آستان مقدس امامزاده حسین ( ع ) قزوین
مدینه،شام،کربلا،همه جادشت بلای«بنت الحسین»هاست.
کربلا:ماجرای نیمروزسکینه های حرم،آن وداع تلخ روز واقعه.وحسین که به زیرباران چشمان سکینه می سراید:
ای سکینه!بدان که بعدازمن گریه زیادی درپیش خواهی داشت.تازمانی که جان در بدن دارم مرابااشک حسرت بارخودمسوزان.
ای بهترین زنان!آنگاه که من کشته شدم،توبرای گریه سزاوارتری.
به وقت شام:کاروان اسیران آل محمد،رستاخیزسرهاوقلب شکسته اسیرها،چشمان بی حیاودوباره قصه معصومیت ازدست رفته بنت الحسین ها؛خدایا مبادا!جوانمردی ازراه میرسد.بانوشماکیستید؟سکینه دخترحسین!من سهل بن سعدهستم که جدت رادیده وسخن اوراشنیدهام. آیا زمن کاری ساخته است؟«ای سهل اگربرای توممکن است بگوتااین سرهاراازاطراف مادورکنندتامردم به تماشای این سرهامشغول شده کمتربه حرم رسول خدا(ص)نگاه کنند»
اینک مدینه:یادش بخیر،حسین(ع) می فرمود:«به جانت سوگند!خانهای راکه سکینه و رباب درآن باشنددوست دارم»
خانه همان خانه مهر است.اما بدون حسین.شام،مدینه،کربلا..همه جادشت بلای«بنت الحسین»هاست.