eitaa logo
محمد فنایی اشکوری
1.8هزار دنبال‌کننده
322 عکس
226 ویدیو
101 فایل
به نام او سلام این فضا فرصتی است برای طرح مباحث و اندیشه های مبتلابه انسان معاصر در حوزه های فلسفه, عرفان, دین و مسایل اجتماعی با رویکرد عقلانی و معنوی. راه های ارتباط: @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Fanaei.ir@gmail.com
مشاهده در ایتا
دانلود
1_3631174278 (1).mp3
9.26M
روشها و مراحل دعوت به حق از نگاه قرآن کریم و نسبت آن با صناعات خمس منطقی جلسه 2 فنایی اشکوری (ارایه مجازی) http://eitaa.com/dreshkevari
1_3641095699.mp3
5.62M
در شرایط کنونی تحصیل در کدامیک از علوم اسلامی اولویت دارد؟ فنایی اشکوری 10/12/1401
مثنوی دکان فقر است ای پسر   سوال یکی از اساتید از اینکه برخی بزرگان برای مثنوی مولوی اهمیت و احترام قائلند اظهار تاسف کرده است. از نظر ایشان مولوی در مثنوی علیه امیرالمومنین ع حرف زده و دشمن امیر المومنین ع است. اشکال دیگرشان این است که با عرفان مولوی نمی شود جهان را اداره کرد. می گویند از دل این عرفان حکومت در نمی آید. آیا با نظرات ایشان موافقید؟ پاسخ لازم است یاداور شوم که پاسخ بنده ناظر به سوالی است که در اینجا طرح شده است، و چون مجموع سخنان استاد محترم یادشده درباره این موضوع را نخوانده ام لذا طبیعتا پاسخم نمی تواند ناظر به آن باشد. مثنوی از ارزشمندترین سرمایه های علمی و معنوی فرهنگ ماست. اندیشمندان برجسته جهان در برابر مثنوی خاضعند و آن را یکی از چند اثر برجسته تاریخ بشر می دانند. بسیاری از علما و بزرگان شیعه در طول تاریخ الی زماننا هذا برای مثنوی جایگاه بلندی قائلند و در طول عمرشان از این کتاب گرانسنگ بهره برده اند و شرح و تفسیرهای بسیار بر آن نوشته اند. کشورهای مختلف در اینکه مولوی را متعلق به کشور و فرهنگ خود بدانند و از این افتخار برخوردار باشند باهم منازعه دارند. ترکیه اصرار دارد که مولوی (که یک بیت ترکی نسروده) ترک است و بابت این انتساب دروغین و جعلی به دنیا فخر می فروشد.   معنای آنچه گفتیم این نیست که مولوی معصوم است و در کتابش هیچ نکته نادرست و قابل انتقادی نیست. خیر مولوی معصوم نیست و کتابش هم قابل نقد است، مثل هرکتاب دیگری که محصول فکر انسان غیر معصوم باشد. هم باید مثنوی را خواند و از آن بهره برد و هم باید آن را نقد کرد، مانند هرکتاب دیگری اعم از کتب فلسفی، کلامی، فقهی و تفسیری. مولوی عاشق و شیفته امیر المومنین ع است و توصیفی که از عظمت جایگاه معنوی امیر المومنین (ع) و علم و حلم و شجاعت و مروتش کرده در نوع خود بی نظیر است. به اعتقاد راقم مولوی شیعه نیست (گرچه محب اهل بیت و معترف به مقام والای معنوی آنان است)، بنا بر این نباید از او انتظار داشت که اعتقاد شیعه درباره امیرالمومنین را داشته باشد. گفتند با عرفان مولوی نمی شود جهان را اداره کرد و از دل این عرفان حکومت در نمی آید. این سخن نیز تمام نیست. مگر از دل هر کتاب خوبی باید حکومت دربیاید و اگر در نیامد آن کتاب بی ارزش است؟ مگر از دل کتاب های ارزشمندی مانند رسایل و کفایه و نهایه الحکمه و مفاتیح الجنان حکومت در می آید؟ آیا با این کتاب ها می توان دنیا را اداره کرد؟ حال که چنین نیست پس این کتاب ها ارزش ندارند؟ همه کتاب های خوب برای اداره دنیا و تشکیل حکومت نیستند و نیازما تنها اداره دنیا و تشکیل حکومت نیست. ما قبل از اداره دنیا باید یاد بگیریم خودمان را اداره کنیم. رسالت اصلی عرفان خودسازی است. هر دکانی راست سودایی دگر مثنوی دکان فقر است ای پسر مثنوی کتاب اخلاق و معنویت است. حکمت و کشورداری را باید از جای دیگری آموخت؟ مفاتیح الجنان کتاب عبادی برای راز و نیاز عبد با خداست، نه کتاب سیاست و روابط بین الملل و راه سازی و حل مشکل ترافیک و امثال آن. بله برای تشکیل حکومت و اداره دنیا یکی از نیازها تربیت انسان های اخلاقی و معنوی است و این کاری است که از کتاب های عرفانی بر می آید. قرار نیست فقط مثنوی را بخوانیم و آن را جایگزین کتاب های رشته های دیگر علمی قرار دهیم. مثنوی کتاب طبی هم نیست. پس چون کتاب طبی نیست بی ارزش است؟ اینها مغالطه است. مثنوی منبع ارزشمندی است برای خداشناسی، انسان شناسی، اخلاق و معنویت و البته کتابی است بشری و حاوی خطا و اشتباه و قابل نقد. مثنوی ما کتاب وحدت است غیر واحد هر چه بینی آن بت است مثنوی کتاب مقدس نیست. هیچ اثر بشر غیر معصوم کتاب مقدس نیست. تنها کتاب مقدسی که ما در اختیار داریم قرآن کریم است. کتابهای اسمانی دیگر مقدسند اما بخشهای تحریف شده آنها مقدس نیست. کتب احادیث و ادعیه نیز تا آنجا که حاوی سخنان قطعی معصومین هستند مقدسند اما چون حاوی روایات مشکوک هم هستند نمی توان همه اجزای انها را به ضرس قاطع مقدس دانست. قیاس کتابهای بشری هم به کتابهای مقدس دینی خطاست، چه مثنوی باشد چه دیوان حافظ و هر کتاب دیگری. شیوه درست مواجهه با مثنوی و هر کتاب دیگر این است که از آموزه های صحیحش بهره ببریم و اگر خطا و لغزشی دیدیم منصفانه و منطقی و بدون تعصب آن را با استدلال نقد کنیم. http://eitaa.com/dreshkevari
1_3654582582.mp3
1.66M
جنگ با جنازه ها یا ستیز با اموات فنایی اشکوری http://eitaa.com/dreshkevari
دو سوال درباره نقد درگذشتگان 👆 سوال اول: آیا بیان انحرافات منحرفین و فساد مفسدین و معرفی آنها از مصداق مبارزه با منکر نیست؟ پاسخ: خیر. این کار مبارزه با منکر نیست؛ خودش منکر است. این گونه تخریب مصداق اشاعه منکر است، نه مبارزه با منکر یا نهی از منکر. شخص از دنیا رفته و نهی ممکن نیست و اثری ندارد. اگر نقد افکار و رویه و عملکرد او در ساحت عمومی و اجتماعی باشد، نه تنها اشکالی ندارد بلکه اینگونه نقد ضروری است. اما این موضوع بحث ما نیست. در اینجا اشکال به زمان نقد است، نه اصل نقد. سوال دوم: نقد سیاستمداران و صاحب منصبان خواه ناخواه مستلزم نقد شخصیت و کارنامه آنها هم می شود. حال اگر این کار غیر اخلاقی باشد آیا راه هرگونه نقد بسته نمی شود؟ پاسخ: خیر، نقد تفکر سیاسی، رویه سیاسی و عملکرد شخص در ساحت عمومی لازم و ضروری است، اما طرح مسایل خصوصی و شخصی او و غیبت و تهمت و افترا و تخریب غیر اخلاقی است. اگر سیاستمداری خیانت آشکار و اثبات شده ای را به مملکت کرده باشد افشای آن ضروری است و خارج از موضوع بحث ماست. http://eitaa.com/dreshkevari
آیا مطالعه احادیث معصومین لازم و فهم آنها ممکن است؟ سوال: آیا با توصیه زیر درباره مطالعه احادیث موافق هستید؟: احادیث را بهتر است نخوانید؛ یا اگر می‌خوانید با استاد بخوانید؛ یا اگر بدون استاد می‌خوانید همراه با تاریخ بخوانید؛ یا اگر بدون تاریخ می‌خوانید، با بدبینی بخوانید. پاسخ: خیر، با هیچ یک از گزاره های فوق بصورت کلی موافق نیستم. در مقابل این توصیه می گویم: بهتر است احادیث را بخوانیم؛ لازم نیست همۀ احادیث را با استاد بخوانیم؛ لازم نیست همه احادیث را با تاریخ بخوانیم؛ و همۀ احادیث را نباید با بدبینی بخوانیم. در تکمیل این سخن باید گفت: خوب است برخی احادیث دشوار با استاد خوانده شود و همینطور مطالعه تاریخ اسلام به فهم بهتر برخی از احادیث کمک می کند و سودمند است. اما مطالعه همه احادیث نیاز به استاد و تاریخ ندارد. نخواندن حدیث و با بدبینی خواندن همه احادیث نیز توصیه نامناسب و ناروایی است. احادیث اقسامی دارند: اکثر احادیث (اعتقادی، اخلاقی، و فقهی) در سطحی قابل فهم برای عموم هستند و فهم آنها نیاز به استاد ندارد. مخاطب معصومین (ع) اغلب مردم هستند و معصومین برای تعلیم و هدایت مردم سخن گفته اند و معنا ندارد که احادیث قابل فهم نباشند. بسیاری از آیات قرآن را به کمک احادیث باید فهمید. در فهم برخی احادیث و استخراج حکم از آنها نیاز به اجتهاد فقهی است، مانند مباحث اختلافی که در فقه مطرح است. در فهم برخی از احادیث که مربوط به معارف هستند اجتهاد عقلی یا تفکر عقلی عمیق لازم است. مانند فهم معنای حدیث: لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین. برخی از احادیث حاوی اسرار باطنی هستند و فهم آنها علاوه بر تفکر واجتهاد عقلی به لطف قریحه و صفای باطن نیازمند است. بنا به قولی فهم برخی از احادیث هم اختصاص به نوادری دارد. امام باقر(ع) می فرماید: إنَّ حَدیثَنا صَعبٌ مُستَصعَبٌ، لا یحتَمِلُهُ إلاّ ثَلاثٌ: نَبِی مُرسَلٌ، أو مَلَک