🌷🌷🌷
#قسمت بیست هفت
#روزی،حلال
#در ادامه
🍃🍃🍃
✍ ميخواست يه مقدار سربه سر #سيدبذاره!! پيرمرد کشاورز هم ازکار #سيد متعجب
بود.
#سيدهم گفت حاجي ماميدونيم چيکار کنيم،ميخواي مابريم!!
بادستمزدم
پهلوشوگفتم #سيد جان چي ميگي؟!!
پس25 ميليون تومان چي ميشه؟!
پيرمرد کشاورز خنديد و گفت بفرمائيد، يا الله گويان وارد شديم ورفتيم تخمه ها
روديديم وبار زديم.
پيرمردکشاورزخيلي ازمرام واخلاق #سيد خوشش اومد،رفت
توکوچه بقيه کشاورزها روهم صدازدگفت: بياييد؛بياييد هرچي تخمه داريد بديد
به اين آقا، پول تون روهم ندادمن ضمانتش ميکنم.
پيرمرد ادامه داد: شصت ساله دارم کارميکنم و خريد وفروش ميکنم تا حالا
آدم روراستي مثل اين آقارونديدم، من هم فقط تماشا ميکردم. اين ديگه کيه؟!
#ادامه دارد👇👇
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
✍يه بارازيه نفرتخمه خريديم.فروشنده ازمرام وخوش حسابي #سيدخيلي خوشش
اومد.
تو يه معامله کوچيک نزديک250 هزارتومان همينطوري به #سيد داد.
خيلي وقتها باهم ميرفتيم خريد وفروش. اصلاقسم نميخورد. تازه اومده بود
تو خريد وفروش كه يکي ازدوستان به #سيد گفت: #سيد جان معامله کردن کارتو
نيست!
آدم خودش روميخواد، تو اينکاره نيستي؟!
#سيد ازاين حرف تعجب كرد.دوستش ادامه داد:راستش تونميتوني دروغ بگي،
قسم دروغ بخوري!
اينجاهم تاوقتي اينکارهاروانجام ندي هميشه بازنده اي؟!
# سيد
باخنده گفت:داداش مثلا مامسلمانيم.من ثابت ميکنم که ميشه بدون دروغ وقسم
هم معامله کرد.
خدا خودش کمک ميکنه که روزي حلال سفره هامون ببريم.
#ادامه دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
✍نماز ظهر شد وصداي ملکوتي اذان بلند شد. بچه هارفتند ونماز خواندند، امامن
ايندفعه هم قِسر در رفتم!!
غروب شد. اذان مغرب رو که دادند بازمن خودمرومشغول کردم ونماز نرفتم.
#سيد دوباره اومد سراغم وگفت:
رفيق، حيفه چرا نمازنميخوني؟!روزي چند دقيقه هم براي خودت وآخرتت
وقت بذار، يقين داشته باش ضررنميکني!
گفتم: #سيدجون دست بردار، هر کس يه جوريه ديگه، ما هم اينطوري حال
ميکنيم!! اما #سيد نشست وبا من صحبت كرد. دلايل منطقي براي من آورد و بعد
گفت:ديگه بلند شو، بلند شو بريم..
اول رفتيم وضو بگيريم. يادمه كه شش مرتبه وضو گرفتم تادرست شد!هردفعه
که اشتباه ميشد، #سيد اشتباهم رو با مهرباني بهم ميگفت، رفتيم و نماز رو با هم
خونديم. خيلي براي هدايت من وقت گذاشت. اون سفر تفريحي براي من خيلي
بركات داشت.
#ادامه _دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_سی_و_هفتم
#رفاقت_با_شهدا
#در_ادامه...
🍃🍃🍃
✍چنان با شورو حرارت از شهداصحبت ميکرد كه گوئي سالها با اونهازندگي
کرده بود.
بطري آبي روپيدا کردورفت آب آورد، باهم سنگ مزار سردار شهيد
علي چيتسازيان رو شستيم.
علي از شهداي بزرگ و نامي شهرمان بود که مقام معظم رهبري چندين مرتبه
از شخصيت علي آقا تجليل کردند و جمله معروف ايشان رو بارها به مردم گوش زد
کردند.
حتي در يکي از سخنراني هاشون وقتي اين جمله رو خوندند بغض کردند و
گريه کردند و گفتند: اگرميخواهيد از سيم خاردار دشمن عبور کنيد بايد در سيم
خاردارنفس خويش گيرنکرده باشيد.
#ادامه دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_چهل_و_پنج
#کفن
#به_روایت_حجه_الاسلام_فرزاد_رضايي
🍃🍃🍃
✍روايات زيادي در خصوص خريد کفن قبل از مرگ آمده است. از جمله امام
صادق ميفرمايند:هرکس کفنش رادرخانه اش داشته باشد،نام اوجزو غافلان
نوشته نمی شود. گاه بدان نگاه کند، ثواب وپاداش خواهد داشت.
