eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی❤: قسمت سوم والیبال🌺 💢سال اول دبیرستان بودم. اون موقع دبیرستان شش کلاس بود یعنی از ۱۲‌ تا ۱۹ سال دانش آموز در مدرسه بود به خاطر همین همه جور دانش آموزی داخل مدرسه وجود داشت. 💢بعضی ها بعد مدرسه دنبال کار می رفتند بعضی ها هم دنبال خلاف و اعتیاد. 💢من در مدرسه می ترسیدم که با کسی رفیق شوم اما خدا یکی از بهترین بندگانش را در مسیر زندگی من قرار داد. 💢یک روز در زنگ ورزش همراه با دانش آموزان بزرگتر مشغول والیبال شدیم. 💢من سعی می کردم توانایی های خودم را به معلم ورزش نشان دهم تا برای تیم مدرسه انتخابم کند. 💢اما بزرگتر های مدرسه به خاطر قد و هیکل شان جایی در تیم برای ما باقی نگذاشتند. 💢ابراهیم که یکی از قویترین بازیکنان تیم والیبال مدرسه بود مرا دید گفت: امروز عصر یادت نره بیا کلوپ صدری برای تمرین. 💢گفتم: من انتخاب نشدم. 💢گفت: تو چیکار داری. بیا برای تمرین. 💢 وخودش با معلم ورزش صحبت کرد و از توانایی های من تعریف کرد. 💢با اصرار ابراهیم آمدم. 💢خیلی ها مسخره ام می کردند کوچک بودم و جای آنها را گرفته بودم اما ابراهیم در طول تمرین به من پاس می داد. 💢روز بعد در زنگ تفریح سراغش رفتم او تنها کسی بود که مرا تحویل می گرفت وخیلی از رفاقت با او لذت می بردم. 💢تمام دانش آموزان مدرسه به او احترام می گذاشتند. 💢شخصیتش به قدری قابل احترام بود که دبیرای مدرسه ادب را در برخورد با او رعایت می کردند. 💢روز بعد که خواستیم به تمرین برویم ابراهیم بامن خیلی صحبت کرد اینکه محیط ورزش معنوی است سعی کن ورزش کردنت هم برای خدا باشد و یا اینکه غسل واجب به گردن داری و نمازت را نخواندی سعی کن پاک شو وبیا.. 💢گفتم: نه آقا ابراهیم من به مسائل شرعی اعتقاد دارم. 💢ابراهیم گفت: پس نمازت را اول وقت بخوان. اصلاً از فردا وقتی خواستیم به تمرین برویم نمازمان را جماعت در مسجد بخوانیم. 💢من هم قبول کردم. 💢یعنی اونقدر شخصیت ابراهیم برایم محبوب بود که هرچیزی که می گفت قبول می کردم. 💢مدتی بعد در کلوپ صدری مشغول تمرین بودیم که چند نفر از ورزشکاران معروف آنجا آمدند. 💢یکی از آنها از همه معروف تر بود بازیکن فوتبال بود اما والیبال هم بازی می کرد. او علی پروین بود با چند نفر از بازیکن های سرشناس والیبال.. 💢هیجان خاصی در سالن ایجاد شده بود نمیدانم چه کسی در حضور آنها از ابراهیم تعریف کرد و پیشنهاد بازی والیبال سه نفره با ابراهیم را داد. 💢ابراهیم یک طرف و اون سه نفر طرف دیگر مقابل هم ایستادند. 💢بچه هایی که در سالن آمده بودند ابراهیم را تشویق می کردند. 💢نمی دانید چه شور و هیجانی در سالن ایجاد شد. 💢دست آخر ابراهیم توانست آنها را شکست دهد. 💢یادم هست علی پروین با تعجب به او نگاه می کرد. 💢روزها گذشت تا یک روز در مدرسه ابراهیم گفت بیا تک به تک والیبال کنیم. 💢شروع کردیم به بازی بچه های کلاس دور زمین جمع شده بودند. 💢ابراهیم بر خلاف قبل سرویس ها را جوری می زد که بتوانم جمع کنم. 💢من هم تلاش می کردم مقابل او کم نیارم. هر چند دیده بودم تک نفره در مقابل چند بازیکن می ایستد و چطور آنها را شکست می دهد. 💢آن روز من بازی را برنده شدم. در واقع ابراهیم آنقدر ضعیف بازی کرد تا یک نوجوان کوچکتر از او برنده شود. 💢نمی دانید مقابل هم کلاسی هایم چقدر لذت بردم. هنوز شیرینی آن لحظات را در کام خود حس می کنم. 💢اما ابراهیم از اینکه من لذت می بردم خوشحال بود. 🗣مهدی محمدی @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ 💙 ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_5111735716237279266.mp3
21.99M
📻 (۲) 🎙 به‌روایت حاج‌حسین‌یکتا ...........☆💓☆............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ...........☆💓☆..................
