. وقتی این گونه تعابیر که لقب برای شخصی می شوند را بکار می بریم قطعا معنای لغوی آن منظور نیست. لقبی است که شخص با آن شناخته شده است و به عنوان احترام بکار می رود. مثلا وقتی درباره بزرگانی تعابیری مانند بحر العلوم یا کاشف الغطا و مانند آن بکار می بریم قطعا معنای لغوی منظور نیست. در اینجا نیز قطعا منظور بنده این نیست که ایشان مولای بنده و واجب الاطاعه و بنده عبد ایشان هستم و مثلا می توانند بنده را بفروشند، البته ارادتم در این حد نیست. ضمنا خود "مولوی" هم اسم و فامیل ایشان نیست و کم از مولانا نیست. لقبی است که پیروانش که او را مولای خود می دانستند به او دادند.
دوم. اگر مولوی مخالفان بزرگی دارد موافقان برجسته ای هم دارد که هم در میان بزرگان گذشته و هم در میان اعاظم معاصر فراوانند و نیازی به ذکر نامشان نیست.
سوم. اما نکته مهمتر این است که برای شناخت هرکس و داوری درباره او صرفا نباید به سخن مخالفانش استناد کرد و برپایه آن نظر داد؛ بلکه هر گونه داوری در نهایت باید مبتنی بر مطالعه آثار خود او باشد. برای شناخت ابن سینا و مولوی و ملاصدرا و علامه مجلسی و علامه طباطبائی و هر کس دیگر و داوری درباره آنها ملاک و منبع اصلی آثار خود آنها است، نه نظر مخالفانشان و نه نظر موافقان و ستایشگرانشان. البته باید نقدها و نظرات صاحب نظران را هم مطالعه کرد و اگر سخنی منطقی دارند آن را شنید، اما نباید به سخنان مخالفان و موافقان بسنده کرد، بلکه منبع و ملاک اصلی آثار خود فرد است.
چهارم. کتاب جناب آقای مدرسی را اگر بدست بیارم قطعا با اشتیاق مطالعه و استفاده خواهم کرد.
پنجم. با ادیان و مذاهب و مکاتب هم همینگونه باید مواجه شد. برای شناخت مکاتب دیگر نیز نباید به سخن مخالفان و منتقدان اعتماد و بسنده کرد. معمولا مخالفان هر مذهب و مکتبی می کوشند آن مذهب را نامعقول و خرافی و پیروانش را ابله جلوه دهند، چنانکه دلباختگان آن مذهب هم چنان با شور و هیجان از مذهب خود سخن می گویند که گویی کسانی که از آن مذهب پیروی نمی کنند ابله هستند. اما وقتی به متون اصیل مذاهب و مکاتب مراجعه می کنیم می بینیم داستان به گونه ای دیگر است.
ششم. نه درباره مولوی و ابن سینا که درباره هیچکس نباید اغراق کرد. درباره هیچ غیر معصومی نمی توان ادعای عصمت کرد. قطعا در سخنان ابن سینا و مولوی هم مواردی هست که قابل نقد است و کدام غیر معصوم را سراغ داریم که چنین نباشد. البته شکی نیست همه غیر معصومان در لغزش و خطا یکسان و در یک درجه نیستند. اما اگر به جنبه های ایجابی اندیشه های این دو متفکر فرهنگ ساز به دیده انصاف بنگریم بی شک در برابر عظمتشان سر تعظیم فروخواهیم آورد. ابن سینا در قله عقلانیت و مولوی در قله اندیشه معنوی است و مثنوی او گرچه مصون از خطا نیست اما شاهکاری بی نظیر و اثری جاودانه است. البته برای شناخت عمیق کسانی مثل ابن سینا و مولوی عمری مطالعه و تعمق لازم است.
هفتم. تأکید می کنم که دستکم بنده نه اندیشه های این دو بزرگ و نه هیچ غیر معصوم دیگر را بطور مطلق تأیید و تضمین نمی کنم و هیچکس را ورای نقد نمی دانم و در تفکر تقلید از هیچ کس را جایز نمی دانم و معتقدم همه آثار را باید با نگاه حقیقتجویانه و نقادانه خواند، اما برای همه بزرگانی که برای علم و حکمت و عرفان و اخلاق و فقاهت و ادب خدمت کرده اند سر تعظیم فرود می آورم و در محضرشان شاگردی می کنم و خدا را برای این نعمت ها و دیگر نعمت هایش شکر می گویم. انه ولی التوفیق
http://eitaa.com/dreshkevari
نفس مسوّله
نفس مسوِّله فريبکار است و باطل را بهجاي حق نمودار ميکند. اين تعبير در قرآن کريم در حکايت برادران يوسف آمده است. آنها هنگامي که جامهاي را که به خون دروغين آغشته بود به يعقوب نشان دادند و گفتند گرگ يوسف را دريده است، خداوند از قول حضرت يعقوب ميفرمايد که چنين نيست، بلکه شما گرفتار فريب نفس خود شدهايد: وَجاءُو عَلَي قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللهُ الْمُسْتَعانُ عَلَي ما تَصِفُونَ.
يکي از کارهاي شيطان تزيين اعمال است: قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ؛ «ابليس گفت: پروردگارا! بهخاطر اينكه مرا گمراه ساختى من هم [اعمال خلاف فرزندان آدم يا دنيا را] در زمين برايشان ميآرايم و همه را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را». امتهايي که پيامبرانشان را تکذيب کردند فريب تزيين شيطان را خوردند: تَاللهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلَي أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ؛ «سوگند به خدا، که بهسوي امتهاي پيش از تو پيامبراني فرستاديم؛ پس شيطان اعمالشان را برايشان آراست؛ و امروز سرپرستشان هم اوست و مجازات دردناکي براي آنهاست». نفس نيز وقتي شيطاني ميشود شيطنت ميکند و با زيبا جلوه دادن امر زشت، آدمي را ميفريبد. انسان کارهاي زشت خود را زيبا ميبيند و توجيه ميکند و کارهاي نيک کوچک و کم خود را بزرگ و بسيار ميبيند: أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً؛ «آيا آنکس که زشتي کردارش براي او آراسته شده و آن را زيبا ميبيند [همانند مؤمن نيکوکار است]؟» نفسي که مغلوب هواست نهتنها زشتي ظلم و گناه را احساس نميکند، بلکه آن را زيبا ميبيند و مجذوب آن ميشود.
