وقتی که گردن ها همه در بند افسار است
سرها همه قربانی و محصور افکار است
بیهوده می خوانیم سرود از رقص آزادی
تا روح ما در هجمه های زخم و آزار است...
از حال ویرانت نگو هرگز شفایی نیست
کار طبیبان هم در اینجا قتل بیمار است
دردی به دل دارم ولی در دل نمی گنجد
این درد در هر نقطه از جسم من انبار است
سهم فقیران از تمام سفره ها آه است
با معده خالی نفس در سینه دشوار است
کاشانه خویش را به دست بادها دادیم
از خانه و کاشانه اکنون جرز دیوار است
ما زندگانیم و دریغ از مهر و خوشرویی
روی آر به قبرستان تمامش نقش گلزار است
رویای خوشبختی حتی در خوابمان گم شد
در دام جان فرسای غم رویا گرفتار است
از اختیارم صحنه رفتن بیرون است
ماندن میان زندگی از حکم اجبار است
زنهار اینجا جای از دست رفته ها خالیست
بازمانده های من همین چند بیت تکرار است
#حسین_وصال_پور
💠 @e_adab 💠
🌸
دلم میخواست خانه ات باشم که از خستگی هایت به من برگردی...
👤 #حمید_سلیمی
💠 @e_adab 💠