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
#عاشقانه_دو_مدافع 💘 #قسمت_8⃣4⃣ _بعد از قضیہ ے امروز کہ ماماݧ فکر کرده بود اردلاݧ و دیده بحث شد...
💘 ⃣4⃣ ݧ الاݧ مامانینا منتظرݧ باید بریم ... باحالت مظلومانہ اے بهش نگاه کردم و گفتم :خواهش میکنم إ اسماء الاݧ مامانینا فکر میـکنـݧ چہ خبره میاݧ اینجا بعد ایـݧ بازو بندو ماماݧ ببینہ میدونے کہ چے میشہ. دستمو گرفت و بازور برد تو حال با بے میلے دنبالش رفتم و اخمهام تو هم بود همہ ے نگاه ها چرخید سمت ما لبخندے نمایشےزدم و کنار علے نشستم علے نگاهم کردو آروم در گوشم گفت:چیزے شده؟؟؟اخمهات و لبخند نمایشیت باهم قاطے شده همیشہ اینطور موقع ها متوجہ حالتم میشد خندیدم و گفتم :ݧ چیزے مهمے نشده حس کنجکاوے همیشگے مـݧ حالا بعدا بهت میگم لبخندے زدو گفت:همیشہ بخند،با خنده خوشگلترے اخم بهت نمیاد لپام قرمز شد و سرم و انداختم پاییـݧ .هنوزهم وقتے ایـݧ حرفارو میزد خجالت میکشیدم اردلاݧ کولشو باز کرده بودو داشت یکسرے وسیلہ ازش میورد بیروݧ همہ چشمشوݧ بہ دستاے اردلاݧ بود اردلاݧ دستاشو زد بہ همو گفت:خب حالاوقت سوغاتیہ البتہ اونجا کسے سوغاتے نمیگیره فقط بچہ هاے پشتیبانے میتونـݧ . یہ قواره چادر مشکے رو از روے وسایلے کہ جلوش گذاشتہ بود برداشت و رفت سمت ماماݧ چهار زانو روبروش نشست :بفرمائید مادر جاݧ خدمت شما .بعدش هم دست ماماݧ بوسید ماماݧ هم پیشونے اردلاݧ و بوسید و گفت :پسرم چرا زحمت کشیدے سلامتے تو براے مـݧ بهتریـݧ سوغاتے یہ قواره چادرے هم بہ مـݧ دادو صورتمو بوسید ،در گوشم گفت لاے چادرتم یہ چیزے براے تو و علے گذاشتم اینجا باز نکنیا همہ منتظر بودیم کہ بہ بقیہ هم سوغاتے بده کہ یہ جعبہ شیرینے و باز کردو گفت :اینم سوغاتے بقیہ شرمنده دیگہ اونجا براے آقایوݧ سوغاتے نداشت ،ایـݧ شیرینیا رو اینطورے نگاه نکنیدا گروݧ خریدم. همگے زدیم زیر خنده چشمکے بہ زهرا زدم رو بہ اردلاݧ گفتم:إداداش سوغاتے خانومت چے؟؟؟ دوباره اخمے بهم کردو گفت:اسماء جاݧ دو ماه نبودم حس کنجکاویت تقویت شده ها ماشالا چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:خوب بگو میخوام تو خونہ بدم بهش چرا بہ مـݧ گیر میدے؟؟؟سوالہ دیگہ پیش میاد... ماماݧ و بابا کہ حواسشوݧ نبود اما علے و زهرا زدݧ زیر خنده . علے رو بہ اردلاݧ گفت : اردلاݧ جاݧ مـݧ و اسماء انشااللہ آخر هفتہ راهے کربلاییم اردلاݧ ابروهاشو داد بالا و گفت:جدے؟؟با چہ کاروانے؟؟ علے سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادو گفت :با کارواݧ یکے از دوستام إ خوب یہ زنگ بزݧ ببیـݧ دوتا جاے خالے ندارݧ؟؟؟ براے کے میخواے؟؟ براے خودمو خانومم زهرا با تعجب بہ اردلاݧ نگاه کردو لبخند زد باشہ بزار زنگ بزنم . اردلاݧ زنگ زد اتفاقا چند تا جاے خالے داشتـݧ قرار شد کہ اردلاݧو زهرا هم با ما بیاݧ داشتـݧ میرفتـݧ خونشوݧ کہ در گوشش گفتم :یادت باشہ اردلاݧ نگفتے قضیہ بازو بندو خندیدو گفت :نترس وقت زیاد هست. بعد از رفتنشوݧ دست علے وگرفتم و رفتم تو اتاقم علے بشیـݧ اونجا رو تخت براے چے اسماء تو بشیـݧ رو بروش نشستم چادرو باز کردم .