دنياي مذموم در لسان دين، زيبا ديدن ظواهر فريبنده و دلبستن به آنهاست: زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا؛ «زندگي دنيا در چشم کافران آراسته شده است». اينها همه محصول نفس مسوّله است. تزيين، راه و ابزارِ تسويل است. اساساً هر فريبي از طريق تزيين است. هر فريب دهندهاي شر را خير، نادرست را درست، دروغ را راست، باطل را حق، ظلم را عدل، ضرر را نفع، گناه را صواب، حرام را حلال، و زشت را زيبا جلوه ميدهد و از اين طريق شخص را ميفريبد. چون طبع و فطرت انسان گرايش به خير و زيبايي دارد، نه به شر و زشتي، پس براي اينکه به سمت شر و زشتي برود بايد آنها بهصورت خير و زيبايي بر او جلوه کند. شيطان کفر را براي انسان آراسته و مطلوب جلوه ميدهد، اما خداوند ايمان را در دلهاي مؤمنان زيبا و دوست داشتني قرار داده و کفر و فسق و معصيت را زشت و ناپسند نشان داده است: وَلكِنَّ اللهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرّاشِدُونَ. گرايش فطري آدمي بر اساس خلقت الهي است، اما کار شيطان و هر فريبکاري ايجاد انحراف از فطرت است.
http://eitaa.com/dreshkevari
تکالیف سالک الی الله از دیدگاه فیض کاشانی
حقیقت عرفان تربیت نفس است و عارف کسی است که نفسش را تربیت کرده باشد؛ با تربیت نفس آدمی صاحب بصیرت قلبی می شود. اما صرف اشتغال به مباحث مغلق و پیچیده و در پی آن گرفتار عجب و خودبرتربینی و فضل فروشی شدن و فضل خود را به رخ دیگران کشیدن و دیگران را بی سواد و محجوب و مهجور خواندن و خود را رسیده به قله معرفت دیدن ربطی به عرفان و اخلاق و معنویت ندارد، بلکه کاملا در نقطه مقابل آن است.
ملامحسن فيض کاشانی در «رسالۀ زاد السالک»، عمده وظايف و تکاليفي را که سالک الي الله بايد بدان پايبند باشد برميشمرد. به بيان وي، محصَّل آنچه را که «از روايات معتبره به طريق اهلبيت استفاده ميشود، از اموري که سالک را لابد است از آن، و اخلال به آن بههيچوجه جايز نيست بعد از تحصيل عقايد حقه، 25 چيز است». ما در اينجا فهرست اين تکاليف را با حذف توضيحات فيض نقل ميکنيم:
اول: محافظت بر صلوات خمس [نمازهاي واجب پنجگانه]، اعني گزاردن آن در اول وقت به جماعت و سنن و آداب؛
دوم: محافظت بر نماز جمعه و عيدين و آيات با اجتماع شرايط؛
سيوم: محافظت بر نماز معهودۀ رواتب يوميه [نمازهاي نافله]؛
چهارم: محافظت بر صوم ماه رمضان و تکميل آن؛ چنانکه زبان را از لغو و غيبت و... و ساير اعضا را از ظلم و خيانت... ضبط کردن؛
پنجم: محافظت بر صوم سنت که سه روز معهود است از هر ماهي؛
ششم: محافظت بر زکات؛
هفتم: محافظت بر انفاق حق معلوم از مال؛
هشتم: محافظت بر حجة الاسلام [حج تمتع]؛
نهم: زيارت قبور مقدسۀ پيغمبر و ائمه، خصوصاً امام حسين؛
دهم: محافظت بر حقوق اخوان و قضاي حوايج ايشان؛
يازدهم: تدارک نمودن هرچه از مذکورات فوت شده باشد؛
داوزدهم، اخلاق مذمومه... از خود سلب کردن... و اخلاق پسنديده... برخود بستن؛
سيزدهم: ترک منهيات جملةً؛
چهاردهم: ترک شبهات؛
پانزدهم: در مالايعني خوض نکردن [دوري از سخنان و کارهاي بيهوده]؛
شانزدهم: کم خوردن و کم خفتن و کم گفتن؛
هفدهم: هر روز قدري از قرآن تلاوت کردن؛
هيجدهم: قدري از اذکار و دعوات ورد خود ساختن در اوقات معينه؛
نوزدهم: صحبت عالم و سؤال از او و استفاده از علوم دينيه؛
بيستم: با مردمان به حسن خلق و مباسطت مباشرت کردن؛
بيست و يکم: صدق در اقوال و افعال؛
بيست و دوم: توکل بر حقتعالي کردن در همۀ امور؛
بيست و سوم: بر جفاي اهل و متعلقان صبر کردن... و بدخويي نکردن؛
بيست و چهارم: امر به معروف و نهي از منکر به قدر وسع و طاقت کردن؛
بيست و پنجم: اوقات خود را ضبط کردن و در هر وقتي از شبانه روز وردي قرار دادن.
ملامحسن فيض کاشانی، «رسالۀ زاد السالک»، در: محمد فنايی اشکوری، عرفان اسلامی در متون عالمان شيعی، ص۱۵۹ـ۱۷۲و ص۲۸۲ـ۲۹۵.
http://eitaa.com/dreshkevari
سلیبریتی ها از کجا می آیند؟
سلیبریتی ها در ایران چگونه سلیبریتی می شوند؟
بدون هیچ شک و تردیدی بزرگترین و بلکه تنها کارخانه تولید سلیبریتی در ایران صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است. می گویند عاقل یا مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود. حال اگر فرد یا نهادی از یک سوراخ هزار بار گزیده شد و باز دست در همان سوراخ کرد چه حکمی دارد و چه بهره ای از عقل دارد؟ اصلا لازم نیست به زندگی پنهان این سلیبریتی های ورزشی، هنری، رسانه ای، سیاسی، مذهبی و غیر آن توجهی شود بلکه افراد شناخته شده و معلوم الحالی که تنها نگاهی به ظاهر منش و زندگی و گفتار و رفتارشان نشان می دهد که از چه جنس و قماشی هستند و نسبتشان با دین و انقلاب و نظام چیست. این گونه افراد در صدا و سیمای ما معرفی می شوند، گنده می شوند، محبوب و چهره می شوند و پس از کسب شهرت و ثروت، با بی شرمی و پررویی رو در روی نظام می ایستند و با جایگاهی هم که صدا و سیما برای آنها درست کرده گاهی نوعی مصونیت هم پیدا می کنند که مقابله با آنها برای نظام هزینه بر خواهد شد. آیا وقت آن نرسیده که از این ماجرای مشمیز کننده و پرتکرار درسی گرفته شود و این خطای فاحش و پر هزینه تکرار نشود؟
هر که نامخت از گذشت روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار!
http://eitaa.com/dreshkevari
چالش های نظام و راه غلبه بر آنها
🔰شکی نیست که دشمنان خارجی این مملکت تمام تلاششان این است که جمهوری اسلامی را سرنگون کنند و به جای آن دولتی دست نشانده و مطیع مانند آنچه در بسیاری از کشورهای همسایه ما وجود دارد را بر سرکار آورند تا بتوانند به اهداف شوم استعماری خود برسند. از این رو از هیچ توطئه ای برای نابودی این نظام دریغ نمی کنند. افزون بر این، جمهوری اسلامی برای سیاست های سلطه طلبانه منطقه ای و جهانی استکبار همواره یک مانع و مزاحم است و نه تنها خود سیاستی مستقل دارد و سلطه استکبار را نمی پذیرد، بلکه نقشه های شوم سلطه گران برای کشورهای منطقه را نیز با چالش های جدی مواجه می کند. بر این بیفزایید حمایت بی قید و شرط جمهوری اسلامی از آرمان فلسطین و مقابله با رژیم نژادپرست و جنایکار صهیونیستی را. بنا بر این قدرتهای سلطه گر انگیزه و دلیل کافی برای دشمنی با جمهوری اسلامی را دارند و به این دشمنی ادامه خواهند داد.
