eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 🌿 باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه‌ها به ابراهیم گفت: «ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده. توی راه که می‌اومدی دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف می‌زدند». بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملاً معلومه ورزشکاری!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خنده‌ام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی می‌خورد غیر از کشتی‌گیر. بچه‌ها می‌گفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگه‌ای باشه، فقط ضرره». کتاب سلام بر ابراهیم،ص 41-40📚 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚•° می‌گفت:وقتی دست بچه‌ها توی دست امام حسین(ع) قرار بگیره مشکل حل میشه.خود آقا نظر لطفش رو به اون‌ها خواهد داشت(: •|السلام‌ علیک‌ یا‌ اباعبدالله|• /🪴
🔴🖤«﷽» شما دعوت شدید به کانال شهیدی که مورد عنایت حضرت زهرا هست 💚🌱 http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f اگر دوست داری از این شهید حاجت بگیری همراه مون باش(:👆 کلی حاجت روایی از شهید هادی اعضا ارسال کردند که به مرور داخل کانال قرار میگیره🦋 ابراهیم ارادت خاصی نسبت به حضرت زهرا (س) داشت و بیشتر خواسته‌ هایش را از حضرت زهرا (س) می‌گرفت🤝 همیشہ‌ میگفت: برای رفع گرفتاری ها با دقت تسبیحات حضرت زهرا (س) را بگویید📿 . /🪴 اگه سوالی داشتی من اینجام(: @ya_fatemat_al_zahra .
「﷽」 شهدا چشـم‌هـایـشـان‌ را بستنـد تـا مـا زنـدگی‌ کنـیـم....🌷 بـہ‌ احتـرام‌ چشـم‌هایشان، چشم‌هایمان‌ را باز و هوشیار نـگہ‌ داریـم.. 🦋
•ᰔᩚ|﷽|ᰔᩚ• بہ ما آموخته‏اید که ؛ انسانیت یعنی دلبرے کردن🙂 زیستن هنر است و هنرمند آنانند که شمع میشوند تا صداے بال زدن‏هاے پروانہ‌ها برقرار بماند.🦋
⊰•﷽•⊱ و این خاصیت نام شماست که همیشه دلم را وصل کرده به حال بهتری🕊.. 🌱✨
🕊 خدا خودش دستمان را در دست شھدا گذاشت و این رفاقت آغاز شد... و چہ رفاقتـٖے بھتَر از رفاقت با شٌھدا.! برادر‌ شَھیدَم راھَ‌ت ادامہ دارد...✨ /🌱
{﷽} هر کسی با شهیدی خو گرفت روز محشر آبرو از او گرفت...💚
🌸••• بہترین حس "دنیـــا" اینہ که یہ رفیق شہید داشتہ باشے بہش "نِگــــاه" کنے و ببینے اونم داره دلتو "نگــــاه" مے کنہ.. :)👀🥰✨ 🌱 🕊
حاج‌حسین‌یکتا: ~بچه ها...! بگردید یه رفیق خدایی پیدا کنید! یه دوست پیدا کنید که وسط میدون مین گناه، دستمون رو بگیره...💚 هر کسی با شهیدی خو گرفت روز محشر آبرو از او گرفت... 🌱 .
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
🖤«﷽»🖤 این صفای سینه‌‌هامان از صفای فاطمه ست هر چه داریم و نداریم از عطای فاطمه ست چادر خاکی او بر
••🦋 🖊 دوست شهید : همراه ابراهیم راه می رفتیم. عصر یک روز تابستان بود. رسیدیم جلوی یک کوچه. بچه ها مشغول فوتبال بودند. به محض عبور ما، پسر بچه ای محکم توپ را شوت کرد. توپ مستقیم به صورت ابراهیم خورد. به طوری که ابراهیم لحظه روی زمین نشست. صورتش سرخ سرخ شده بود. خیلی عصبانی شده بودم😠. به سمت بچه ها نگاه کردم. همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند. ابراهیم همینطور که نشسته بود دست کرد توی ساک خودش. پلاستیک گردو را برداشت. داد زد: بچه ها کجا رفتید! بیایید گردوها رو بردارید! بعد هم پلاستیک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت کردیم. توی راه با تعجب گفتم:😳داش ابرام این چه کاری بود!؟ گفت: بنده های خدا ترسیده بودند. از قصد که نزدند.😊 بعد به بحث قبلی برگشت و موضوع را عوض کرد. اما من می دانستم انسان های بزرگ در زندگیشان اینگونه عمل می کنند...😇
🖤🕊~• شما دعوت شدید به کانال شهیدی که مورد عنایت حضرت زهرا هست 💚🌱 http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f اگر دوست داری از این شهید حاجت بگیری همراه مون باش(:👆 کلی حاجت روایی از شهید هادی اعضا ارسال کردند که به مرور داخل کانال قرار میگیره🦋 ابراهیم ارادت خاصی نسبت به حضرت زهرا (س) داشت و بیشتر خواسته‌ هایش را از حضرت زهرا (س) می‌گرفت🤝 همیشہ‌ میگفت: برای رفع گرفتاری ها با دقت تسبیحات حضرت زهرا (س) را بگویید📿 . /🪴 اگه سوالی داشتی من اینجام @ya_fatemat_al_zahra .