یہ جعبہ داخلش بود در جعبہ رو باز کردم دو تا انگشتر عقیق توش بود علے عاشق انگشتر عقیق بود اسماء ایـݧ چیہ ؟؟؟ اینارو اردلاݧ آورده براموݧ... یکے از انگشترارو برداشتم و انداختم دست علے واے چقد قشنگہ علے .بدستت میاد علے هم اوݧ یکے رو برداشت و انداخت تو دستم درست اندازه ے دستم بود دوتاموݧ خوشحال بودیم و بہ هم نگاه میکردیم ... اوݧ هفتہ بہ سرعت گذشت . ساک هاموݧ دستموݧ بود و میخواستیم سوار اتوبوس بشیم ... دیر شده بود واتوبوس میخواست حرکت کنہ. اردلاݧ و زهرا هنوز نیومده بودݧ هرچقدر هم بهشوݧ زنگ میزدیم جواب نمیدادݧ روے صندلے نشستم و دستم و گذاشتم زیر چونم و اخمهام رفتہ بود توهم نگاهے بہ ساعتم انداختم .اے واے چرا نیومدݧ؟؟؟؟ هوا ابرے بود .بعد از چند دیقہ باروݧ نم نم شروع کرد بہ باریدݧ علے اومد سمتم ،ساک هارو برداشت و گذاشت داخل اتوبوس مسئول کارواݧ علے و صدا کردو گفت کہ دیر شده تا ۵دیقہ دیگہ حرکت میکنیم نگراݧ بہ ایـݧ طرف و اونطرف نگاه میکردم اما خبرے ازشوݧ نبود ۵دیقہ هم گذشت اما نیومدݧ علے اومد سمتم و گفت :نیومدݧ بیا بریم اسماء إ علے نمیشہ کہ خوب چیکار کنم خانوم نیومدݧ دیگہ بیا سوار شو خیس شدے دستم و گرفت و رفتیم بہ سمت اتوبوس لب و لوچم آویزوݧ بود کہ باصداے اردلاݧ کہ ۲۰متر باهاموݧ فاصلہ داشت برگشتم بدو بدو با زهرا داشتـݧ میومدݧ و داد میزدݧ ما اومدیم لبخند رو لبم نشست ،دست علے ول کردم و رفتم سمتشوݧ. کجایید پس شماهاااا؟؟؟بدویید دیر شد تو ترافیک گیر کرده بودیم . ادامه دارد..... @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🎊🕊 ⃣1⃣1⃣ آهوي رميده اي که بر مي گردی پيغام سپيده اي که برمي گردی  گفتيم شبي سياه از غم داريم   انگار شنيده اي که بر مي گردی 🔹یا صاحب‌الزمان(عج) ادرکنی❤️ 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣1⃣1⃣ ❣ ❣ خودت گفتی که وعده در است بهــ🌺ـار آمد دلم در است... بهار هر کسی عید است و بهار عاشقان♥️ دیدار است 🌸🍃 🌹🍃🌹 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣1⃣1⃣ نام خداوند مردان جنگ / دلیران چون شیر و ببر و پلنگ به نام خداوند مردان دین / ز شك رفته مردان اهل یقین 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣1⃣1⃣ ﷽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘـہ‌ﺍﻧﺪ ﺗو رﺍ ﺍﯾﻦ ﮔﻨﺎﻩﻫﺎ پس ڪِـے ﺗﻤﺎﻡ مےﺷﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩﻫﺎ؟ ﺍﺯ ﺷﺮﻡ ڪاﺭﻫﺎے ﻏﻠﻂ ﺁﺏ ﻣﯿﺸﻮﻡ ﺭﻭﺯے ڪہ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ تو افتد نگاه ها 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣1⃣1⃣ آیینه نگاهت پیوند صبح وساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران باز آ که در هوایت خاموشی جنونم فریاد ها بر انگیخت از سنگ کوهساران 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣2⃣1⃣ بیا بخاطر باران ظهور کن ‌‌‌‌ ‌ مرا از این هوای سراسیمه دور کن 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣2⃣1⃣ چیز مهمی نیست این که ما چه می‌خواهیم باید ببینیم آن جناب از ما چه می‌خواهد ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه غیر از ظهور تو مگر مادر چه می‌خواهد ما لایق سرباز نبودیم همه سربار شدیم گر نامه ی ما بی عملان پر شده عصیان بیا 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