يک بار رفته بودم مشهد مقدس. بنا بر توصيه بزرگان از اونجا يک کفن تهيه
کردم. بردم حرم مطهرآقاعلي ابن موسي الرضا و کفن رو متبرکش کردم. تو
جمعي نشسته بوديم صحبت که شد من گفتم: #سيد جان من براي خودم يک کفن
ازمشهد تهيه کرده ام #سيد نگاه عجيبي به من انداخت و گفت: شيخ، مگه ما قراره با
مرگ ازاين دنيابريم که کفن احتياج داشته باشيم؟!!مگه خود شماهابه مايادنداديد
که شهيدغسلوکفن نداره؟!مابايدباشهادت ازدنيابريم که احتياجي به کفن نباشه.
#ادامه دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_پنجاه
#مهمان
#در_ادامه...
🍃🍃🍃
✍یادمه اون ايام يکي از رفقاي هيئتي ما طلا فروشي زده بود.
#سيدبه من گفت:داداش
من روم نميشه بهش بگم که اين کارش درست نيست. باهاش راحت نيستم. تو برو
بهش بگو اين شغل براي جوان مجرد و...خوب نيست.
چون دائمًا درمعرض نامحرم
قرار داري، انسان راحتتر آلوده ميشه.
دغدغه رفقاي هيئتي رو داشت. نه اينکه اين
شغل رو نفي کنه، اما براي هر کسي مناسب نمي دونست. مخصوصًا جوان مجرد که
قطعا اون فضا روش اثرمنفي خواهد داشت.
از ريزبيني #سيد خيلي خوشم اومد وخدا
روبه خاطرداشتن اينچنين دوستي در اين دوران شکر کردم...
#ادامه دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸
#ادامه
دختران
اینکه مواظب #حجاب خود باشنید که این #مهم_ترین چیز است.⭐️در اجتماع ما کسی به فکر رعایت #حجاب و #اخلاق نیست ولی شما به فکر باشید و زینبی بر خورد کنید.💚
سه چهارم دختران در حال حاضر حجابشان حجاب نیست و چیزهایی که می پوشند واقعا حجاب نیست.🍃
ممکن است عبا بپوشند ولی عبایشان دارای مد و برق است که من برای اولین بار است که میبینم و حجابشان حجاب نیست .
داریم به سراغ بدعت ها میرویم.🍂
یا حجاب می پوشیم ولی بدن نما و یا حجاب دارد ولی به مردم نگاه می کند.🌙
باید چشمان خود را به زمین بدوزد و احترام عبایی را که بر سردارد نگه دارد.💗
ماباید از فاطمه زهرا سلام الله علیها الگو بگیریم.💚
ادامه دارد....
با ما همراه باشید
در این شب ها ما رو از دعای خیر خودتون بی نصیب نگذارید...🌻
تا فردا ..
یا سجاد(ع)🖤
💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸
╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘🕊════🌸 ═╝
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃
🌸
🍃
🌸
🍃
"بسم رب الشهدا و الصدیقین"
#سلام_به_دوستان_شهداء✋
🍃🌹دوستان از امروز قراره مهمان سفره یکی از شهدای مدافع حرم باشیم😊
🌷 #شهید_محسن_حججی🌷
تقدیم به روح بلند مرتبه شهید مظلوم مدافع حرم محسن حججی و خانواده صبور این شهید عزیز❤
♦️۲۱ تیر ۱۳۷۰ به دنیا آمد، 💕
♦️در ۲۱ سالگی لباس دامادی پوشید👔
♦️و ۲۵ سال بیشتر نداشت که پدر شد؛ 👪
♦️اما در ۲۶ سالگی به قهرمان شماره یک ایران تبدیل شد 👑
♦️و مدال🎖 نمایندگی شهدا را بر گردن بریدهاش انداخت🌹
📝ناگفته های زهرا عباسی همسر شهید حججی | از نحوه آشنایی تا شهادت محسن حججی💑
#ادامه دارد......🖇
🌹برای شادی روح شهدا #صلوات
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
🌸 #خاطرات شهیدمحسن حججی 🌸
دختر ۲۳ سالهای🙎 که این روزها عجیب صبر زینبگونهای را به نمایش گذاشته است. معتقد است اگر امروز سرش را بالا گرفته✌ و باافتخار از همسر 💑بیسری میگوید که دنیا را تکان داد، به واسطه نمکگیر شدن پای سفره شهید حاج احمد کاظمی است. حتی شهادت همسرش را هم از توسل به حاجی گرفته و البته وعدهای که قرآن📖 در آیه ۶۸ سوره طه به محسن داده بود: «گفتیم که مترس که تو بر آنها البته همیشه غلبه و برتری خواهی داشت.» میگوید: «این آیه، تفأل محسن به قرآن شب🌛 قبل از خواستگاریمان است. من معنای این آیه را شاید آن موقع درک نکردم ولی الان خوب فهمیدهام برتری که آن روز قرآن📖 از آن سخن گفت، چه بود.» آنچه در ادامه می خوانید، گفتگوی زینب تاج الدین با همسر شهید حججی است...🎤
#ادامه دارد....📝
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🍀🌺🌺🌺🌺🌺🌺🍀
#خاطرات شهید محسن حججی
آقا محسن شد اجابت آن خواسته و آرزویتان؟😉
بله و جالب اینجاست زمانی که آقا محسن به خواستگاری💞 من آمد، عنوان کرد که او نیز همیشه از خدا همسری را طلب میکرده🙏 که نامش هم نام حضرت زهرا(س)، 💑از خانواده سادات و مورد تایید ایشان باشد. اینجا بود که متوجه شدم محسن هم ارادت خاص و ویژهای به خانم حضرت زهرا(س) دارد ❤و از همان ابتدا وساطت حضرت زهرا(س) را در ازدواجمان احساس کردم.