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
•|﷽|• خواهم که در این میکده آرام بمیرم گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم😇 عمریست مرا مونس‌جان نام حسین ا
💚... 🖇امر به معروف به سبک شهید ابراهیم هادی : حکم انفصال از خدمت را که دستم دید پرسید: «جریان چیه؟»🧐 گفتم: «از نیروهای تربیت بدنی گزارش رسیده که رئیس یکی از فدراسیون ها با قیافه زننده سر کار میاد؛ با کارمندهای خانم برخوردهای نامناسبی داره، مواضعش مخالف انقلابه و خانمش بی حجابه! الان هم دارم حکم انفصال از خدمتشو رد می کنم شورای انقلاب.» ⚖ با اصرار ابراهیم رفتیم برای تحقیق. همه چیز طبق گزارش ها بود، ولی ابراهیم نظر دیگری داشت؛ گفت: «باید باهاش حرف بزنیم.»   رفتیم در خانه اش و ابراهیم شروع به صحبت کرد. از برخوردهای نامناسب با خانم ها گفت و از حجاب همسرش، از خون شهدا گفت و از اهداف انقلاب. آن قدر زیبا حرف می زد که من هم متاثر شدم.  ابراهیم همان جا حکم انفصال از خدمت را پاره کرد تا مطمئن شوم با امر به معروف و نهی از منکر میشه افراد رو اصلاح کرد.😇 یکی دو ماه نگذشته بود که از فدراسیون خبر رسید: «جناب رئیس بسیار تغییر کرده. اخلاق و رفتارش در اداره خیلی عوض شده، حتی خانمش با حجاب به محل کار مراجعه می کنه.»😍 📚سلام بر ابراهیم_ص 58 🕊
⊰•﷽•⊱ هرکه را صبح شهادت نیست شام مــرگ هست...🥀 بی شــــــــهادت مــــــرگ با خــــسران چه فرقی می‌کند؟! 🌱 🥰
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
«﷽» «یاحَبیبَ‌مَن‌لا‌حَبیبَ‌لَه»💕 تو غریب الغربایی پس آشنای منم باش٫ فقط گدای تو میشم امام رضای خو
..💙 جمعی از دوستان شهید: باران شدیدی در تهران باریده بود🌧. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد☺️. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود🥲! 🦋
«﷽» آسمان فرصت پرواز بلند است ولی قصه این است، چه اندازه کبوتر باشی🕊! 🪴 🤍
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
«﷽» آسمان فرصت پرواز بلند است ولی قصه این است، چه اندازه کبوتر باشی🕊! #شهیدابراهیم‌هادی🪴 #شادی‌رو
•.. 💚🌱..• حاج حسین الله‌کرم: در عملیات والفجر مقدماتی‌مسئولیت داشتم و قرار بود سه تا یگان از یک جناح به دشمن حمله کنند و به علت تنگی مکان منطقه خیلی شلوغ شده بود. وقت رفتن رزمنده‌ها دیدم آقا ابراهیم هادی هم همراهشون هست،با دیدن ایشان‌خوشحال شدم؛گفتم:آقا ابراهیم بیا امشب با ما همراه‌شو و به ما کمک کن. گفت: حاج حسین من با تو بیام  نمی‌گذاری من توی عملیات جلو برم. هرچه اصرارکردم،نپذیرفت.در آخرین دیدار ساعتش رو که شاید آخرین تعلق دنیایی‌اش بود، از دستش باز کرد و به من داد و گفت: «حاج حسین، خیلی دوست دارم شهید بشم و یااگر شهادت قسمتم نشد لااقل اسیر بشم ودر اسارت ذره‌ ای از آن چه حضـرت زیـنـب سلام الله علیها کشید من هم احساس کنم.» ابراهیم این رو گفت رفت و دیگه برنگشت. ابراهیم هادی آسمانی بود و در روی زمین جایی نداشت.او بی‌نام رفت و گمنام شهید شد،اما امروز نام شهید ابراهیم هادی شهره در همه جاست. 🕊
..🦋 چه زیباست ... خاطرات مردانی که پروای نام ندارند و در کهف گمنامی خویش مأوا گرفته اند. به یاد شهدای گمنام … آنان که در زمین گمنام اند و در آسمانها مشهور اند و به مادرشان زهرا اقتدا کردند💚 🌱 .