مژده 💥 🌟 🌟 مژده💥 💯♨️چــالــش برتر♨️💯 🌐 معتبرترین کانال در ایتا ‼️فــقط کافــیه یه بارامتحان کنی‼️ 😇🤩🤩سین بزن سین بزن🔴 ⬅️موضوع چالش عکس📸 شهید و دوبیت شعر در وصف امام زمان❣ : 1⃣ 150هزار تومان💴💳به💳 2⃣ 100هزار تومان 💴💳به💳 3⃣ 50هزار تومان 💴💳به💳 🎁و جوایز نفرات بعدی 11بسته فرهنگی که شامل کتاب سلام بر ابراهیم 1،مفاتیح،وچفیه هایی که به حرمین مقدس🕌 (حرم امام رضا،حرم حضرت زینب،حرم امام حسین ع،حرم حضرت ابوالفصل،و حرم حضرت رقیه س)متبرک شده اند هیجان رواینجادرکنارماتجربه کنید😍😍واین دست شماس برنده💪 یا بازنده : ▪بــراے شـرکـت در چـالـش عکــس و شعر خـود را بـاهم یـکبـار بـه آیدی زیـرارسـال کنیــد✌️✌️👇👇 🆔 @yazahra08 ✋دوستانی که شرکت کردن بیکار نمونن☺️باید پست خودتونا رو فوروارد کنید گروهاو کانالا و سین جمع کنید😉😁 🛑 شروع از همین الان و پايان چالش روز نیمه شعبان ساعت⏰ 22:00بعداز ظهر🌝 ❌ 🆔 @ebrahim_navid_delha💫 🆔 @ebrahim_navid_beheshti💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ 🥺قبل از ظهور چه اتفاقی می افتد؟ ✅ سخنان عجیب رهبری 😰 این ویدئو را از دست ندهید جهت دیدن 👇وارد شوید و در سهیم باشین 👇 ❌هر کسی انلاینه سریع وارد شه این ویدئو ارزشمند را از دست ندین ❌ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 🌐 ⚠️شایعه است: آغاز فعالیت مدارس و دانشگاه‌ها در ۱۲ استان 🔹برخی کانال‌های فضای مجازی در شبانه‌روز گذشته مدعی بازگشایی مدارس و دانشگاه‌ها در ۱۲ استان کشور شدند، در حالی که طبق مصوبه ستاد ملی کرونا، این مراکز دست کم تا تاریخ بیستم فروردین ماه، در سراسر کشور تعطیل هستند. ...........🌹🌹............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ...........🌹🌹..................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در بیت حسیـ❤️ـن بن علی جشن وسرور است میلاد عزیـ❤️ـزی ز سراپرده ی نور است تبریک بگو شیعه تو بر حضرت صاحبـ❤️ـ عیدی ز سوی سـرور ما اذن حضوراست❤️ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ ❤️ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی❤: قسمت چهارم دعوا🌺 💢اوضاع جوانان محله ما روز به روز بد تر می شد. 💢هر روز غروب دسته دسته جوانان محل را می دیدیم به سوی مشروب فروشی و کاباره می رفتند. اهل دین و ایمان روز به روز از تعدادشان کاسته می شد. 💢مدت کوتاهی بود که به زور خانه حاج حسن می رفتم کمی زور و بازو پیدا کردم. 💢یک روز متوجه شدم جوان های انتهای کوچه ما برای عبور دخترها مزاحمت ایجاد کردند. 💢 برای همین با چند نفر از دوستانم سمت آنها رفتیم تا یک دعوا به راه بی اندازیم. 💢کار دعوا بالا گرفت مهدی با اینکه قد و هیکلش کوچک بود یک قمه همراه خود آورد. 