🔸دشمنان داخلی هم کم نیستند. برخی چون تشنه رسیدن به قدرت هستند و رویای حاکم شدن را در سر می پرورانند به مخالفت می پردازند. برخی از جهت عقیدتی با نظام دینی مخالف هستند و جمعی نیز باترغیب و تحریک دشمنان خارجی و دنباله روی کورکورانه از آنها با نظام سر ستیز دارند.
🔸دشمنان خارجی و مزدوران داخلی آنها در طول چهار دهه گذشته تمام توانشان را برای براندازی نظام بکار گرفته اند، اما گرچه ضربه ها و صدمات سنگینی به نظام وارد کرده اند و تا حد زیادی مانع پیشرفت مطلوب نظام بوده اند، اما در رسیدن به هدف شومشان ناکام مانده اند.
🔸بزرگترین سرمایه جمهوری اسلامی در مقابله با چالشها و تهدیدها، آگاهی و پشتیبانی بی دریغ مردم از نظام است. اگر این سرمایه عظیم تضعیف شود، این نظام با خطر جدی مواجه خواهد شد. این چیزی است که دشمن آن را به خوبی فهیمده و از همین رو تمام توان و سرمایه اش را برای ایجاد فاصله بین مردم و نظام و رو در رو قرار دادن آنها بکار گرفته است. تلاش رسانه ای که دشمن در مقابله با جمهوری اسلامی و اثرگذاری بر فرهنگ مردم ایران بکارگرفته در تاریخ جهان بی سابقه است. از شبکه های تلویزیونی، رادیویی، فضای مجازی، مطبوعات، سینما، همایشها و نشست های بی شمار و از هر روشی که قابل تصور است حداکثر استفاده را برای تخریب چهره جمهوری اسلامی در داخل و خارج و ایجاد نفرت از آن می کند و متاسفانه توانسته است بر ذهن و فکر بسیاری از مردم هم تاحدی اثر گذار باشد.
🔸دشمن از همه توانش از جمله توان نظامی و اقتصادی برای مقابله با جمهوری اسلامی استفاده می کند، اما بزرگترین میدان نبرد و کارزار امروزه میدان فرهنگی و رسانه ای است. اگر این خاکریز و سنگر از دست داده شود مقاومت در دیگر سنگرها چندان ثمربخش نخواهد بود.
🔸آنچه زمینه را برای اثربخشی تهاجم فرهنگی فراهم می کند و بین مردم و نظام فاصله ایجاد می کند بی عدالتی و ناکارآمدی است. بنابراین بزرگترین خطر و تهدید برای جمهوری اسلامی نه دشمنان خارجی هستند و نه دشمنان داخلی. بزرگترین خطر و تهدید برای جمهوری اسلامی ناکارامدی و بی عدالتی است. زیرا اگر ناکارآمدی و بی عدالتی تداوم داشته باشد و ملت از اصلاح امور ناامید شود تدریجا حمایتش از نظام کاسته می شود و بدین ترتیب نظام بزرگترین پشتوانه و تکیه گاهش را از دست می دهد.
🔸پس مسئولیت و وظیفه نخست مدافعان حمایت از نظام است از طریق مبارزه با بی عدالتی (فقر و فساد و تبعیض) و تقویت کارآمدی به ویژه در بعد اقتصادی همراه با مقابله فرهنگی با دشمن و ارتقای آگاهی عمومی.
🔹بنابر این عدالت محوری و کارآمدی نظام همراه با آگاهی و بصیرت مردم نسخه قطعی و نهایی موفقیت نظام اسلامی است و خلل در هر یک از این عناصر سه گانه تهدید جدی برای توفیق و حتی بقای نظام است.
#عدالت
#کارآمدی
#بصیرت
http://eitaa.com/dreshkevari
پند حکیمانه سعدی به مسئولان قضایی و امنیتی
ذوالنون مصری پادشاهی را گفـت: «شـنیده ام فلان عامل را که فرستاده ای به فلان ولایت درازدسـتی میکند و ظلم روا میدارد. گفت: «روزی سزای او بدهم.»، گفت: بلی روزی سزای او بدهی که مال از رعیت تمام ستده باشد. پس به زجر و مصادره از وی بازستانی و در خزینه نهی درویش و رعیت را چه سود دارد؟
پادشاه خجل گشت و دفع مضرت عامل بفرمود در حال.
سر گرگ باید هم اول برید
نه چون گوسفندان مردم درید
http://eitaa.com/dreshkevari
1_1729433228.mp3
6.84M
فنایی اشکوری: نقد سخنان دکتر فیاض درباره ضدیت عرفان با هنر
👆فنایی اشکوری در نقد سخنان آقای دکتر فیاض:
منشأ مشکلات ما داشته های ما نیست؛ ریشۀ مشکلات ما نداشته های ماست.
نقد سخنان آقای دکتر ابراهیم فیاض در برنامه شیوه شبکه 4 درباره ضدیت عرفان با هنر.
عرفان نه تنها ضد هنر نیست، که سرچشمه جوشان هنر متعالی عرفان است.
http://eitaa.com/dreshkevari
عزلت و ریاضت در عرفان اسلامی
از اصول سلوک عرفانی مقابله با هوای نفس و ایستادگی در برابر وساوس نفسانی و شیطانی است. بر این اساس، زهد، دلنبستن به دنیا، دوری از جلوههای فریبندۀ دنیا، ترک پرخوری و پرخوابی و ترک جاه و مقام، شرط رسیدن به مقامات معنوی است. گاه از این محدودیتها به ریاضت تعبیر شده است. اما برخی از صوفیان تحت تأثیر بعضی از سنتهای عرفانی خارج از اسلام از این آموزهها برداشتی افراطی نموده و ریاضت و ترک مواهب و عزلتگزینی را به عنوان اصلی در سلوک عرفانی تلقی کردند. اینگونه سوء برداشتها به بسیاری از آموزههای دیگر اسلامی نیز سرایت کرده و صوفیانی از مفاهیم عمیق عرفانی همچون، قضا و قدر، صبر، توکل، تسلیم و رضا برداشتی نادرست کرده و از این مفاهیم، بیعملی و انفعال و بیاعتنایی به اسباب و علل مادی را برداشت کردهاند. برخی از محققان این لغزشها و گرایشهای منفعلانه، ریاضت طلبانه و دنیاگریزانه را از عوامل عقبماندگی جوامع اسلامی از قافلۀ تمدن بشری دانستهاند. در حالیکه اسلام و عرفان اسلامی هرگز برخورداری از مواهب زندگی و استفاده مشروع و معتدل از نعمتهای الهی و کار و کوشش برای بهبود زندگی فردی و اجتماعی را نه تنها منع نکرده، بلکه تأیید و تأکید کرده و هر نوع بیعملی، خودآزاری، جامعهگریزی و بیتفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران را منع کرده است، بطوری که پیامر اسلام رهبانیت را نفی کرده و فرموده "لارهبانیة فی الإسلام."
