بیت اله نوریان:
جوان کافری عاشق دختر عمویش شد،عمویش یکی از رؤسای قبایل عرب بود.
جوان کافر رفت پیش عمو و گفت: عموجان من عاشق دخترت شدهام آمدم برای خواستگاری....
عموگفت:حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است...!
جوان کافر گفت:عموجان هرچه باشد من میپذیرم.
عموگفت:در شهر بدیها (مدینه)
دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو...!!
جوان کافر گفت:عمو جان این دشمن تو اسمش چیست...؟!
عمو گفت :اسم زیاد دارد؛ ولی بیشتر او را به نام علیبن ابیطالب می شناسند...
جوان کافر فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدیها (مدینه) شد...
به بالای تپّهی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان عرب رفت.
گفت:ای مرد عرب تو علی را میشناسی ...؟!
جوان عرب گفت: تو را با علی چهکار است...؟!
جوان کافر گفت :آمدهام سرش را برای عمویم که رئیس و بزرگ قبیلهمان است ببرم چون مهر دخترش کرده است...!
جوان عرب گفت: تو حریف علی نمیشوی ...!!
جوان کافر گفت :مگر علی را میشناسی ...؟!
جوان عرب گفت :بله من هر روز با او هستم و هر روز او را میبینم..!
جوان کافر گفت : مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او رااز تن جدا کنم...؟!
جوان عرب گفت:قدی دارد به اندازهی قد من هیکلی همهیکل من...!
جوان کافر گفت:خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست...!!
مرد عرب گفت:اول باید بتوانی من را شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم...!!
خب حالا چی برای شکست علی داری...؟!
جوان کافر گفت:شمشیر و تیر و کمان و سنان...!!
جوان عرب گفت:پس آماده باش..
جوان کافر خندهای بلند کرد و گفت: تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی ...؟! پس آماده باش..شمشیر را از نیام کشید.
جوان کافر گفت: اسمت چیست...؟!
مرد جوان عرب جواب داد عبدالله...!!
(بندهی خدا) و
پرسید نام تو چیست...؟!
گفت:فتاح ،و با شمشیر به عبدالله حمله کرد...
عبدالله در یک چشم بههم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد وبا خنجر خود جوان کافر خواست تا او را بکشد که دید اشک از چشمهای جوان کافر جاری شد...
جوان عرب گفت: چرا گریه میکنی...؟!
جوان کافر گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم به دست تو کشته میشوم...
مرد عرب جوان کافر را بلند کرد و گفت: بیا با این شمشیر سر مرا ببُر و برای عمویت ببَر...!!
جوان کافر گفت :مگر تو کی هستی ...؟!
جوان عرب گفت منم (( اسدالله الغالب علیبن ابیطالب )) که اگر بتوانم دل بندهای از بندگان خدا را شاد کنم؛ حاضرم سر من مِهر دخترعمویت شود..!!!
جوان کافر بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت :من میخواهم از امروز غلام تو شوم یاعلی😓😓😓😓
فتاح شد 👈قنبر غلام علیبن ابیطالب ع..
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅دومین شاهکار استاد قرائتی دراثبات ولایت امیرالمومنین علیه السلام
♦️استاد قرائتی بعد ازاثبات ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام دریک دقیقه درمناظره دیگردومین شاهکار راخلق کردند.
https://eitaa.com/dr_zangenehtabar
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 رابطهی امام زمان علیهالسلام با شیعیان چگونه است؟
#استاد_عالی
سخنرانی های عالی 👇
https://eitaa.com/dr_zangenehtabar
جملاتی از زبان دیگران در باره رهبر انقلاب اسلامی
#جهاد_تبیین
https://eitaa.com/dr_zangenehtabar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره رهبرانقلاب از زمانی که امام ایشان را برای ریاست جمهوری دعوت کردند
🔹آیتالله خامنهای در دیدار مبلغین و طلاب حوزههای علمیه کشور:«به امام گفتم من میخواهم بروم قم، امام در پاسخ گفت من هم دوست دارم بروم قم، اما نمیشود»
#نیروی_قدس
🔴 @qods_iraa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دکتر رفیعی: چرا نظام به این راحتی با بی حجابی کنار اومده؟
🔹اقایان از چی می ترسید؟ نگران چی هستید؟ چرا جمع نمیکنید؟!
https://eitaa.com/dr_zangenehtabar
12.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌻 خاطره ای شگفت أنگیز از آیت الله بهجت (ره) در برخورد با زائرین دختر موسی بن جعفر علیهماالسلام فاطمه معصومه سلام الله علیها در بیان آیت الله مصباح( ره)
https://eitaa.com/dr_zangenehtabar
7.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سالن ۱۲ هزار نفری ورزشگاه آزادی پُر شد اما اینبار نه بهخاطر والیبال
♦️اینجا تهران است. پایتخت جمهوری اسلامی ایران و این اجتماع بزرگ عفاف و حجاب است
https://eitaa.com/dr_zangenehtabar