مُقَرَّبٌ، أو عَبدٌ مُؤمِنٌ امتَحَنَ اللّه قَلبَهُ لِلإِیمانِ. درباره مراد از حدیث و صعب بودن و حمل آن احتمالات و دیدگاه های مختلف مطرح است. به یک معنا اشاره به دشواری فهم احادیث دارد که در این صورت یا برخی از احادیث مراد است، نه همه احادیث و یا باطن احادیث مراد است، نه ظاهر آن. بنا بر تفسیر دیگر که اقوا به نظر می رسد مراد از احتمال حدیث معصومین، تحمل اسرار ولایت است که ربطی به فهم کلام آنها ندارد. احادیثی که با قطعیات عقلی و دینی یعنی قرآن و سنت و عقل ناسازگار باشند مردود هستند. احادیثی که انطباق مفاد آنها با عقل و قرآن مشکوک است و اعتبار سندی آنها نیز محرز نیست، را باید به دید تردید نگاه کرد و تحقیق را ادامه داد و در صورت نرسیدن به نتیجه روشن دربارۀ آنها باید توقف کرد. http://eitaa.com/dreshkevari
روز درختکاری مبارک به دست خود درختی می نشانم به پایش جوی آبی می كشانم كمی تخم چمن بر روی خاكش برای یادگاری می فشانم درختم كم كم آرد برگ و باری بسازد بر سر خود شاخساری چمن روید درآنجا سبز و خرم شود زیر درختم سبزه زاری به تابستان كه گرما رو نماید درختم چتر خود را می گشاید خنك میسازد آنجا را ز سایه دل هر رهگذر را می رباید به پایش خسته ای بی حال و بی تاب میان روز گرمی می رود خواب شود بیدار و گوید ای كه اینجا درختی كاشتی،روح تو شاداب عباس یمینی شریف http://eitaa.com/dreshkevari
بسیار مهم تر از درختکاری هزار بار مهمتر از درختکاری، حفظ جنگلهای هیرکانی است که میراث بشری است و در عالم بی بدیل و بی نظیر است، اما سوگمندانه هر ساله هزاران هکتار از این گوهر بی همتا با خیانت سودجویان و بی کفایتی مدیران بی درک و بی درد نابود می شود. http://eitaa.com/dreshkevari
متن زندگی و حواشی زندگی زندگی متنی دارد و حاشیه هایی. موفقیت و سعادت انسان در گرو آن است که متن و حاشیه های زندگی در جای خود باشند. باختن زندگی جابجا شدن متن با حواشی است. تمام همت انسان باید مصروف کسب و حفظ متن زندگی باشد. اگر حاشیه های مطلوب هم حاصل شوند چه خوب، اما اگر متن حاصل بود و حواشی حاصل نشدند چه باک. اگر بین متن و حواشی تعارض و تزاحم پیدا شود حواشی را باید فدای متن کرد. تراژدی زندگی آنجایی است که انسان چنان سرگرم حواشی شود که متن را از کف دهد. اینجاست که می گویند: خانه از پای بست ویران است خواجه در فکر نقش ایوان است گام نخست در راه موفقیت، تفکیک میان متن و حاشیه و تشخیص آنهاست. گام دوم اهتمام به کسب و حفظ متن. متن و حاشیه ممکن است براساس اختلاف جهانبینی ها جابجا شوند. نگاه مادی و نگاه الهی در این زمینه متفاوت است. متن ممکن است اجزاء و ارکان مختلف داشته باشد. معنا و بی معنایی زندگی نیز در گرو رعایت جایگاه متن و حاشیه است. حفظ متن زندگی گاه مستلزم چشم پوشی از حواشی است. چند مثال ساده: کسی که برای بدست آوردن برخی تجملات زندگی،آرامش درونش را از دست می دهد، متن را به حاشیه باخته است. کسی که بخاطر مال و ثروت یا اعتبارات زوال پذیر و غیر اصیل با کسی ازدواج می کند بدون اینکه علاقه قلبی به خود او داشته باشد، او زندگی را باخته است و متأسفانه دیری نخواهد پایید که طعم تلخ انتخاب نادرستش را می چشد و آن اعتبارات حاشیه ای هرگز خلأ متن را پر نخواهند کرد. و بالأخره کسی که عقبا را فدای دنیا می کند و بدست آوردن دنیا را به بهای از دست دادن عقبا طلب می کند دچار خسران مبین و غیر قابل جبران می شود. متن زندگی را غایت قصوای حیات و به تعبیر پال تیلیش دغدغه نهایی (ultimate concern) انسان تعیین می کند. از نظر افلاطون و افلوطین غایت قصوا رسیدن به خیر اعلا (Supreme Good) و مشاهده مثل است. نزد سیسرون رومی نیز متن زندگی خیر اعلای حیات (Summum bonum) است. برای فیلسوفان مشائی سعادت حقیقی اتصال به عقل فعال و مشاهده معقولات و رسیدن به مرتبه عقل بالمستفاد است. متن زندگی تحصیل این مرتبه از اتصال است. عرفان راستین کشف متن زندگی و فداکردن حواشی مزاحم است. در نگاه عرفانی متن اصلی زندگی باید کوشش برای تقرب به خدا، لقای او، فنای در او و بقای به او باشد. هر چیز که با این اصل تزاحم پیدا کند باید فدای آن شود. دغدغه عارف تحصیل رضای معبود محبوب است و لایخافون فی الله لومه لائم. هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است برود از دل من، وز دل من آن نرود http://eitaa.com/dreshkevari