این گونه لغزشها و افراط و تفریطها در میان برخی از صوفیان موجب شده است که کسانی که شناخت عمیقی از عرفان اسلامی ندارند با اصل عرفان به مخالفت برخیزند و آن را ناسازگار با تعالیم اسلامی تلقی کنند. بر اثر این مخالفتها جمع کثیری از مسلمین با عرفان بیگانه شده، و جامعۀ اسلامی تا حد زیادی از برکات عرفان و معنویت اسلامی بیبهره مانده است. شکلگیری جریانهای افراطی خشونتگرایی همچون وهابیان سلفی و بویژه جریانهای تروریستی برخاسته از آن مانند القاعده و داعش که برداشتی سطحی و قشری از اسلام دارند از نتایج عرفان ستیزی و عقلگریزی شریعتگرایان قشری است.
گفتنی است که عرفا پیش و بیش از همه این برداشتهای نادرست و افراط و تفریطهای برخی از صوفیان و جریانهای صوفیانه را نقد و رد کردهاند و این خود نشان میدهد که اصل عرفان مصون از این آسیبهاست. عرفا در آثارشان از این گونه افراد به عنوان مستصوف، صوفی کاذب، جهلۀ صوفیه، و صوفینما تعبیر کردهاند. به عنوان نمونه قشیری از قول ابوحمزه بغدادی از صوفی صادق و صوفی کاذب سخن میگوید. هجویری دربارۀ مستصوف یا صوفی نما مینویسد: «مستصوف آن [است] که از برای مال و جاه و حظّ دنیا خود را مانند ایشان کرده باشد و از این هر دو و از هیچ معنی خبر ندارد تا حدی که گفتهاند: المستصوف عند الصوفیة کالذباب و عند غیرهم کالذئاب؛ مستصوف به نزدیک صوفی از حقیری چون مگس بود و آنچ این کند به نزدیک وی هوس بود؛ و به نزدیک دیگران چون گرگ پرفساد کی همتش دریدن و لختی مردار خوردن باشد.» همو در بیان سخن ابوعلی جرجانی دربارۀ محجوبان بویژه جهال متصوفه مینویسد: «همچنانک علماء ایشان اعزّ ما خلق اللهاند جهّال ایشان اذلّ ما خلق اللهاند. آنچ عالمانشان را حقیقت بود و پنداشت نه، جهّالشان را پنداشت بود و حقیقت نه. در میدان غفلت میچرند پندارند کی میدان ولایتست و بر ظنّ اعتماد میکنند پندارند کی آن یقینست و با رسم میروند و پندارند حقیقتست و از هوا میگویند پندارند که آن مکاشفتست؛ از آنچ پنداشت از سر آدمی بیرون نرود مگر به رؤیت جلال حق یا جمال وی، که اندر اظهار جمال وی همه وی را بینند پنداشتشان فانی شود و اندر کشف جلال خود را نبینند پنداشتشان سر بر نیارد.»
ملاصدرا شیرازی که خود از حکیمان عارف است کتابی مستقل با عنوان کسر اصنام الجاهلیة نوشته است که در آن به نقد صوفی نماهای عصر خودش پرداخته است. وی در این کتاب از سویی از عارفان راستین و صوفیان صادق در مقابل حملات مخالفان عرفان حمایت و تجلیل میکند، و از سوی دیگر از صوفی نماهای سفیه و جاهل که با حیله و شعبده و شطح پردازی و هذیان گویی و کرامتهای دروغین در پی جمع کردن مرید هستند و بدون هیچ شایستگی بر مسند ارشاد می نشینند و مقلدانه سخنان حکما و عرفا را تکرار میکنند بدون اینکه بهرهای از حکمت و عرفان داشته باشند، بهشدت انتقاد میکند.
حافظ شیرازی که به لسان الغیب ملقب شده است نیز در غزلهایش سخت به صوفینماها تاخته و کج اندیشی، خامی، و ریاکاری آنها را مورد حمله قرار داده است.
ساقی بیار آبی از چشمۀ خرابات
تا خرقه ها بشوییم از عجب خانقاهی
در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی
جام می مغانه هم با مغان توان زد
فنایی اشکوری، عرفان تطبیقی، ص211
http://eitaa.com/dreshkevari
چند مغالطه در بحث نیاز بشر به دین
✍️مصطفی ملکیان:
🔹دین نیز از مخترعاتِ انسان است. منظور از مخترع بودن دین، جعلی بودن آن نیست؛ بلکه بدین معناست که مثل خط و زبان میماند، تا بشر به دین، احساس نیاز نکند، دین بهوجود نمیآید یا اگر هم بهوجود آمد، زمانیکه به آن احساس نیاز نکنند، از بین خواهد رفت. البته اینکه دین از مقولۀ مخترعات است، هیچ وهنی برای دین بهحساب نمیآید. اگر مخترع بودن زبان، برای زبان وهن است؛ پس مخترع بودن دین نیز برای دین، باید وهن بهحساب آید، آن نیست و بهتبع این هم نیست.
🔹لذا تا هر مرحله، از مراحل تاریخ که دین وجود دارد، باید بفهمید هنوز بشر به دین، احتیاج دارد. همانطور دربارۀ خط، تا وقتی در جهان هست، باید یقین کنید بشر به خط احتیاج دارد و از غیر از خط، آن احتیاج، برآوردهشدنی نیست. تا وقتی هم که دین وجود دارد، بدانید نیازی هست که آن نیاز هنوز هم از دین برآورده میشود. یعنی اولاً نیازی هست که دین آنرا برمیآورد و ثانیاً هیچ پدیدۀ دیگری آن نیاز را مثل دین برآورده نمیکند. وگرنه دلیل نداشت دین وجود پیدا بکند و به وجود خود ادامه بدهد.
