♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
📷 #گزارش_تصویری 🔷دومین هفته #سه_شنبه_های_مهدوی 🗓سه شنبه ۹۷/۱۲/۲۱ 🎊اهدای کتاب های مهمان خدا در
📷 #گزارش_تصویری
🔷سومین هفته
#سه_شنبه_های_مهدوی
🗓سه شنبه ۹۷/۱۲/۲۸
🎊اهدای پنج تسبیح به بچه های حلقه صالحین(شهیدمصطفی صدرزاده)🎁
🌺 #حلقه_صالحین_شهیدمصطفی_صدرزاده 🌺
واقع در استان البرز،شهرستان نظرآباد،شهرڪ سیدجمال الدین پایگاه ڪریمه اهل بیت🍃
#خیری_که_جاری_میشود 🌹
╔═ 🌸════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════🌸 ═╝
🌷🕊⚜🌷🕊⚜🌷🕊⚜🌷
#قسمت—هفتاد—و—دو
#غروب خونین
#درادامه👇👇
🌷🌷🌷
⏪با نگراني نشستم و دستانش را گرفتم. با چشماني گرد شده😳 از تعجب گفتم: 🍂
#اقا ابرام رو ميگي درسته!؟🤔 الان كجاست!؟⁉️
گفت: آره انگار، يكي دو تا از بچه هاي قديمي #آقا ابراهيم صداش ميكردند💙.
دوباره با صداي بلند 📣پرسيدم: الان كجاست؟!⁉️
يكي ديگر از آنها گفت: تا آخرين لحظه كه عراق آتيش🔥 ميريخت زنده
بــود.🌺 بعد به ما گفت:
عــراق نيروهاش رو برده عقــب. حتما ميخواد آتيش💥🔥
سنگين بريزه.😕
شــما هم اگه حال داريد تا اين اطراف خلوته بريد عقب.🍃🍂
خودش هم رفت
كه به مجروحها برسه.🌺 ما هم آمديم عقب.🍂🍃
#ادامه دارد👇👇
@ebrahimdelha
🌷🕊⚜🌷🕊⚜🌷🕊⚜🌷
🌷🕊⚜🌷🕊⚜🌷🕊⚜🌷
#دیگري گفت: من ديدم كه زدنش.😡 با همان انفجارهاي💥 اول افتاد روي زمين.💔
بي اختيار بدنم سست شد و اشــك از چشمانم جاري شد😭😭. شانه هايم مرتب
تكان ميخورد.😔😔
ديگر نميتوانستم خودم راكنترل كنم. 🍂
سرم را روي خاك گذاشتم و گريه
ميكردم. تمام خاطراتي كه با #ابراهيم
داشــتم در ذهنم مرور ميشــد.🌺 از گود
زورخانه تا گيالن غرب و...😕
بوي شــديد باروت و صداي انفجار با هم آميخته شــد.🍂🍃
رفتم لب خاكريز،
ميخواستم به سمت كانال حركت كنم. 🍂🍃
يكــي از بچه ها جلوي من ايســتاد و گفت: چكار ميكنــي؟🤔🤔با رفتن تو كه
#ابراهيم برنميگرده.😐 نگاه كن چه آتيشي ميريزن.💥🔥
آن شب همه ما را از فكه به عقب منتقل كردند. 😕همه بچه ها حال و روز من
را داشتند.😐
خيلي ها رفقايشان را جا گذاشــته بودند.💔
وقتي وارد دوكوهه شديم صداي
حاج صادق آهنگران در حال پخش بود كه ميگفت:🌸✨🌸
💚❤️💚 از سفر برگشتگان كو شهيدانتان،كو شهيدانتان💚❤️💚
صداي گريه بچه ها بيشــتر شد😭. خبر شــهادت🌹 و مفقود شدن😔 #ابراهيم خيلي
سريع بين بچه ها پخش شد.📢
يكي از رزمنده ها كه همراه پســرش در جبهه بود پيش من آمد. با ناراحتي
گفت: همه داغدار #ابراهيم هســتيم،🌷😔 به خدا اگر پســرم شــهيد 🌹ميشد، اينقدر
ناراحت نميشدم. 😕هيچكس نميدونه #ابراهيم چه انسان بزرگي بود.💙
روز بعد همه بچه هاي لشکر را به مرخصي فرستادند و ما هم آمديم تهران.🍃
هيچكس جرأت نداشــت خبر شهادت #ابراهيم را اعلام كند😶. اما چند روز بعد
زمزمه مفقود شدنش همه جا پيچيد!👌
#پایان —این— قسمت
@ebrahimdelha
🌷🕊⚜
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨
اول كه رفته بوديم گفتند كسي حق ورزش كردن نداره يه روز يكي از بچه ها رفت ورزش كرد مامور عراقي تا ديد اومد در حالي كه خودكار و كاغذ دستش بود براي نوشتن اسم دوستمون جلو آمد
و گفت : مااسمك؟ اسمت چيه؟
رفيقمون هم كه شوخ بود برگشت گفت : گچ پژ . باور نمي كنيد تا چند دقيقه اون مامور عراقي هر كاري كرد اين اسم رو تلفظ كنه نتونست ول كرد گذاشت و رفت و ما همينطور مي خنديديم.
😁😁😁😁
╔═ 🌸🌿════⚘ ═╗
✾ @ebrahimdelha ✾
╚═ ⚘════🌸 🌿═╝