♨️ اصفهان برای دومین فصل متوالی در صدر جدول شاخص فلاکت در ایران
🔻 گزارش جدید مرکز آمار ایران از وضعیت شاخص فلاکت استانها در تابستان نشان میدهد کرمانشاه و اصفهان صدرنشین هستند.
🔻 شاخص فلاکت حاصل جمع جبری نرخ تورم و بیکاری است که از میانۀ دهۀ ۱۹۷۰ میلادی در ادبیات اقتصاد سیاسی بهعنوان ابزاری برای سنجش بحران اقتصادی در کشورها بهکار میرود.
🔻 بر اساس این گزارش، شاخص فلاکت در استان کرمانشاه ۵۰.۹ درصد و در اصفهان ۴۹.۴ درصد است.
🔻 بدین ترتیب، مجموع نرخ بیکاری و تورم در این دو استان در تابستان امسال بیشتر از دیگر استانها است.
✅ پس از کسب رتبه اول بالاترین نرخ تورم توسط استان اصفهان در ۳ ماه متوالی، کسب رتبه دوم بالاترین شاخص فلاکت توسط استان اصفهان در ۲ فصل متوالی را باید به چه کسی تبریک گفت؟!
🌺@eamamali110
18.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥👤ببینید // پیکر شهید نیلفروشان سالم است
📍محل دقیق خاکسپاری شهید
🌺@eamamali110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️👤حضور سردار قاآنی در مراسم استقبال از پیکر شهید نیلفروشان
📌سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران و تنی چند از مسئولان لشکری و کشوری در مراسم استقبال از پیکر شهید عباس نیلفروشان در فرودگاه مهرآبادحضور یافتند.
🔺این در حالی است که در روزهای گذشته تعدادی از رسانههای معاند در خبرهایی ساختگی مدعی شهادت، مجروحیت و یا حتی مورد بازجویی قرار گرفتن فرمانده نیروی قدس سپاه شده بودند.
🌺@eamamali110
♨️جدیدترین آمار ثبتنام در مدارس
🔹طبق جدیدترین آمار وزارت آموزش و پرورش، ۱۶ میلیون و ۳۰۰ هزار دانشآموز برای سال تحصیلی جدید در مدارس ثبتنام کردهاند.
🔹۱۳ میلیون و ۳۱۲ هزار و ۸۵۰ نفر (معادل ۸۵.۲۰ درصد) در مدارس دولتی و ۱۵ درصد در مدارس غیردولتی ثبتنام شدهاند. همچنین، ۴۹.۳۰ درصد از کل دانشآموزان دختر و ۵۰.۷ درصد پسر هستند.
🔹تعداد دانشآموزان دوره ابتدایی: ۹ میلیون و ۴۹ هزار و ۹۵۵ نفر، تعداد دانشآموزان دوره متوسطه اول: ۳ میلیون و ۸۰۶ هزار و ۳۱۰ نفر و تعداد دانشآموزان دوره متوسطه دوم: یک میلیون و ۶۰۶ هزار و ۴۴۷ نفر است.
🌺@eamamali110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئول رسانه ای حزب الله در حال صدور بیانیه برای حملات پرتعداد و شبانه روزی به اسرائیل😂
حزبالله از صبح تا الان ۳۰ بیانیه جنگی علیه اسرائیل صادر کرده.
🌺@eamamali110
#قسمت_هفتم
#شهيد_مهدي_زين_الدين
لیلا چهل روزه شده بود که تازه او آمد . نصفه شب آمده بود رفته بود خانه ی مادرش . فردا صبح پیش من آمد ، خیلی عادی ؛ نه گُلی ، نه کادویی . صدایش را از آن یکی اتاق می شنیدم که داشت به پدرم می گفت " حاج آقا ، اصلاً نمی دانم جواب زحمت های شما را چه طور بدهم . " پدرم گفت " حرفش را هم نزنید بروید دخترتان را ببینید . " وقتی وارد اتاق شد ، من بهت زده به او زل زده بودم . مدت ها از او خبری نداشتم ، فکر می کردم شهید شده ، مفقود یا اسیر شده . آمد و لیلا را بغل کرد . بغلش کرده بود و نگاهش می کرد . از این کارهایی هم که معمولاً پدرها احساساتی می شوند و با بچه ی اولشان می کنند ، گازش می گیرند ، می بوسند ، نکرد . فقط نگاهش می کرد . من هم که قبل از آن این همه عصبانی بودم انگار همه عصبانیتم تمام شد . آرامشش مرا هم در بر گرفته بود ، فهمیدم عصبانیتم بهانه بوده . بهانه ای برای دیدن او و حالا که دیده بودمش دیگر دلیلی برای عصبانیت نداشتم . به قول مادربزرگم مکه رفتن بهانه بود ، مکه در خانه بود .