❇️ تأثیر دین بر منش آدمی | جلسۀ اول
نقددیدگاه آقای ملکیان
فنایی اشکوری:
اولا اینکه دین از مخترعات انسان است یک مدعا و یک نظر است که در اینجا بدون هیج توجیهی قطعی و مسلم فرض شده است. دست کم در اینجا دلیلی برای آن ذکر نشده است. نظر مقابل که نظر خود دینداران است این است که دین حق اختراع انسان نیست، بلکه تشریع خداوند است. شمااین نظر را ابطال نکردید و صرفا عقیده خود را به صورت اصلی مسلم بیان کردید. بنابراین اصل مدعا بی پایه و اثبات نشده است.
ثانیا قیاس دین به خط و زبان قیاس مع الفارق است. خط و زبان اموری انشایی و قرار دادی هستند و ادعای کشف و بیان واقع (truth claim) ندارند، برخلاف دین که مدعی بیان حقیقت است. از این نظر دین مثل علم و فلسفه است که مدعی بیان واقع است، نه صرفا امری قراردادی یا ابزاری برای رفع نیازی مثل زبان و خط.
ثالثا وجودداشتن چیزی دلیل معتبری برای نیاز به آن نیست. مواد مخدر هم وجود دارد، ظلم و ستم هم در تاریخ بشر همواره بوده است، خرافات هم همیشه بوده است، اما بشر به آن ها نیاز ندارد؛ بلکه صلاح بشر در این است که آنها نباشند. بین خواسته و نیاز فرق است. بسیار رخ می دهد که فرد یا جمعی چیزی را می خواهد و آن را تولید می کند و بدست می آورد، اما در واقع نیازی به آن ندارد، بلکه ای بسا برایش مضر هم باشد، مانند همان مواد مخدر. البته بشر به دین نیاز دارد و دین هم وجود خواهد داشت، اما صرف وجود داشتنش دلیل و نشان نیاز بشر نیست. از نگاه خود ادیان الهی بشر به دین نیازمند است و سعادتش در گرو دینداری است، چه به این نیاز توجه داشته باشد و به آن ترتیب اثر بدهد چه از آن غافل باشد و یا حتی آن را انکار کند و با آن بستیزد. دیدگاه دینی این است که خداوند دین را برای پاسخ به نیاز حقیقی بشر ارسال کرده است، چنانکه رزق مورد نیاز برای حیات بشر را خلق کرده است.
رابعا اگر دیدیم بشر به چیزی نیاز دارد و آن چیز هم وجود دارد، نمی توانیم نتیجه بگیریم که لزوما بشر خود آن را اختراع کرده است. بشر به آب و هوا هم نیاز دارد و آنها هم وجود دارند، اما میدانیم که بشر آب و هوا را خلق نکرده است، چنانکه برخی از نیازمندی هایش را هم خود اختراع کرده است مانند تمام مصنوعاتی که از آن استفاده می کنیم. پس برای اینکه بدانیم چیزی مصنوع انسان است یا نیست صرف وجود داشتن آن چیز و نیاز داشتن کافی نیست. دلیلی دیگری لازم است.
خامسا اعراض بشر از چیزی و از بین رفتن چیزی لزوما دلیلی بر آن نیست که بشر به آن نیاز ندارد. بشر ممکن است از روی جهل و یا هوای نفس چیزی را که سخت به آن نیازمند است کنار نهد. اعراض از چیزی حداکثر می تواند دلیلی باشد بر عدم احساس نیاز به آن چیز. و می دانیم که فرق است بین عدم احساس نیاز به چیزی و نیاز نداشتن به آن چیز. یک کودک بیمار ممکن است احساس نیاز به مصرف یک داروی تلخ را نداشته باشد و از آن بیزار باشد، اما ممکن است شدیدا به آن دارو نیازمند باشد و حیاتش وابسته به مصرف آن دارو باشد.
http://eitaa.com/dreshkevari
پرسش و پاسخ درباره لوازم مخترع دانستن دین
در باره بحثی که در نقد استاد ملکیان داشتید پرسشی برایم مطرح شد. ایشان گفتند که مخترع دانستن دین وهن دین نیست، همانطور که مخترع بودن زبان و خط وهن به آنها نیست. اگر واقعا وهن نباشد بیان ایشان چه اشکالی دارد؟
پاسخ
تلویحا بنده این مسئله را پاسخ دادم و البته نخواستم آن را باز کنم. عرض کردم قیاس دین به خط و زبان قیاس مع الفارق است. ادعای مخترع بودن دین هرگز مانند ادعای مخترع بودن زبان نیست که وهنی برای آن نباشد. چون دین مدعی بیان حقیقت است، برخلاف زبان و خط که چنین ادعایی در آنجا مطرح نیست. اگر بگوییم دین مخترع و مجعول است به این معنا است که دعاوی دین باطل و کذب محض است و یا صدق و کذبش معلوم نیست و صرفا بخاطر مصالحی آن دعاوی مطرح شده اند و بنیان گذار دین با علم به اینکه دعاویش باطل است یا دستکم با عدم اطمینان از صدق دعاویش آنها را مطرح کرده و مدعی حقانیت شده است، البته بنا به مصالحی از نظر خودش. این بالاترین وهن برای دین است. چه وهنی بالاتر از اینکه بگوییم مدعیات دین همه ساختگی و جعلی است و حظی از واقعیت ندارد یا اصلا صدق آنها برای بنیان گذار دین مطرح نبوده است. اگر مدعیات دین حقیقت و بیان واقع باشد، مجعول و مخترع نخواهد بود. به نظر می رسد این امر واضحی.
این سخن همان کسانی است که در زمان نزول قرآن می گفتند که قرآن از سنخ اساطیر الاولین/افسانه های کهن است. البته افسانه هم ممکن است فایده ای داشته باشد که دارد، اما آن فایده غیر از بیان حقیقت و کشف واقع است.
این دیدگاه شبیه نظریه ابزار انگاری در علم است که برای گزاره های علمی ارزش واقعنمایی قائل نیست و آنها را صرفا افسانه های مفید می داند.
درباره دین هم چنین نظریه ای مطرح است. طبق این دیدگاه دین مجموعه ای از داستان ها و احکام جعلی است برای تأمین پاره ای مصالح اجتماعی. مجعول و مخلوق بشر آن هم بشر دوران ماقبل علم است و طبیعتا با همه محدودیت ها و عقبماندگی که بشر آن زمان ها در علم و دانش داشته است. هر وقت هم که دین این کارکرد را از دست دهد خود به خود از بین می رود، چنانکه در بیاناتی که نقل شد مطرح شده است. می گویند چون دین موجود است پس معلوم می شود فعلا بشر به آن نیاز دارد و وقتی هم که نیاز نداشت کنار گذاشته می شود و در هر دو صورت درباره صدق دعاوی و گزاره های دینی نمی توان سخن گفت، چنانکه کسی نمی تواند مدعی صدق گزاره های کلیله و دمنه شود، با اینکه داستان های قشنگ و مفیدی است.
