۲۳ مرداد ۱۳۹۷
سلام صاحب الزمان، سلام بر حریم تان
به صد امید، هر سحر سلام می دهیم تان
😍😔
بهار می شود دلِ خزانِ برگ ریزمان
صبا اگر بیاورد به شهر مان شمیم تان
خودت به فکر ما همیشه از قدیم بوده ای
دلم خوش است بر همین کرامت قدیم تان
مرا که بین ظلمت زمانه غرق گشته ام
به جبر هم شده ببر به راه مستقیم تان
همیشه همنشین این دل شکسته ام شدی
اگرچه کوچکم برای منصبِ ندیم تان
*من کوچیکم ولی میخوام نوکرت باشم...*
اگر تو را قسم دهم، مرا قبول می کنی؟!
به اضطراب زینب و به مادر کریم تان...!
❣☘☘❣☘☘❣☘☘❣
#سه_شنبه_های_مهدوی
@ebrahiimhadi74 🍃 🌸 🍃 🌸
#امام_زمان
۲۳ مرداد ۱۳۹۷
۲۳ مرداد ۱۳۹۷
💕یادمــــون باشــه...
تو خـــونه ای که
"بزرگتـــرها" کوچیــک میشن ،
"کوچیـــکترها"
هـــرگز بــزرگ نمیشـــن ...!
@ebrahiimhadi74 🍃🍃🍃
۲۳ مرداد ۱۳۹۷
۲۳ مرداد ۱۳۹۷
۲۴ مرداد ۱۳۹۷
۲۴ مرداد ۱۳۹۷
۲۴ مرداد ۱۳۹۷
۲۴ مرداد ۱۳۹۷
۲۴ مرداد ۱۳۹۷
محجبه شدن دختربدحجاب به واسطه حضرت زهرا (س)
( برنامه از لاک جیغ تا خدا)
من فاطمه کیمیا هستم مادرم تحصیل کرده است و فهمیده بود که من هیچ چیزی را با اجبار قبول نمیکنم او توضیح داد که اگر مسلمان و محجبه باشید انتهای ان فلان میشه و اگر نباشید انتهای ان فلان چیز دیگر میشه – پدر من ازاده شهید است و من مدرسه شاهد می رفتم که انجا چادر اجبار بود – من از چادر خوشم نمی امد هم به دلیل اجبار بودن و هم به دلیل عدم اگاهی نسبت به اسلام بود همیشه چادر در کیفم بود وقتی دم در مدرسه می رسیدم چادر سر می کردم. من اسم او دوران را جاهلیت نمی گذارم اسمش را دورانی که مسلمان نبودم می گذارم چون کارهایی که یک مسلمان انجام می دهد را من انجام نمی دادم.
دو سال پیش شب سوم احیا به مسجد مصلی رفتیم به این دلیل که دخترخاله هایم انجا رفتند می خواستم باهاشون باشم در مصلی هندزفری در گوشم بود ولی پخش اهنگ را نزده بودم یک روحانی در حال سخنرانی بود که مشتاق شنیدن نبودم – مثل یک فیلم سینمایی از جلوی چشم هایم گذشت مادرم به این علت اسم مرا فاطمه گذاشته بود – من زمانی که قرار بوده به دنیا بیایم مادرم به دلایلی به پدرم گفته که تا بچه به دنیا نیامده به فامیل خبر ندهیم – یک زن دایی دارم که سادات است خواب حضرت فاطمه را دیده بود که در بغل حضرت فاطمه یک نوزادی است که این نوزاد را به زن دایی من دادند و گفتند: این نوزاد هم نام من است و اسمش را فاطمه بگذارید و ازش مراقبت کنید.
یهو به خودم امدم و به خودم گفتم : خواب که حجت نیست حالا به فرض انکه در خواب حضرت فاطمه مرا در بغل زن دایی ام گذاشته و اون حرفها را زده باشه ... گذشت تا اینکه موقع قران به سر شد اون مداح گفت قران را باز کنید و جلوی صورت بگیرید ایه ای امد که زدم زیر گریه ( ای بندگان من که در گناه زیاده روی کرده اید توبه کنید که خداوند مهربان و توبه پذیر است ) به خود گفتم: تو می تونی قید این همه ارایش و مدل مو را بزنی ؟ نه تو نمی تونی توبه کنی – رسید به موقع قسم دادن که مداح گفت: الهی به حق فاطمه - امشب خیلی هاتون قراره توبه کنید و برگردید و خیلی هاتون امشب نظر کرده اید – این حرفها با مغز من بازی کرد – به خود گفتم: تو دختری نیستی که با این حرفها تحت تاثیر قرار بگیری
در خانه در یک شبکه اجتماعی یک کلیپی برایم امد که عکس یک روحانی رویش بود همه می دانند که من علاقه ای به این چیزها ندارم تنظیمات اون کلیپ خودکار دانلود شد – اما گوش دادم در ان داستان فردی به نام رضا بود که همه گناهان را کرده بود و حضرت زهرا کمکش کرد تا توبه کنه تا جایی که شده بود عزیز دل حضرت زهرا تا جایی که حضرت زهرا در خواب او امده بود – به خودم گفتم: تو از این رضا چقدر فاصله داری ؟ اون که خطاهای خیلی بزرگتری کرده قابل بخشش بود اما چیزی که تو هستی قابل بخشش نباشه ؟ این چیزها در ذهنم بود که در این کلیپ یک حرف دیگه ای هم زده شد که : مگه نمی دانید با هرگناهی که می کنید یک سیلی به مهدی زهرا(س) می زنید – من امام زمان را خیلی دوست داشتم.
@ebrahiimhadi74
ادامه👇👇👇
۲۴ مرداد ۱۳۹۷