🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
🔴 گرمی و داغی کف پا
✍ افراد زیادی از داغ شدن کف پا زجر میکشند که در صورت آسیب و بیماری این امر تشدید میشود.
🔹 مهمترین علت این معضل غلظت خون و سوختن اخلاط در کبد و رسوب مواد زائد در عروق پا است که معمولاً همراه با ضعف و احساس سوزن سوزن شدن کف پا خود را نشان میدهد و ممکن است ایجاد عدم تعادل کند.
🔹 علتش غلبه صفرا و سوختن خلط صفرا و تبدیل شدن آن به سودا است که این افراد نباید در مصرف غذاهای گرم و خشک افراط کنند.
🔹 درمان:
1. روغن مالی و ماساژ ناحیه کبد و کف پا با روغن بنفشه با پایه بادام شیرین، هر بار به مدت 5 دقیقه است. (حداقل یک هفته)
2. نیم ساعت قبل از ناهار و شام یک لیوان آب سیب با یک قاشق مرباخوری روغن بادام شیرین
3. پرهیز از خوردن شوریها، تندیها و تلخیها
4. حجامت عام البته به تشخیص طبیب حاذق
@eamamali110
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
🔴فوایدے ڪه مسواک زدن با نمک براے دندانها دارد
🔹جلوگیرے از پوسیدگے دندان
🔹قوے شدن لثه در برابر میڪروب
🔹ڪاهش حساسیت عصب دندان به گرما و سرما
🔹ضد عفونے ڪردن زخم هاے دهانی
🔹برطرف ڪردن گلودرد
🔹مبارزه با تنفس بدبو
🔹برطرف ڪردن عفونت دندان و لثه
🔹ڪاهش درد دندان
@eamamali110
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
🌟 #حدیث_روز
🌷 امام حسین «علیه السلام»⇩:
🌺"شكرُكَ لِنِعمَةٍ سالِفَةٍ يَقتَضي نِعمَةً آنِفَةً"
↫◄✙ شكر بر نعمت گذشته زمينهساز نعمت آينده است.
📚[نزهه الناظر فی تنبیه الخواطر، ص ۸۰]
..، 💠🍃🌸🐇🍃🌸🍃💠،،
24.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✡ مستند #برنامه_شیطان
🎯 قسمت سوم: فراماسونری و صهیونیسم
📚 مقالات مرتبط:
📖 طریقت شوالیههای معبد
👉 https://jscenter.ir/jewish-and-sects/freemasonry/3118
📖 مقدمهای بر شناخت فراماسونری
👉 https://jscenter.ir/jewish-and-sects/freemasonry/7050
📖 تکملهای در باب ابلیسک ناتمام
👉 https://jscenter.ir/other-topics/crypto-judaism/12730
..، 💠🍃🌸🐇🍃🌸🍃💠،،
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 قدم به قدم تا فروپاشی خانواده... تقابل غرب و دین ....
🍃🌹🍃
🎙حجتالاسلام والمسلمین عالی
..، 💠🍃🌸🐇🍃🌸🍃💠،،
🛑امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
آنچه از دنیا در کف توست پیش از تو صاحبی داشته، و پس از تو به کسان دیگر می رسد
📗قسمتی از حکمت ۴۱۶ نهج البلاغه
@eamamali110
*۴ یادداشت؛ ۴ درس!*
*نشر:* گاهنامه مدیر
------------------------
۱. *پیرمرد ساندویچ فروش*
🖊️آنتونی رابینز
■مردی در کنار جاده، دکّه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت. چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمانش هم ضعیف بود. بنابراین روزنامه هم نمی خواند.
□او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکّه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق میکرد و مردم هم می خریدند....
●کارش بالا گرفت. لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد. وقتی پسرش از مدرسه نزد او می آمد، به کمک او می پرداخت.
○سپس کم کم وضع عوض شد. پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می آید. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.
■پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته، به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند. پس حتماً آنچه می گوید صحیح است.
□بنابراین، کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکّه ی خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد.
●فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت. او سپس، رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست.
کسادی عمومی شروع شده است....
○ *"اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند."*
----------------------
۲. *نیمی از ماه رو زندگی کن!*
■یه همکار داشتم سر برج که حقوق میگرفت تا ۱۵ روز ماه سیگار برگ میکشید، بهترین غذاهای بیرون رو میخورد و نیمی از ماه رو غذای ساده از خونه میآورد.
□موقعی که خواستم انتقالی بگیرم کنارش نشستم و بهش گفتم: تا کی به این وضع ادامه میدی؟ با تعجب گفت: کدوم وضع؟ گفتم: منظورم *زندگی نیمه اشرافی نیمه گداییته!*
●به چشمام خیره شد و گفت: تا حالا سیگار برگ کشیدی؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا تمام پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تا خوشحالش کنی؟ گفتم: نه! گفت: اصلاً عاشق بودی؟ گفتم: نه! گفت: اصلاً زندگی کردی؟ با درماندگی گفتم: آره….. نه ….. نمیدونم!
○همینطور نگاهم میکرد، نگاهی تحقیرآمیز! اما حالا که نگاهش میکردم برام جذّاب بود. موقع خداحافظی تکه کیک خامهای که در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیم رو عوض کرد.
■پرسید: میدونی تا کی زندهای؟ گفتم: نه! گفت: پس سعی کن دستکم نیمی از ماه رو زندگی کنی.
----------------------------
۳. *همه شایسته توجّه اند.*
■در امتحان پایان ترم دانشکده پرستاری، استاد ما سئوال عجیبی مطرح کرده بود. من دانشجوی زرنگی بودم و داشتم به سوالات به راحتی جواب می دادم تا به آخرین سوال رسیدم: نام کوچک خانم نظافتچی دانشکده چیست؟
□سئوال به نظرم خنده دار می آمد. در طول چهار سال گذشته، من چندین بار این خانم را دیده بودم. ولی نام او چه بود؟!
●من کاغذ را تحویل دادم، در حالی که آخرین سئوال امتحان بی جواب مانده بود.
○پیش از پایان آخرین جلسه، یکی از دانشجویان از استاد پرسید: استاد، منظور شما از طرح آن سئوال عجیب چه بود؟
■استاد جواب داد: در این حرفه شما افراد زیادی را خواهید دید. همه آنها *شایسته توجه و مراقبت* شما هستند، بـاید آنها را بشناسید و به آنهـا محبّت کنید حتـی اگر این محبّت فقط یک لبخنـد یا یک سلام دادن ساده باشد. من هرگز آن درس را فراموش نخواهم کرد!
---------------------------
*۴. کوک چهارم و کفاشهای دودل*
■بعد از پایان کلاس شرح مثنوی، استاد علامه محمد تقی جعفری گفت: من خیلی فکر کردم و به این جمعبندی رسیدهام که رسالت هزار پیغمبر در عبارتی خلاصه میشود و آن کوک چهارم است. مریدان پرسان بودند که "کوک چهارم" چیست؟
□علامه با آن لهجه شیرین در تمثیل شرح میدهد که: کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش میبرد، کفاش با نگاهی میگوید این کفش سه کوک میخواهد و هر کوک مثلاً ده تومان و خرج کفش میشود سی تومان. مشتری هم قبول میکند. پول را میدهد و میرود تا ساعتی دیگر برگردد و کفش تعمیر شده را بپوشد.
●کفاش دست به کار میشود کوک اول، کوک دوم و در نهایت، کوک سوم و تمام! اما با یک نگاه عمیق درمییابد اگرچه کار تمام است، ولی اگر یک کوک دیگر بزند عمر کفش بیشتر میشود و کفش، کفشتر خواهد شد. از یک سو، قرار مالی را گذاشته و نمیشود طلب اضافه کند و از سوی دیگر، دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند. او میان نفع و اخلاق، میان دل و قاعدهی توافق، مانده است. دو راهیای که هیچ کدام خلاف عقل نیست.
@eamamali110