💢به صورت جدی دعوا شروع شد که چند نفر آمدند ما رو آشتی دادند یکی از اونها ابراهیم بود. 💢ابراهیم بعد اینکه موضوع دعوا تمام شد با لبخند به من گفت چه کاره ای؟؟ وقت بیکاری چه میکنی؟ 💢گفتم: روز ها سر کار و شبها به زورخانه حاج حسن می روم. 💢بهش گفتم: اگه دوست داشتی بیا. 💢ابراهیم قبول کرد و گفت انشاءالله شب خدمت می رسیم. 💢شب زودتر از قبل رفتم خودم را آماده کردم که ابراهیم اومد ببینه ورزشکارم و می تونستم اونا رو بزنم. 💢کمی از تمرین ما گذشت که ابراهیم و دوستانش وارد شدند. 💢به محض ورود حاج حسن بلند شد و گفت به به پهلوون چه عجب این طرف ها. 💢جا خوردم من می خواستم برای ابراهیم قیافه بگیرم اما او ظاهرا قبل از ما یک ورزشکار تمام عیار بوده. 💢هیچ وقت فکر نمی کردم دعوای آن روز مقدمه ای برای آشنایی ما بشود. از آن روز رفاقت ما و ابراهیم آغاز شد. 💢کمی گذشت که دیدم شب و روز ما با هم گره خورد. 💢به جرات می گویم با اینکه در یک خانواده مذهبی بودم اگر مراقبت های ابراهیم نبود معلوم نبود چه عاقبتی در انتظارم بود. 💢بگذارید بیشتر توضیح دهم ابراهیم تمام وجودش را آن دوران وقف هدایت امثال ما نمود. 💢ما صبح تا عصر در بازار مشغول بودیم نماز مغرب را در مسجد می خواندیم بعد به زور خانه می رفتیم بطوری که وقتی به منزل می آمدیم سریع خوابمان می برد و دیگر فرصتی برای همراهی دوستان فاسد محل نداشتیم و تمام وقت من و امثال من را پر کرده بود. 💢روزها و ماه ها می گذشت و شب و روز همراه آقا ابراهیم بودیم او به ما درس جوانمردی و لوطی گری یاد می داد. نصیحتهای او هنوز در ذهن دارم. 💢هیئت وحدت اسلامی راه افتاد ابراهیم برای ما مداحی می کرد و ما را با اهل بیت پیوند می داد. 💢با آمدن دوران انقلاب کم کم حال انقلابی در جوانها پدید آمد و حال و هوای دوران انقلاب. 💢یادم هست در منطقه مشیریه تهران یک زورخانه بود که یک پیرمرد هفتاد ساله ورزشکار آن را اداره می کرد. 💢یک شب با رفقا راهی آنجا شدیم و انتظار داشتیم مثل دیگر زورخانه ها به عنوان مهمان با ما برخورد کنند. 💢اما آنها به ما اجازه ورزش ندادند رفقای ما از آنجا بیرون آمدند و بی ادبی کردند حتی قصد دعوا کرده بودند. 💢اما ابراهیم داد زد و گفت این حرفا چیه هرکسی بر گرده با من طرفه. 💢روز بعد صاحب زور خانه مشیریه را در بازار دیدم و از برخورد دیشب معذرت خواهی کردم. 💢پیرمرد گفت خواهش میکنم اما بچه های شما همه بی ادبی نکردن جز آن جوان که محاسن بلندی داشت. بعد هم شروع به تعریف از ابراهیم کرد. 💢سال ها بعد از شهادت ابراهیم به زورخانه پیرمرد رفتم تصویر بزرگی از ابراهیم را در محل ورزش نصب کرده بود. 🗣سید محسن مرتضوی @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ 💙 ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙فرمانده شهید نورعلی شوشتری💙 ولادت: 1327🌹 شهادت: 1388🥀 محل ولادت: خراسان رضوی🍃 محل شهادت: سیستان و بلوچستان🍂 نحوه شهادت: عملیات انتحاری🔥 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ ♥️ ✦°═══ ☆.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 خبرنگاری طنز شهید درجبهه😁😊 ...........🌹🌹............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ...........🌹🌹..................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