معنویت و مهدویت ... عصر ائمه پایان نیافته است. شیعه معتقد به استمرار امامت است و امام دوازدهم زنده است و حضور دارد، گرچه ظهور ندارد. شیعه معتقد است که زمین هرگز از حجت و ولی خدا خالی نیست، چه آن ولی آشکار باشد، چه پنهان. حضرت موسی بن جعفر (ع) فرمود: «إن الله لایخلی ارضه من حجة طرفة عین، اما ظاهر و اما باطن.» زمین بدون امام امکان بقا نخواهد نداشت، چنانکه حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت.» بنابر این، حتی در این زمان کسی در عالم هست که شئون امامت را دارد. بدینسان اعتقاد به امام معصوم زنده و امکان بهرمندی از عنایت و هدایت پیدا و پنهان او ضامن استمرار روح عصر نبوی است. اما چون در این وضعیتْ امام مبسوط الید نیست، وظایف او بر عهدۀ عالمان دین است. عالمان دین هرگز نمی توانند بطور کامل نقش امام معصوم را ایفا کنند، اما اسوۀ آنها باید امام معصوم باشد و با استفاده از قرآن و سنت و سیرۀ معصومین می کوشند آن آرمان را تعقیب کنند و به سوی آن وضعیت آرمانی سیر کنند. گاهی در برهه هایی از تاریخ شیعه کسی مثل امام خمینی (ره) پیدا می شود که جلوه ای از آن جامعیت در علم و معنویت و سیاست در او دیده می شود. در افراد غیر معصوم از جمله عالمان دین جمع این شئون (مرجعیت علمی، معنوی و سیاسی) در حد اعلی دشوار است، از این رو بناچار در بسیاری از زمان ها تفکیک رخ می دهد؛ اما اتصال به امام این شئون را به هم می پیوندد. مرجعیت علمی و معنوی و ولایی علما ثانوی و از باب نیابت است، و مرجع حقیقی امام عصر (عج) است؛‌ چنانکه تحقق کامل آن آرمان در عصر ظهور است. شیعه به پشتوانۀ این مبنای اعتقادی و پیشینۀ ظهور ولایت مطلقۀ نبوی و ولوی از یک سو و دورنمای آیندۀ ظهور کامل ولایت مطلقۀ امام دوازهم (عج) از سوی دیگر، می کوشد این دوران غیبت و وسط را به سمت آن عصر آرمانی هدایت کند... قسمتی از مقاله: شاکله عرفان شیعی: محمد فنائی اشکوری، شاکله عرفان شیعی، فصلنامه کتاب نقد، شماره 89-ف ص 33-79.90. http://eitaa.com/dreshkevari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی لوییس فرخان رهبر سیاه پوستان آمریکا: ایران و مهدویت: ایران هرگز به کشوری حمله نکرده. دلتون نمیخواد مثل مردم ایران، مرد باشید؟! http://eitaa.com/dreshkevari
چشم‌اندازي از تقابل بهار و زمستان در املش استان گيلان را نشان مي‌دهد که به نگاه شما هديه مي‌شود. http://eitaa.com/dreshkevari
🔵 شاخصه های تفکر فلسفی شهیدمطهری ✅یکی از ویژگی‌های شهید مطهری تنوع و گستردگی موضوعاتی است که او درباره آنها اندیشیده و نوشته است. این تنوع، هم در موضوعات فلسفی و هم در موضوعات غیرفلسفی چشمگیر است. هر موضوعی را که احساس می‌کرد بحث درباره آن لازم است، مورد توجه و پژوهش قرار می‌داد. هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، دین‌شناسی، انسان‌شناسی، روان‌شناسی، اخلاق، فقه، حقوق، تاریخ، اقتصاد، اجتماع و انقلاب، برخی از موضوعاتی است که مطهری درباره آنها قلم زده و سخن رانده است. ✅یکی از ویژگی‌های مطهری در عرصه فلسفه، فارسی‌نگاری است. گرچه در میان آثار پیشینیان نیز کمابیش به آثار فارسی برمی‌خوریم، اما زبان علمی حاکم در حوزه‌های علمیه اسلامی و از جمله ایران، زبان عربی بوده و سنت غالب در فلسفه‌نگاری نیز به همین زبان بوده است. مهم‌ترین آثار فلسفی اسلامی از آغاز تا به امروز به زبان عربی نگارش یافته است، با اینکه اکثر پدیدآورندگان این آثار فارسی‌زبان بوده‌اند. ازاین‌رو جز عده اندکی به این آثار روی نمی‌آوردند. ✅در همه جا فلسفه به دشواری و پیچیدگی معروف است. حتی فلاسفه‌ای که در گذشته آثارشان را به زبان فارسی نوشته‌اند، از دشواری فهم فلسفه چندان نکاسته‌اند. یکی دیگر از ویژگی‌های مطهری در تبیین مباحث فلسفی وضوح بیان او است. قریحه ذاتی و تجربه تدریس مباحث فلسفی در محیط‌های مختلف حوزوی و دانشگاهی و عمومی، به