eitaa logo
شهیدابراهیم هادی🇵🇸
3.1هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
724 فایل
تمام محتوای این کانال و انتشار آن ثوابش هدیه ب امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف)جهت سلامتی و تعجیل درظهورآقا و به رفیق شهیدمون ابراهیم هادی می باشد کپی حلاله حلاله جهت ارائه انتقادات ،پیشنهادات ونظرات به این آیدی پیام دهید @khademeemahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتـم‌بزار‌هـر‌وقـت‌به‌سنِ‌حبـیب‌رسیـدی، الـان‌برایِ‌شهـادت‌زوده،بمـون‌ُ‌خـدمت‌کن؛ گفـت:‌لـذتی‌که‌علـی‌اکـبر‌بـرد، حبـیب‌ابـن‌مظـاهر‌نبـرد:)))! +شهـید‌محمـد‌خانـی؛ 🌿
عَقدمان خیلی ساده بود و بی‌تکـــلف.. همانطور که احمـــد می‌خواست،خواستند خطبه‌یِ عقد را بخوانند که دیدم کتش تنش نیســت! گفتم:پس کتت کو؟! گفت:یکی از بچه‌ها مراســـم عقدش بود؛ولی کت دامادی نداشت،کتم رو هدیه دادم بهش .. [|🌱]
<🦋✨> خواهرم‌،‌برادرم‌! خیلۍ‌حواسٺ‌بہ‌سَنگرٺ‌باشد‌ چادرٺ‌،‌غیرتٺ‌،اِیمانٺ دُرسٺ‌همہ‌را‌هدف‌قرار‌ گرفتہ‌اند،همہ‌را... "شهید‌محسن‌حججی"
درفرهنگ کربلا... جوان یعنی آن کسی که جلوداراست واز همه زودتر به سمت شهادت سبقت می گیرد...! جوون حواست باشه....
•••• نمیخوام‌‌تلنگر‌بزنم‌اما یه‌عده‌ی‌زیادی‌از‌جمعیت‌آدما‌ خودشونو‌از‌زندگی‌محروم‌کردن‌تا‌ بقیه‌راحت‌به‌زندگیشون‌ادامه‌بدن!🚶🏿‍♂💔 ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ 🕊
شھیدِ گمنام‌ بود؛ اسم‌ نداشت.. موقع‌ تلقین‌ خوندن‌ بھش‌ گفتن: اِسمَ‌اِفهَم‌ایُهَاالشَهید :)❤️‍🩹
فرازی از وصیت‌نامه شهید محمداسماعیل یوسفیان: امیدوارم که با شهادتِ ما راه "کربلا" باز شود، آنانکه می‌خواهند به زیارت حسین‌بن‌علی(ع) بروند، فقط به‌ یاد ما شهیدان باشند.... 🕊 🥀
گفتـم‌بزار‌هـر‌وقـت‌به‌سنِ‌حبـیب‌رسیـدی، الـان‌برایِ‌شهـادت‌زوده،بمـون‌ُ‌خـدمت‌کن؛ گفـت:‌لـذتی‌که‌علـی‌اکـبر‌بـرد، حبـیب‌ابـن‌مظـاهر‌نبـرد:)))! +شهـید‌محمـد‌خانـی؛ 🌿
‌درسی که شهید آرمان علی‌وردی بهمون داد این بود: « پایِ هر چیزی که درسته بمونید حتی اگه؛ تنها موندید‌ »‹🕊›
دنبال شُهرَتیم و پِی اسم و رسم و نام غافل از اینکه فاطمه گمنام میخرد . . ـ ـ ـ ـــــ❁ــــــ ـ ـ ـ
🔹شهید محمدعلی بنی‌اسدی در دفاع مقدس ۱۲ روزه در برابر رژیم صهیونیستی ایستاد و جانش را در راه وطن تقدیم کرد. آنچه می‌خوانید روایت مادری است که از آخرین تماس فرزند شهیدش می‌گوید. 🔹 نمی‌دانستم آخرین بار است که محمدعلی تماس می‌گیرد.اگر می‌دانستم، گوشی را زمین نمی‌گذاشتم... 🔹با صدایی آرام، اما لرزان ادامه می‌دهد: به او گفتم مادر مواظب خودت باش... گفت: مادر من سرباز انقلابم. مادر، اگر چیزی از تو بخواهم... اگر شهید شدم... برایم انجام می‌دهی؟ 🔹نمی‌دانستم چه بگویم. انگار برق از سرم پرید. یک‌باره گریه‌ام گرفت، نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. پسرم محمدعلی گفت: مادر، صبور باش. هنوز چیزی نشده. اما اگر اتفاقی افتاد، چند خواهش ازت دارم. ماه رمضانِ آخر، دو سه روز را به خاطر مأموریت نتوانستم روزه بگیرم؛ می‌شود برایم بگیرید؟ وقتی بچه بودم، چند نماز صبح‌ام قضا شد؛ اگر توانستید برایم بخوانید؛ خواهش دیگری هم دارم؛ حقوق آخرم را به سپاه برگردانید که اگر در کاری کم گذاشتم، مدیون بیت‌المال نمانم. 🔹بغضم ترکید. طاقت شنیدن نداشتم، حرفش را قطع کردم. حسین، پسر بزرگم را صدا زدم و گفتم: بیا ببین محمدعلی، برادرت، چه می‌گوید... 🔹بغض دلم را می‌فشرد و اشک امانم نمی‌داد، صدای علی هنوز در گوشم زنده است. نه فقط صدا، که ایمانش، شرمش، تقوایش و وصیتش که تا همیشه روی دلم مانده است: نمی‌خواهم مدیون بیت‌المال بمانم.