تلقی بنیانگذاران ادیان الهی و پیروان آنها و متون مقدس دینی بطور قطع خلاف این نظر است. مثلا قرآن کریم می گوید: ذالک الکتاب لاریب فیه. یا باطل در آن راه ندارد. لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ . از نظر این منتقدان خود این بیانات هم مصلحتی است! تفصیل بحث را باید در مباحث مربوط به ماهیت دین و زبان دین پی گرفت.
http://eitaa.com/dreshkevari
هدایت شده از محمد فنایی اشکوری
1_1629948293.docx
43.2K
آنچه همه باید بدانیم
خلاصه متن مکتوب
https://eitaa.com/dreshkevari
هدایت شده از محمد فنایی اشکوری
1_1631117026.docx
38.9K
آنچه همه باید بخوانیم
چه کتاب هایی را و چگونه بخوانیم؟
محمد فنایی اشکوری
https://eitaa.com/dreshkevari
1_1777955754.pdf
377.4K
نسبت عرفان با زیبایی و هنر
نقد سخنان آقای دکتر فیاض
متن مکتوب در روزنامه فرهیختگان
https://eitaa.com/dreshkevari
جوان جوانمرد
ابراهیم هادی در 1336 در تهران به دنیا آمد. رفتار و شخصیتش از نوجوانی با دیگران متفاوت بود. گویی ایمان و اخلاق و پاکی و فداکاری با وجودش سرشته شده بود. ابراهیم جوانی ورزشکار بود که در ورزشهای گوناگون به ویژه کشتی و والیبال استعدادی سرشار داشت و در زمانی کوتاه به عنوان پهلوان واقعی در میان ورزشکاران و ورزش دوستان شهرش شناخته شد. ورزش را از زورخانه های پهلوانی شروع کرد و همراه با رشد جسمی و حتی بیش از آن خصلت های جوانمردی و پهلوانی به سرعت در او رشد یافت. او بارها همچون پوریای ولی پا بر روی نفس گذاشت و برای موفقیت و پیروزی رقیب عامدانه تن به شکست داد.
دستگیری از نیازمندان، خدمت بی منت و پنهانی، هدایت و ارشاد جوانان، ایثار و مقدم داشتن دیگران بر خود در موقعیت های گوناگون، بی اعتنایی به شهرت و ثروت، اجتناب از معصیت و گناه، خوشروئی و مهربانی با همه، ایمان و عبادت و توکل و توسل برخی از فضایل و خصائل این جوان جوانمرد بود. حکایت های مبارزات او برای پیروزی انقلاب، نبردش با دشمنان حق پس از پیروزی انقلاب، حماسه آفرینی و خستگی ناپذیری او در میدانهای دفاع مقدس، شجاعت مثال زدنی و فداکاری های افسانه ای او برخی از خاطراتی است که از دوستان او در کتاب سلام بر ابراهیم نقل شده است. ایمان، اخلاق، معنویت، اخلاص، عبادت، ایثار، شجاعت همراه با بصیرت عمیق و همۀ آن چه را که مفهوم جوانمردی دلالت دارد در وجود این جوان جمع شده بود. او مجمع الفضایل بود. او آن قدر خوب بود که هرکسی با او آشنا می شد از دیدن فضایلش شگفت زده می شد. شگفت اینجا است که او این همه قله های کمال را در زمانی بسیار کوتاه در نوردید.
درباره هریک از این اوصاف و فضایل داستان های مستند فراوانی در دست است که بسیاری از آنها در کتاب سلام بر ابراهیم از سوی دوستان و آشنایان و همرزمان آن شهید نقل شده است، داستانهایی که نشان می دهد در عروج و صعود معنوی سن و زمان تعین کننده نیست. ای بسا مدعیانی که پس از عمری اشتغال به مفاهیم و مباحث اخلاقی و معنوی طرفی نبستند و نبستیم، در حالیکه جوانی کم سن و سال و بی ادعا و گمنام برق آسا این مراحل را طی کرد و به قله رسید.
معلوم می شود همانطور که در انواع علم و هنر افرادی از نبوغ برخوردارند، در عرصه معنویت و عرفان نیز کسانی هستند که دارای نبوغ و استعداد استثنایی و کم نظیر هستند. ابراهیم در ابعاد مختلف استعداد خارق العاده داشت و در هر عرصه ای وارد می شد خلاق و مبتکر بود، اما آنچه در او کم نظیر بود نبوغ معنوی او بود که در احوال، رفتار و گفتار جوانمردانه ای او مشهود بود.
او سر انجام همراه با بسیجیان گردان کمیل و حنظله در کانالهای فکه پس از فداکاری های افسانه ای و چندین روز تحمل جراحت و تشنگی و گرسنگی و خستگی طاقت فرسا و دیدن قطعه قطعه شدن همرزمانش و بازگرداندن چند تن از مجروهان به عقب جبهه و نجات آنها، خود یکه و تنها تا آخرین نفس جنگید و تسلیم نشد و در کنار اجساد غرقه به خون شهدا در 22 بهمن سال 1361 شمسی به فیض شهادت که آرزوی دیرین و رؤیای شیرینش بود نایل آمد و پیکر پاکش همانگونه که می خواست هرگز پیدا نشد. ابراهیم به هنگام شهادت تنها 25 سال داشت.
سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ. كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ. إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ. ﴿ الصافات 109-111﴾ درود بر ابراهيم. نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم. در حقيقت او از بندگان با ايمان ما بود.
(برای توجه به چرائی ذکر این آیات و تناسبش با حکایت ابراهیم ما به کتاب سلام بر ابراهیم مراجعه کنید آنجا که نویسنده از نحوه انتخاب عنوان کتاب سخن می گوید.)
http://eitaa.com/dreshkevari
این کاریکاتور چه عالی نمک به حروم بودن برخی سلبریتی ها رو به تصویر کشیده👌
کاری از آقای مازیار بیژنی
@Afsaran_ir
این کاریکاتور دقیقا برای فارغ التحصیلان دانشگاه های ایران که کشور را ترک می کنند و در خدمت دشمنان ایران مثل آمریکا و کانادا و همپیمانانشان درمی آیند نیز درست است. با پول و امکانات ملت ایران درس میخوانند اما حاصل و ثمره آن را ذلیلانه و با التماس به بیگانه پیشکش می کنند. ضمنا دانشگاه شریف در این ننگ مقام اول را دارد.
صاحبان سرمایه ای هم که سرمایه شان را از این مملکت بدست می آورند و سپس آن را در خارج سرمایه گذاری و هزینه می کنند و برای آنها اشتغال ایجاد می کنند و به اقتصادشان رونق می بخشند به شرح ایضا.