او توانایی فوق العاده‌ای در بیان واضح مباحث دشوار فلسفی داده بود. او حتی گاهی در خطابه‌هایی که برای مردم عادی کوچه و بازار سخن می‌راند، مباحث عمیق فلسفی را به صورت قابل فهمی طرح می‌نمود؛ بدون اینکه از دقت و اتقان مطلب بکاهد. ✅طرح تطبیقی مباحث فلسفی از دیگر ویژگی‌های فلسفه‌ورزی مطهری است. او به جهت آشنایی با برخی فلسفه‌های غربی، از کسانی است که نخستین قدم‌ها را در طرح تطبیقی مباحث فلسفی برداشت. مطهری به نحو مبسوطی ابعاد مختلف مکتب مارکسیسم، از ماتریالیسم دیالیکتیک و ماتریالیسم تاریخی تا اقتصاد و سیاست مارکسی را تجزیه و تحلیل و نقادی کرده و مسائل مختلف آن را با دیدگاه‌های اسلامی سنجیده است. در شرح اصول فلسفه، به ویژه در مباحث مربوط به معرفتْ آرای برخی فلاسفه غربی و مکتب‌های عقلی و تجربی غرب را طرح و نقد کرده است. همچنین در دروسی که برای برخی استادان و مترجمان فلسفه غرب القا نمود و تحت عنوان شرح مبسوط منظومه پس از شهادت وی انتشار یافت، به بررسی آرای برخی از فلاسفه غربی همچون هیوم، کانت و هگل پرداخته است. او در آثار مختلفش اندیشه‌های فلاسفه غربی از یونان باستان تا برخی از فیلسوفان معاصر در حوزه علمیه را مورد بحث و نقد قرار داده است. ✅از دیگر شاخصه‌های تفکر فلسفی مطهری، توجه به تاریخ فلسفه در مباحث فلسفی است. او شاید نخستین فیلسوف اسلامی باشد که اهمیت تاریخ فلسفه را گوشزد کرد و گام‌هایی نیز در این راه برداشت. کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران از نخستین گام‌ها در تاریخ‌نگاری فلسفه اسلامی، محسوب می‌شود. ✅شرح و تفسیر فلسفه صدرایی، نقد مارکسیسم و برخی دیگر از فلسفه‌های جدید غرب، طرح جدیدی از بحث شناخت، فطرت، فلسفه تاریخ، و طرح الهیات یا کلام جدید با نگاهی نو، از خدمات شهید مطهری به تفکر معاصر اسلامی است. در شرح اندیشه‌های شهید مطهری، کتب، مقالات و پایان‌نامه‌های بسیاری نوشته شده است، اما هنوز تحلیل جامعی از کل ساختمان تفکر فلسفی او صورت نگرفته است. ✅بی‌شک مطهری تأثیرگذارترین متفکر در حوزه تفکر و پژوهش دینی در ایران معاصر است و به جرأت می‌توان گفت که کمتر تحقیق و تأملی در حوزه دین می‌توان یافت که ردپایی از تفکر، روش و ادبیات مطهری را در آن نتوان مشاهده کرد. ✅مطهری با اینکه فیلسوفی صدرایی بود، اما استقلال رأی داشت و نقد اندیشه‌ها پیشه او بود. او حتی برخی آرای استاد بسیار محبوب و مورد احترامش، علامه طباطبایی را نیز مورد نقادی قرار می‌داد. مثلاً در بحث اعتباریات، رأی علامه را نقد و نظری متفاوت با نظر علامه طرح می‌کند. ✅مطهری کلام سنتی را قادر به تبیین و دفاع از باورهای دینی نمی‌داند؛ ولی فلسفه الهی اسلام را در این زمینه بسی تواناتر می‌خواند. امتیاز متکلمانی مانند نصیرالدین طوسی را در تفکر فلسفی آنها می‌داند. او می‌کوشد کلامی عقلانی با استفاده از میراث اسلامی و معارف امروزی تأسیس کند. ✅مطهری، فلسفه را در خدمت حل مسائل فکری مستحدثه به کار گرفت و از روش فلسفی به عنوان روشی برای حل مسائل فکری در عرصه‌های مختلف بهره برد. او هم به خود فلسفه اسلامی توجه عمیق داشت و هم از آن برای تبیین و دفاع از باورهای خود و نقد اندیشه‌های مخالف استفاده کرد. منبع: کتاب "برخی از فیلسوفان معاصر اسلامی در حوزه علمیه"، محمد فنایی اشکوری، مجمع عالی حکمت اسلامی، ص 35-31. 🌸 کانال نخبگانی و متفاوت "مطالعات فلسفه سیاسی و انقلاب اسلامی" با حدود 600 عضو در👇 🆔 پیام رسان ایتا: @mirkhalili
به چه دلیل ماده واجب الوجود نیست؟ سؤال/اشکال: طبق برهان امکان و وجوب، ممکن الوجود مستلزم واجب الوجود است. سوالی که مطرح می شود این است که چرا واجب الوجود همان ماده نیست؟ اگر ماده را ازلی و واجب الوجود بدانیم، عالم بی نیاز از خالق و برهان امکان و وجوب در اثبات باری تعالی بی اعتبار خواهد بود. پاسخ از راه هایی گوناگون می توان به این اشکال پاسخ داد. یک پاسخ این است که اگر چیزی واجب الوجود باشد بسیط است، اما ماده مرکب است، پس ماده واجب الوجود نیست. به عبارت دیگر، از تلازم وجوب و بساطت و تلازم مادیت و ترکب نتیجه می شود ناسازگاری وجوب با مادیت. اثبات مقدمه اول: واجب الوجود بسیط است. زیرا اگر مرکب باشد دستکم دو جزء دارد. می رویم سراغ اجزاء. یا هر دو جزء ممکن هستند، یا هردو واجبند، یا یکی واجب و دیگری ممکن است. همه این فرض ها ناممکن هستند. اگر هردو جزء ممکن باشند از ترکیب دو ممکن واجب به وجود نمی آید. اساسا به وجود آمدن منافی وجوب است. چیزی که به وجود می آید ممکن و معلول است، نه واجب. اگر یکی از اجزاء ممکن و دیگری واجب باشد، همان جزء واجب (علی الفرض) واجب الوجود است و وجود جز ء ممکن در کنار آن بی وجه است. واجب جزء امکانی ندارد. واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات است. اگر هر دو جزء واجب باشند، تعدد واجب لازم می آید که براهین توحید آن را نفی می کند. اساسا جزء بودن با وجوب ناسازگار است. اگر هر جزء مفروضی واجب باشد به جزء دیگر و به کل نیازی ندارد، بلکه وجود مستقل و بی نیاز است و نیازی به ترکیب با چیز دیگر و تشکیل کل ندارد. پس فرض اینکه چیزی جزء واجبی داشته باشد محال است. اگر واجب کل ذو اجزاء باشد مانند هر کلی با تجزیه اش به اجزاء از بین خواهد رفت و واجب نخواهد بود، چنانکه وجودش منوط و وابسته به اجزاء خواهد بود و این با وجوب جود منافی است. نتیجه آنچه گفتیم این است که واجب الوجود بسیط است که مقدمه اول استدلال بود. اثبات مقدمه دوم: ماده مرکب است. ماده دارای انواع مختلف ترکیب تحلیلی و خارجی است، مانند ترکیب از وجود و ماهیت، ماده و صورت، اجزاء مقداری و کمی. ماده ذو ابعاد و تجزیه و انقسام پذیر است و بر اساس ادله امتناع جزء لایتجزا ماده غیر قابل تجزیه ممکن نیست. نتیجه اینکه ماده مرکب است، اما واجب الوجود بسیط است: پس ماده نمی تواند واجب الوجود باشد. http://eitaa.com/dreshkevari
Dear respected professor Eshkevari, Thank you for your lecture on Ibn Sin’s philosophy. I have some questions regarding your lecture. Question 1: Ibn Sina believed the world was both created and eternal - does that mean that everything God created existed in His timelessness? How is He the Cause in this case, or for anything outside time, if He did not precede it? How does Ibn Sina interpret His Names the First and the Last? Answer: According to Ibn Sina, the world as a whole is eternal, not all particular beings are eternal. We all know that before our birth we were not existent. The world can be eternal and created. Cause and effect can be together despite that one of them is the cause and the other is the effect. When we move our hands in which there is a key, they move together, while we know that the cause of the movement of the key is the movement of the hand. God is the first, not in time, but essentially and existentially, (التقدم الذاتی لا التقدم الزمانی ) for priority has different kinds. Question 2: - How does nonexistence have priority over existence if non-existence is not in reality? Answer: Before our birth date, let’s say a hundred years ego, we were not existent. We were non-existent. So our nonexistence has priority over our existence. This is a mental consideration and a linguistic one. We should not take it literally. Priority of our nonexistence just means that we were not existent. Question 3: - Do you believe Ptolemy was inspired by a prophet of his land and time as He was strong towards Unity and his work was very influential in establishing monotheism throughout the region? I say this because he was unusual for his time; also because he discouraged astrology while upholding his focus on astronomy. His dedication of his major works was to someone called Syrus but nobody knows who that is. I know this is speculation, but I just wanted to know your thoughts on this. Answer: It is possible, but if we want to claim it, we should have enough historical evidence which we don’t. Thank you for your reflections and comments. Best wishes, Fanaei Eshkevari http://eitaa.com/dreshkevari