#عاشقانه_دو_مدافع 💘 #قسمت_9⃣4⃣ ݧ الاݧ مامانینا منتظرݧ باید بریم ... باحالت مظلومانہ اے بهش نگاه کر
💘 ⃣5⃣ تو ترافیک گیر کرده بودیم . سوار اتوبوس شدیم.اردلاݧ از همہ بخاطر تاخیري کہ داشت حلالیت طلبید تو اتوبوس رفتم کنار اردلاݧ نشستم لبخندے زدمو گفتم :سلام داداش با تعجب نگاهم کردو گفت:علیک سلام چرا جاے خانوم مـݧ نشستے؟؟ کارت دارم آخہ آهاݧ هموݧ فوضولے خودموݧ دیگہ خوب بفرمایید إ داداش فوضولے ݧ کنجکاوے.اردلاݧ هنوز قضیہ ي بازو بنده رو نگفتیا... بیخیال اسماء الاݧ وقتش نیست لباسشو کشیدم و گفتم بگو دیگہ خیلہ خب پاره شد لباسم ول کـݧ میگم اوݧ بازوبند واسہ یکے از رفیقام بود کہ شهید شد. ازم خواستہ بود کہ اگہ شهید شد اوݧ بازو بندو همراه با حلقش ، برسونم بہ خانومش وقتے شهید شد بازو بندشو تونستم از رو لباسش بردارم اما حلقش... آهےکشید و گفت .انگشتش قطع شده بود پیداش نکردم. بازو بندو دادم بہ خانومش و از اینکہ نتونستم حلقشو بیارم کلے شرمندش شدم همیـݧ دیگہ تموم شد بے هیچ حرفے بلند شدم و رفتم کنار علے نشستم . سرمو گذاشتم رو شونشو تو دلم گفتم:هیچ وقت نمیزارم برے چقدر آدم خودخواهے بودم... مـݧ نمیتونم مثل زهرا باشم ،نمیتونم مثل خانم مصطفے باشم ،نمیتونم خودمو بزارم جاے خانوم دوست اردلاݧ، یہ صدایےتو گوشم میگفت:نمیخواے یا نمیتونے؟؟؟ آره نمیخوام ،نمیخوام بدݧ علے و تیکہ تیکہ برام بیارݧ نمیخوام بقیہ ے عمرمو با ے قبر و یہ انگشتر زندگے کنم ،نمیخوااام دوباره اوݧ صدا اومد سراغم:پس بقیہ چطورے میتونـݧ ؟؟؟ اوناهم نمیخواݧ اونا هم دوست ندارݧ... اما... اماچے؟؟؟ خودت برو دنبالش ... با تکوݧ هاے علے از خواب بیدارشدم اسماء ؟؟؟اسماء جاݧ رسیدیم پاشو ... چشامو باز کردم ،هوا تاریک شده بود از اتوبوس پیاده شدیم باد شدیدے میوزیدو چادرمو بہ بازے گرفتہ بود لب مرز خیلے شلوغ بود… همہ از اتوبوس ها پیاده شده بودݧ و ساک بدست میرفتـݧ بہ سمت ایستگاه بازرسے تا چشم کار میکرد آدم بود ،آدمهایے کہ بہ عشق امام حسیـݧ با پاے پیاده قصد سفر کرده بودݧ ،اونم چہ سفرے شلوغے براشوݧ معنایے نداشت حاضر بودݧ تا صبح هم شده وایســݧ ،آدما مهربوݧ شده بودݧ و باهم خوب بودݧ عشق ابے عبدللہ چہ کرده با دلهاشوݧ ؟؟؟ ادامه دارد... @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🎊🕊 ⃣2⃣1⃣ چهره گل باغ و صحرا را گلستان میکند  دیدن مهدی  ع  هزاران درد درمان میکند مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار  من گلی دارم که عالم را گلستان می کند 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣2⃣1⃣ تک تک قدم های مان را نظر آمدت میکنیم دل و جان مان را وقفه کربلات میکنیم یا صاحب زمان 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