آن مدیران و صاحب منصبان بی کفایت یا خاینی که زمینه را برای این فرارها و سرقتها فراهم می کنند هم در این ایران ستیزی ها شریکند.
http://eitaa.com/dreshkevari
ملاک ارزیابی دعاوی عرفانی
آیا اگر کسی به عنوان اینکه عارف است ادعایی کند باید بدون ارزیابی ادعایش را پذیرفت؟ آیا معیار یا معیارهایی برای سنجش دعاوی عرفانی و تشخیص حق از باطل وجود دارد؟
برای ارزیابی دعاوی عرفانی و سنجش صحت و سقم آنها معیارهایی هست. یکی از معيارها هماهنگی با عقل است. عقل معیاری بنیادی در بررسی هر ادعائی است. اگر دعاوی مدعیان عرفان خلاف عقل و استدلال عقلی باشد باطل است. حجیت عقل مطلق است و هیچ حوزه¬ای حتی عرفان بیرون از داوری عقل نیست. البته تعالیمی در عرفان هست که ممکن است ما از راه استدلال عقلی نتوانیم آن را اثبات کنیم یا فقط با پای عقل نتوانیم به آن برسیم، ولی آن تعالیم نباید با هیچ یافت عقلانی ناسازگار باشند.
عقل در معنای عامش شامل تجربه، تحلیل تاریخی، روانشناختی و اجتماعی نیز میشود. مطالعه و تحلیل تاریخی این فرقهها و تأمل در شناخت حقیقت و ماهیت آنها می¬تواند در این زمینه به ما کمک کند.
معیار دیگر وحی است. هیچ ادعای عرفانی چه در بخش معرفت چه در بخش سلوک نباید با تعالیم معتبر وحیانی ناسازگار باشد. حکمت جامع یا حکمت کامل، حکمتی است که در آن عقل، شهود و وحی با هم هماهنگ باشند. برهان، قرآن و عرفان با هم سازگار هستند. اگر در یکی از اینها شاهد چیزی بودیم که در دیگری خلافش به چشم می¬خورد، این نشان از وجود خطائی است. در این جا یا فهم دینی ما دچار خطا است، یا اعتقاد فلسفی ما دچار اشتباه است، یا چیزی را که می¬پنداریم شهود عرفانی است غلط است. هماهنگی بین عقل و وحی و شهود عرفانی معیاری است که در تفکیک و تمییز عرفان صادق و کاذب و شناخت انحراف و خطا در اندیشه و سلوک عرفانی به ما کمک میکند.
باید توجه داشت که وقتي مي¬گوييم يک سنت يا نظام عرفاني اصيل است، هرگز معنايش این نیست که همۀ افراد در این سنت هر ادعایی بکنند آن ادعا مصون از خطا است چون عرفان آنان اصیل است و مثلاً معارفشان را از مکتب اهل البیت(ع) میگیرند؛ چنانکه در فقه، تفسیر، کلام و دیگر علوم اسلامی نیز چنین چیزی را نمیگوییم. خطای در فهم یا استناد به منبع غیر معتبر یا دخالت هوا و هوس در بشر عادی ممکن است. بنا بر اين عقل، تعاليم کتاب و سنت و شهودهای اصیل و معصوم میزانهايي هستند در شناخت خطا و صواب در عرفان.
برگرفته از کتاب عرفان تطبیقی
اثر فنائی اشکوری ص 249.
http://eitaa.com/dreshkevari
1_1837385656.mp3
18.49M
فنایی اشکوری
نسبت عرفان و اخلاق
پاسخ به تعارضات عرفان و اخلاق
و تبیین مبنای اخلاق عرفانی
مشهد مقدس27/7/1401
http://eitaa.com/dreshkevari
چه کسی ابله است؟
ابله کسی است که می خواهد از رسانه استبدادی ترین نظام سیاسی دنیا یعنی حکومت خانوادگی عصر عرب جاهلی عربستان، درس انقلاب و آزادی و دموکراسی بیاموزد و از تلویزیون ایران انترنشنال چنین حکومتی که بنیانگذار و حامی القاعده و داعش و جبهه النصره و بوکوحرام است درس حقوق بشر و حقوق زن بیاموزد!
واقعا این فریب خوردگان ناتوان ذهنی قابل ترحم هستند!
http://eitaa.com/dreshkevari
بصیرت چیست؟
آیا هر عالم و دانشمندی صاحب بصیرت است؟
بصیرت فن، حرفه، مهارت، هوش، و اطلاعات نیست. بصیرت از جنس علوم صرفا آموختنی نیست، اعم از ریاضی، طبیعی، انسانی، فلسفه، و علوم دینی. صرف داشتن تحصیلات عالی دانشگاهی و حوزوی و کتاب خواندن و کتاب نوشتن شخص را صاحب بصیرت نمی کند. ممکن است فرد کم سواد یا حتی بی سوادی دارای بصیرت باشد و حق را از باطل تشخیص دهد، اما عالم پرادعایی در مغالطه و گمراهی غوطه ور باشد. می بینیم کسانی را که از مدارج عالی تحصیلی و اطلاعات نسبتا گسترده برخوردارند، اما گاه از دیدن حقایق آشکار عاجزند و حتی امور را واژگونه می بینند و به آسانی فریب می خورند.
بصیرت خود شناسی، موقعیت شناسی، فتنه شناسی، مغالطه شناسی، فریب نخوردن، و حق را از باطل تمیز دادن است. معنای لغوی بصیرت (و هم ریشه هایش مانند بصر و باصره و ابصار/بینایی و دیدن) بینش است. در تاریکی نمی توان چیزی را دید. بصیرت همراه با تابش نور است. قلب نورانی که خود روشن است و محیط را روشن می کند، دارای بصیرت و بینش است. دانش و تفکر می تواند از مقدمات بصیرت باشد، نه خود بصیرت. بصیرت بیش از آنکه به میزان اطلاعات و بهره هوشی فرد مربوط باشد به طهارت ضمیر و پاکی طینت و حسن رفتار فرد وابسته است.
اگر انسان بصیر عالم هم باشد به میزان گسترۀ علمش شعاع هدایت و پرتوافکنی او گسترده و وجودش منشأ خیر و برکت خواهد بود؛ چنانکه اگر فرد بی بصیرتی دانشمند باشد به میزان گستره دانشش تاریکی و پلشتی می پراکند (ظلمات بعضها فوق بعض). نخبه علمی که از نظر عقیده فاسد و از نظر اخلاق و رفتار در حد اراذل واوباش قمه کش و از نظر سیاسی وطن فروش و آلت دست دشمنان مملکت باشد، جز شرارت وخسارت اثر و ثمری ندارد. کمترین کاری که درباره چنین اشخاصی باید کرد این است که روی آنها سرمایه گزاری و هزینه نشود که سرمایه گزاری روی چنین کسانی پروردن مار در آستین است. هیچ عاقلی سرمایه ملت و مملکت را برای پرورش سرباز و لشکر برای دشمن صرف نمی کند.