آیا به حقیقت راه داریم (1)؟ پرسش: آیا همه معارف و باورهای بشری برساخت ذهن ما هستند و هیچ بهره ای از حقیقت ندارند؟ از کجا معلوم است آنچه در حوزه فکر و اندیشه و اعمال و بایدهای رفتاری داریم ساخته فکر بشر نباشد؟ انسان دوست دارد اینچنین فکر کند! هر اندیشه ای که شکل گرفته است یا هر رفتاری که از انسان سر می زند همه اش ایده هایی انسانی و برساخت های فکری اوست. انسان دوست دارد اینچنین بیندیشد! تفلسف کند! چون برای ادامه حیاتش به این همه نظام های فکری و اجتماعی و رفتاری نیاز دارد. همه نظام های اجتماعی و رفتاری برساختی بیش نیستند و چه دلیلی بر تبعیت از آنها وجود دارد؟ واقعیتی در کار نیست! تمام نظام های فکری و تمام نظام های رفتاری و اجتماعی، ایده های بشری و ساخته اویند، دلیلش هم تفاوت اندیشه‌ها و تفاوت آداب و رسوم در مناطق جغرافیایی مختلف است، اگر شرایط دیگری پیش می آمد نظام فکری و نظام رفتاری متفاوتی حاصل می‌شود! پاسخ: شما در اینجا چند باور را مطرح و درباره آنها داوری کردید، از جمله گفتید: 1همه اندیشه ها ساخته فکر بشر است.2 انسان دوست دارد چنین بیندیشد. 3همه نظام های اجتماعی برساختی بیش نیست. 4 واقعیتی درکار نیست. آیا آنچه گفتید حقیقت است یا ساخته محض ذهن شما؟ اگر ساخته ذهن شماست پس این دعاوی طبق نظر شما همه بی اعتبارند و از هیچ واقعیتی حکایت نمی کنند. یعنی خود این ادعا خودش را ابطال می کند و نیازی به ابطال دیگر ندارد. به عبارت دیگر، طبق نظر شما همه این ادعاها که گفتید باطل است، چون برساخت فکر شماست، نه بیان حقیقت. چون این دعاوی باطل هستند نمی توانند مبطل چیز دیگری باشند و اشکالی را متوجه اندیشه های دیگر کنند. اگر آنچه گفتید بیان حقیقت است نه برساخت ذهن شما، باز هم سخن شما خودش را ابطال می کند، چون مدعای شما این است که همه افکار برساخت ذهن هستند و حقیقتی را کشف نمی کنند. حال اگر بگویید اینها که گفتم حقیقت بود، مدعای خود را ابطال کرده اید و نیازی به ابطال دیگر ندارد. پس چاره ای نداریم جز اینکه برای فکر بشر فی الجمله خاصیت کاشفیت و حاکویت قائل باشیم، هرچند می دانیم که بسیاری از افکار و عقاید بشری باطل هستند. خاصیت فکر کشف حقیقت و حکایت از واقع است، منتها گاه در این کشف و حکایت کامیاب می شود و گاه ناکام می ماند. بنا بر این، باورهای موجود بشری مجموعه ای از باورهای درست و نادرست است. آسان ترین کار در مواجهه با این مجموعه این است که بگوییم همه اش باطل است. اما به همان اندازه که این داوری آسان است به همان اندازه بی اعتبار است. همینطور است اگر همه افکار و باورها را درست بدانیم، با اینکه در میان آنها عقاید متناقض و باطل فراوان است. لذا برای داوری و تشخیص درست از نادرست و صواب و از خطا باز ناچاریم به تفکر رو بیاوریم و با معیارهای عقلانی به ارزیابی صحت و سقم باورها بپردازیم، که البته کار دشواری است. به همین جهت است که به تعبیر شما همه نظام های اجتماعی و رفتاری حق نیستند. پرسیده اید چه دلیلی بر تبعیت از چنین نظام هایی وجود دارد؟ پاسخ این است که هیچ دلیلی بر تبعیت از نظام های اجتماعی و رفتاری باطل و مشکوک وجودندارد، بلکه نباید از چنین نظام هایی تبعیت کرد و باید برای شناخت نظام اعتقادی و رفتاری صحیح کوشید و حقیقت را یافت و آنگاه از آن تبعیت کرد. باید افزود که معرفت ذومراتب است. و آنچه گفتیم هرگز به معنای تأیید رئالیسم خام نیست. ذهن آدمی صرفا آیینه منفعلی نیست که همیشه بیرون را آن گونه که هست نشان دهد. ذهن انسان بسیار فعال است. ما بسیاری از واقعیات را آن گونه می فهمیم که دستگاه ادراکی ما اقتضا دارد. مثلا ادراکات حسی ما محدودیت های بسیاری دارند و هرگز نمی توانیم ادعا کنیم که آنچه در نتیجه ادراک حسی ما حاصل می شود عینا طابق النعل بالنعل مطابق با واقع است. ادراک حاصل از احساس، تابع تعامل جهاز ادراک ما با همه عوامل بیرونی مؤثر در ادراک است، نه صرفا منعکس کننده کامل و بی طرف بیرون. در انواع داوری ها از جمله داوری های اعتقادی و ارزشی انواع تمایلات، تعصبات، پیشداوری ها، چارچوب های ذهنی، علایق و منافع و حب و بغض ها اثرگذار است. نوعی نسبیت در شناخت گریز ناپذیر است، اما نسبیت در شناخت غیر از نسبیت حقیقت است. نسبیت باطل نسبیت حقیقت است، نه نسبیت و ذو مراتب بودن و مشروط بودن معرفت و متأثر بودنش از عوامل مختلف. این امر منافاتی با امکان و وجود معرفت یقینی ندارد. ما به رغم محدودیت های شناختی، شناخت های یقینی بالفعل بسیاری داریم و تحصیل یقین در مواردی ممکن است. http://eitaa.com/dreshkevari