#ادامه دارد...
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🍃🌸🌸🌸🌸🌸🌸🍃
#خاطرات
#شهید_محسن_حججی
🔸📝خب برویم سر موضوع آشنایی. گفتهاید آشناییتان با آقا محسن از مؤسسه 💒شهید کاظمی بوده است!
بله، هردوی ما عضو مؤسسه شهید کاظمی بودیم.
🔹 بهتر بخواهم بگویم اینکه ما سر سفره شهید حاج احمد کاظمی با هم آشنا شدیم.
🔸 پس قبل از اینکه💌 ازدواج کنید، همراه و هم مسیر بودهاید!
🔹همراه و هم مسیر بودیم🛣 ولی نه من اطلاع داشتم آقا محسن از بچههای مؤسسه است نه ایشان اطلاعی در مورد فعالیت من در مؤسسه داشتند.
🔸قضیه آشنایی 💑ما هم از این قرار است که من و آقا محسن مدتی کوتاه در نمایشگاهی 💒که ویژه شهدای دفاع مقدس📿 راه اندازی شده بود، با هم همکار شدیم و از آنجا بود که آقا محسن من را دید و برای ازدواج💍💑 انتخاب کرد❤
#باماهمراه باشین
#ادامه داستان...
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
•┈┈••✾❀♡°• ❤️•°♡❀✾••┈┈• #عاشقانه_مذهبی #قسمت7⃣ بعد دانشگاه منتظر بودم ڪ
•┈┈••✾❀♡°• ❤️•°♡ ❀✾••┈┈•
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت8⃣
#داستان_عاشقانه_مذهبے 💘
#دومدافع
بلاخره پنج شنبہ از راه رسید...
قرار شد سجادے ساعت۱۰ بیاد دنبالم
ساعت ۹/۳۰ بود
وایستادم جلوے آینہ خودمو نگاه کردم
اوووووم خوب چے بپوشم حالااااااا
از کارم خندم گرفت
نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بستہ میکردم.
داشت دیر میشد کلافہ شدم و یه مانتو کرمی با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم
ساعت۹:۵۵دیقہ شد
۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہ ے روسریم بودم کہ بازے در میورد
از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم
ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد
وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده
گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در
تامنو دید اومد جلو با لبخند سلام کرد و در ماشیـݧ و برام باز کرد
اولیـݧ بار بود کہ لبخندشو میدیدم
سرمو انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ
تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم
من مشغول ور رفتـݧ با روسریم بودم
سجادے هم مشغول رانندگے
اصـݧ نمیدونستم کجا داره میره
بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم کہ باعث شد خندش بگیره
با اخم نگاش کردم
نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آیینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود.
اما نتونستم روشو بخونم
بالاخره ب حرف اومد
نمیپرسید کجا میریم❓❓❓❓❓
منتظر بودم خودتوݧ بگید
بسیار خوب پس باز هم صبر کنید
حرصم داشت درمیومد اما چیزے نگفتم
جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد
از فرصت استفاده کردم
پلاک و گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیوردم
تا اومدم ازش عکس بگیرم
از گل فروشے اومد بیروݧ...
هل شدم و گوشے از دستم افتاد...
#ادامہ دارد
💯پیشنهاد عضويت
❤️❤️👇👇👇
╔═. ♡♡♡.════♡══╗
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝
♡#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