بصیرت هدیۀ الهی به قلب های مطهر و پیراسته است (نور یقذفه الله فی قلب من یشاء)، و دلهای زنگارگرفته از این موهبت الهی محرومند. و من لم یجعل الله له نورا فماله من نور. خودبینی آدمی را از دیدن حقیقت نابینا می کند. بسیارند کسانی که دل دارند اما حقیقت را نمیشناسند؛ چشم دارند اما نمی بینند؛ گوش دارند اما نمی شنوند: لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ. خُلق سوء آدمی را به انکار حقیقت می رساند، چنانکه مجاهدت و تقوا به هدایت منتهی می شود.
آیینه ات دانی چرا غمــــــــاز نیست؟
زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست
رو تو زنگـار از رخ خــــود پاک کن
بعـــــــــد از آن آن نور را ادراک کن
هــرکسی ز اندازهء روشــــــــــندلی
غیب را بیند بقـــــــــــدر صیقــــــلی
هـر که صیقل بیش کرد او بیش دید
بیشتر آمــــــــد بر او صـــورت پدید
#بصیرت
http://eitaa.com/dreshkevari
گام های بی حجابی و اختلاط در ایران
گام اول را خود حاکمیت برداشت که عبارت بود از تشکیل کلاسهای مختلط در دانشگاه ها.
گام دوم بی حجابی تدریجی که است که سالهاست ادامه دارد و عملا بی حجابی اتفاق افتاده است. هرچند گاهی به آن نام بد حجابی می دهند اما پوششی بسیاری از این افراد با هیچ تعریفی از حجاب تناسب ندارد. بی حجابی درجات دارد. درجاتی از آن محقق شده است و در دانشگاه ها و خیابان ها و مراکز تفریحی و خرید و سایر اماکن مشهود است. در این اغتشاشات آخرین درجات بی حجابی که عریانی است مطالبه می شود، نه اصل بی حجابی.
گام سوم اختلاط در سالن های غذاخوری دانشگاه هاست که این روز ها اخبار آن را می شنویم و می بینیم.
این روند بی حیایی و بی شرمی توقف ندارد. اگر گام سوم بطور کامل تحقق یابد گام چهارم کلید خواهد خورد و آن مطالبه خوابگاه های مختلط است که حتی در غرب هم دیده نمی شود.
#حجاب
#بی_حجابی
#اختلاط
http://eitaa.com/dreshkevari
آیا درِ خانه خدا فقط در بین الطلوعین باز است و در ساعت های دیگر بسته است؟
پرسش
سلام علیکم. قطعه ای از صحبت های شخصی در بعضی از کانال ها منتشر شده است که درباره فضیلت بیدار ماندن از یکساعت قبل از اذان صبح تا طلوع آفتاب سخن می گوید. ایشان می گوید هرچه خبر هست در این دو ساعت و نیم هست و در ساعات دیگر هیچ خبری نیست. هر دعایی در این دو ساعت اجابت می شود، نه در وقت های دیگر. اگر فرزند می خواهید در این ساعت بخواهید که حتما بچه دار می شوید. هر چه می خواهید از جمله سلامتی و زیبایی کافیست در این دو ساعت و نیم بیدار باشید. سپس می گویند ژاپنی ها هم در تحقیقاتشان این موضوع را اثبات کرده اند. دلیلی که برای این ادعا ذکر می کنند این است که در این دوساعت و نیم امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف در حال عبادت و دعا هستند و این همزمانی منشأ این آثار است.نظر شما در این باره چیست؟
پاسخ
در اصل فضیلت بیداری در این زمان تردیدی نیست. قرآن کریم هم به اهمیت استغفار در اسحار و بیداری نیمه آخر شب اشاره دارد. در روایات نیز این موضوع با تأکید آمده است و سیرۀ اولیاء الله همین بوده است. سهر که به معنای بیداری قسمت آخر شب است از آداب مورد تاکید عرفا است. البته ما باید معارف را همان گونه که در شریعت آمده است بفهمیم و بیان کنیم و خودمان چیزی بر آن نیفزاییم و به اغراق دچار نشویم. ساعت یادشده بسیار فضیلت دارد، اما درِ خانه خدا همیشه باز است و در هیچ ساعت و زمانی بسته نیست. باب رحمت الهی همیشه برای همه گشوده است و تعطیلی ندارد. بنابراین اینکه گفته شده در ساعت های دیگر هیچ خبری نیست گویی که خدا در خانه اش را فقط در این دوساعت و نیم باز می گذارد، درست نیست. در هر لحظه ای اراده کنیم می توانیم به ساحت ربوبی توجه قلبی کنیم و مورد عنایت حضرت حق واقع شویم ان شاء الله. خود خداوند می فرماید: وَإِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَإِنّي قَريبٌ أُجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَليَستَجيبوا لي وَليُؤمِنوا بي لَعَلَّهُم يَرشُدونَ﴿البقره/186﴾ هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، هرگاه که مرا میخواند، پاسخ میگویم! ... نه اینکه فقط در ساعت خاصی اگر خواندند اجابت می کنم. استدلالی هم که شده است قابل مناقشه است. بله حضرت ولی الله الاعظم (عج) بیش از دیگران به آداب بندگی توجه دارد و در لحظات یادشده در حال عبادت و مناجات است. اما آیا در ساعات و اوقات دیگر شبانه روز حضرت به دعا و عبادت مشغول نیست؟ آن حضرت در همه آنات در عبادت و مناجات هستند. دستکم در اوقات نمازهای یومیه هم آن حضرت بیش از دیگران و عمیقتر از دیگران با پروردگار انس دارند. ضمنا میدانیم که زمان اذان و نماز صبح و بین الطلوعین در مناطق مختلف دنیا متفاوت است و در یک بیست و چهار ساعت بارها و بارها تکرار می شود. زمان بین الطلوعین حضرت با همه بین الطلوعین های کره زمین همزمان نیست. استناد به تحقیقات ژاپنی ها و غیر ژاپنی ها هم در این گونه امور معنوی بی وجه است.
اما درباره دعا شکی نیست که دعا از تعالیم مسلم دین است و خداوند هم وعده اجابت داده است و بعضی از زمان ها و مکان ها بیشتر در مظان استجابت دعا هستند. اما آیا هرکس هر خواسته ای داشته باشد ولو در بین الطلوعین بخواهد، قطعا به او داده می شود؟ هیچ تضمینی نیست و هرگز بطور قطع نمی توان گفت که مثلا اگر شما در بین الطلوعین از خدا فرزند یا سلامتی یا زیبائی بخواهید حتما چنین می شود. آنچه بر عهده بنده است دعاست و امید اجابت، اما تحقق آن خواسته و نحوۀ آن بدست خداوند است. دعا ارتباط و انس با خداست و کسی خدا را بخواند او پاسخ می دهد، (ادعونی استجب لکم)، نه اینکه هرکس هرچه بخواهد خدا به او می دهد.
#دعا
#مناجات
#بین_الطلوعین
http://eitaa.com/dreshkevari