°﷽° گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آوراست وگرنه همه اجر‌ها در گمنامیست محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می‌کشند. 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°• ﷽ •° ابراهیم می‌گفت: وقتی دست بچه‌ها توی دست امام حــسین(ع) قرار بگیره مشکـل حل میشه. خود آقــا نــظر لـــطفش رو به اون‌ها خــواهد داشت🌱 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ/🕊
|﷽| همزاد كویرم تب باران دارم.. در سینه دلی شكسته پنهان دارم💔 در دفتر خاطرات من بنویسید. من هر چه كه دارم از شهیدان دارم...🙂 🌱 😍 .
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
~🌹~ 📚 حدود سال ۱۳۵۴بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد یکی ازدوستان بی مقدمه به ابراهیم گفت :داداش ابراهیم تیپ و هیکلت خیلی جالب شده وقتی داشتی تو راه میومدی دو تا دختر پشت سرت بودن و از تو حرف میزدن 🤔 و شلوار و پیراهن شیک و ساک ورزشی که دستت بود کاملا مشخص بود ورزشکاری. ابراهیم با شنیدن این حرف جاخورد و خیلی به فکر فرو رفت از آن روز به بعد پیراهن بلند و شلوار گشاد میپوشید😍 و به جای ساک ورزشی لباس هایش رو داخل کیسه پلاستیکی میگذاشت. بچه ها بهش میگفتن تو چجور آدمی هستی ما باشگاه میایم که هیکل ورزشکاری پیداکنیم تو با این هیکل روی فرم چرا این لباسها رو میپوشی و ابراهیم به حرف های آنها اهمیتی نمیداد و به دوستانش توصیه میکرد اگر ورزش برای خدا انجام بدین عبادت است و اما اگر به هر نیت دیگر ضرر خواهیدکرد🥺 و از توانمندی بدنی اش درجاهای مناسبی استفاده می کرد. مثلا ابراهیم را دیده بودند در روز بارانی که در قسمتی از خیابان آب جمع شده بود و پیرمردها نمی توانستند از آنجا عبورکنند ابراهیم آن ها را به کول میگرفت و از اون مسیر رد می کرد✨️ 🕊 .
{﷽} _تکیه کن به شـهدا شهدا تکیه شان‌بھ خداست اصلا کنار گل بنشینی بوےگل میگیری پس گلستان کن زندگیت را با یاد شهدا🌹 🌱 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•{﷽}• شهید هادی: *مشکل کار ما این است که برای رضای همه کار می‌کنیم الا رضای خدا🌱• *به فکر مثل شهدا مردن نباش به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش🙂 🌿 💚 •
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
..🌱.. معجزه اذان🦋 در یکی از عملیات‌ها کارگره خورده بود، نزديك اذان صبح بود و بايد كاری می‌كرديم، اما نمی‌دانستيم چه كاری بهتره. يكدفعه ابراهيم از سنگر خارج شد! به سمت تپه عراقی‌ها حركت كرد و بعد روی تخته سنگی به سمت قبله ايستاد! با صداي بلند شروع به گفتن اذان صبح كرد! ما هر چه داد می‌زديم كه ابراهيم بيا عقب، الان عراقی‌ها تو رو ميزنن، فايده نداشت. تقريباً تا آخر اذان را گفت...🙂  با تعجب ديديم كه صدای تيراندازی عراقی‌ها قطع شده! ولی همان موقع يک گلوله شليک شد و به ابراهيم اصابت كرد ما هم آورديمش عقب! امدادگر زخم گردن ابراهيم را بست ناگهان متوجه شدیم تعدادی از سمت عراقی‌ها با پارچه های سفید دستانشان را بالا گرفته و به سمت ما می‌آمدند، اول فکر کردیم حقه باشد اما بعد دیدیم همه آن‌ها به همراه فرمانده‌شان خودشان را تسلیم کردند، فرمانده‌شان را بازجویی کردیم او با گریه می‌گفت به ما گفته‌بودند شما مسلمان نیستید اما وقتی یکی از شما اذان گفت فهمیدیم شما اهل نماز و شهادت به پیامبرید وقتی موذن نام امیرالمومنین علیه السلام را برد با خود گفتم ما داریم با برادرانمان می‌جنگیم، من و کسانی که با من هم عقیده بودند تصمیم گرفتیم تسلیم بشیم، بقیه هم برگشتند عقب... وقتی فهمیدند ابراهیم زنده است همه به دیدارش رفتند ابراهیم حتی کسی را که شلیک کرده بود بخشید بعد از آن فرمانده عراقی به ما کمک های زیادی کرد و بعد ها در یکی از عملیات ها متوجه شدیم عده ای از عراقی‌ها علیه صدام میجنگند که یکی از آنها همان فرمانده‌ای بود که خود را با معجزه اذان ابراهیم تسلیم کرده بود🥲🤍 🕊 .