... آیا به حقیقت راه داریم (2)؟ یقینی بودن تصدیق منافاتی با اجمال و ابهام در تصورات ندارد. معرفت تصوری ذومراتب و ذووجوه است. مثلا یقین داریم که انسان موجود است، اما با این حال ممکن است درباره چیستی انسان ابهامات بسیاری داشته باشیم و دیدگاه های متنوعی وجود داشته باشد. بالاتر از این، خداباوران یقین به وجود خدا دارند اما حقیقت و ذات خدا بر احدی معلوم نیست. هستی بسیاری از چیزها آشکار و یقینی است، اما چیستی آنها مبهم است. پس معرفت مطلق تصدیقی با معرفت نسبی تصوری قابل جمع است. علم ما هم از نظر کمیت محدود است و هم از نظر کیفیت ضعیف است. علم ما اندک و من وراء حجاب است. بسیاری از دانسته های ما آمیخته به خطا است. بعضی علم های ما علم نُما و جهل و برساخت ذهن ماست. إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُ (النجم/23). بااین حال استعداد و امکان رشد و توسعه معرفت را داریم و همیشه باید برای تحصیل آن بکوشیم و برای رسیدن به معرفت حقیقی در قد و قواره وجودمان امیدوار باشیم. نتیجه این نوع معرفت شناسی تواضع معرفتی است، نه شکاکیت و لاادری گری (agnosticism). اعتقاد به وحی و ضرورت پیروی از دین حق برای رسیدن به رستگاری و سعادت، برای همین است که نظام های فکری بشری، محدود هستند و مصون از خطا نیستند؛ لذا نمی توان صرفا با اتکا به یافته های بشری به سعادت نهایی رسید. گرچه اصل حقانیت دین و اصول کلی آن را باید با عقل احراز کرد، اما پس از این خطوط کلی، تعلیمات تفصیلی دینِ حق راه سعادت را به ما نشان می دهد. بنا بر این از نگاه دینی برای نیل به سعادت تنها اتکای به عقل و تجربۀ بشری کافی نیست، بلکه همراهی عقل و وحی و امداد عقل به وحی لازم است. وحی به کمک عقل می آید تا خلأ معرفتی بشر را جبران کند. وظیفۀ معرفتی ما استفاده حداکثری از نور عقل و چراغ وحی است. http://eitaa.com/dreshkevari
نوشدن جان و جهان در نگاه مولانا به بهار آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود هم بحر پرگوهر شود هم شوره چون گوهر شود هم سنگ لعل کان شود هم جسم جمله جان شود چیست نشانی آنک، هست جهانی دگر؟ نو شدن حال‌ها، رفتن این کهنه‌هاست روز نو و شام نو، باغ نو و دام نو هر نفس اندیشه نو، نوخوشی و نوغناست نو ز کجا می‌رسد، کهنه کجا می‌رود گر نه ورای نظر، عالم بی‌منتهاست؟ عالم چون آب جوست، بسته نماید ولیک می‌رود و می‌رسد، نو نو این از کجاست؟ http://eitaa.com/dreshkevari
آیا روزه خواری گناه بزرگتری است یا خوردن حق مردم؟ سلام علیکم لطفا به شبهه زیر که در فضای مجازی منتشر شده پاسخ دهید: دینی که با خوردن آب در ماه رمضان در ملا عام به خطر بیفتد ولی خوردن حق مردم تکانش هم ندهد، دین نیست، توهمی است برای عوام و نعمتی است برای مسئولین. پاسخ: سلام علیکم. این شبهه نیست، بلکه حرف حساب است. اگر دینی خوردن آب در ماه رمضان را منع کند اما خوردن حق مردم را منع نکند توهم است و ابزاری است برای سوء استفاده و چنین دینی قطعا باطل است. برای همین است که اسلام خوردن حق مردم را به شدت منع کرده است و رعایت حق الناس را مهمتر از رعایت حق الله می داند و مجازات خوردن حق مردم چه در نیا و چه در آخرت بسی شدید تر از روزه خواری است. دزدی که مال مردم را خورده دستش قطع می شود، اما مجازات روزه خوار هرگز به این شدت نیست. پس این سؤال کننده محترم صد در صد با نظر اسلام موافق است و با دینی مخالف است که برای حق الناس ارزشی قائل نیست. ما هم با چنین دینی صددر درصد مخالفیم. http://eitaa.com/dreshkevari