هنوز دو روز نشده بود دوباره رفت . وقتی داشت می رفت گفتم " من با این وضعیت که نمی توانم خانه ی پدرم باشم . شما منو ببر توی منطقه ، آن جایی که همه خانم هایشان را آورده اند . " احساس می کردم تولد لیلا ما را به هم نزدیک تر کرده و من حق دارم از او بخواهم که با هم یک جا باشیم . فکر می کردم لیلا ما را زن و شوهر تر کرده است . گفتم " تو خیلی کم حرفهایت را می گویی . " خندید و گفت " یک علت ابراز نکردن من این است که نمی خواهم تو زیاد به من وابسته شوی . " گفتم " چه تو بخواهی چه نخواهی ، این وابستگی ایجاد می شود . این طبیعی است که دلم برای شما تنگ شود . " گفت " خودم هم این احساس را دارم . ولی نمی خواهم قاطی این بازی ها شوم . از این گذشته می خواهم بعدها اگر بدون من بودی بتوانی مستقل زندگی کنی و تصمیم بگیری . " گفتم " قبلاً فرق می کرد اشکالی نداشت که من خانه پدرم بودم ، ولی حالا با یک بچه " گفت " اتفاقاً من هم دنبال یک خانه ی مستقل هستم . " گفتم " مهدی گاهی حس می کنم نمی توانم درونت نفوذ کنم " گفت " اشتباه می کنی . به ظواهر فکر نکن . "
🌸پايان قسمت هفتم داستان زندگي #شهيد_مهدي_زين_الدين
🌺@eamamali110
#قسمت_هشتم
#شهيد_مهدي_زين_الدين
بعد از این که او رفت . رفتم حرم و یک دل سیر گریه کردم . خیال می کردم تحویلم نگرفته است . خیال می کردم اصلاً مرا نمی خواهد . فکر می کردم اگر دلش می خواست می توانست مرا هم با خودش ببرد . دلم هوای اهواز و جنگ را کرده بود . انگار گریه و دعاهایم در حرم نتیجه داد . چون فردایش تلفن زد . صدایم از گریه گرفته بود . گفت " صدات خیلی ناجوره . فکر کنم هنوز از دست من عصبانی هستی ؟ " گفتم " نه . " هرچه گفت ، گفتم نه . آخرش گفتم " مگر خودتان چیزی بروز می دهید که حالا من بگویم ؟ " گفت " من برای کارم دلیل دارم " داشتیم عادت می کردیم که با هم حرف بزنیم . گفت " تنها وقتی که با خیال ناراحت از پیشت رفتم ، همان شب بود . فکر کردم که باید یک فکری به حال این وضعیت بکنم " احساساتی ترین جمله ای بود که تا به حال از دهان او شنیده بودم . ولی می دانستم این بار هم نشسته حساب و کتاب کرده . این عادت همیشه اش بود . این که یک کاغذ بردارد و جنبه های مثبت و منفی کاری را که می خواهد انجام بدهد تویش بنویسد . حالا هم مثبت هایش از منفی هایش بیشتر شده بود . به او حق می دادم . من دست و پایش را می گرفتم . اسیر خانه و زندگیش می کردم و او اصلاً آدم زندگی عادی نبود .
بهمن ماه ، لیلا سه ماهه بود که دوباره برگشتیم اهواز . سپاه در محله ی کوروش اهواز یک ساختمان برای سکونت بچه های لشکر علی بن ابی طالب گرفته بود . هر طبقه یک راه روی طولانی داشت که دو طرفش سوییت های محل زندگی زن و بچه بود که شوهرانشان مثل شوهر من سپاهی بودند . این جا نسبت به خانه ی قبلی مان این خوبی را داشت که دیگر تنها نبودم . همه ی زن های آن جا کم و بیش وضعی شبیه من داشتند . همه چشم به راه آمدن مردشان بودند و این ما را به هم نزدیک تر می کرد . هر هفته چند بار جلسه ی قرآن و دعا داشتیم . بعد از جلسه ها از خودمان و اوضاع و هر کداممان می گفتیم . وقتی می دیدیم جلوی در یک خانه یک جفت کفش اضافه شده می فهمیدیم که مرد آن خانه آمده . بعضی وقت ها هم می فهمیدیم خانمی دو اتاق آن طرف تر می نشست ، شوهرش شهید شده ."
🌸پايان قسمت هشتم داستان زندگي #شهيد_مهدي_زين_الدين🌸
🌺@eamamali110
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم:
📖#حدیث
مهمانی
حفص بن عمر میگوید:
وضع مالی ام به هم ریخته و فقیر شدم.
خدمت امام صادق(ع)رسیدم و عرض حال کردم.
فرمود:هنگامی که برگشتی،بالشی را که در خانه ات هست به ده درهم بفروش و برادرانت را به مهمانی دعوت کن و از آنها بخواه برایت دعا کنند.
این کار را کردم. به خدا طولی نکشید یکی از بدهکارانم آمد و پول زیادی که از او طلب داشتم به من داد، آنگاه دنیا به من روی آورد و کارهایم درست شد.
بحارالانوار/ج۴۷/ص۳۸۱
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 #معرفی_شهید | حکایت یک جمله ناب ۲۸ روز قبل از شهادت
🍃🌹🍃
🔻" شهید محمودرضا بیضایی " نام مستعار «حسین نصرتی» را در سپاه برای خود انتخاب كرده بود كه به گفته خودش برگرفته از ندای «هل من ناصر ینصرنی» مولای خود حسین بن علی (ع) و كنایه از لبیك به این ندا بود.
🔺محمودرضا بیضایی جملهای را بیست و هشت روز قبل از شهادتش به یکی از دوستانش گفته بود، جمله این بود: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی: «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»!
🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با #صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 حضور مسئولان در مراسم تشییع شهید نیلفروشان
🍃🌹🍃
#طوفان_تبیین | #پایان_اسقاطیل | #روشنگری
🌺@eamamali110