شهید ابراهیم هادی
#مدافع_حرم شهید رسول خلیلی🌷 🇮🇷 @Ebrahimhadi
💠حلال و حرام💠
✅به حلال و حرام خدا خیلی اهمیت میداد. در استفاده از اموال بیت المال بشدت مراقبت داشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود. روزی که جنازهاش را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند، دوستان جوانش دور جنازه جمع شده بودند، گریه میکردند و میگفتند دیگر رسول نیست به ما بگوید غیبت نکن، تهمت نزن!
⭕️حتی یادم هست آخرین باری که خواست به سوریه برود، آمد ۱٠٠ هزار تومان به من داد. گفت بابا این خمس من است. برایم رد کن. من دیگر فرصت نمیکنم.
✳️در مراقبت چشم از حرام، در رعایت حق الناس، به ریزترین مسائل توجه داشت. شبهای جمعه به بهشت زهرا میرفت و پس از نماز جماعت مغرب و زیارت مزار شهدا، میرفت آن قبرهای شهدای گمنام را که رنگ نوشتههایش رفته بود، با قلم بازنویسی میکرد. قلمهایش را هنوز نگه داشتیم. بعد از آن به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام میرفت و در مراسم احیای حاج منصور ارضی شرکت میکرد و تا صبح آنجا بود. این برنامه ثابت شبهای جمعهاش بود.
💠صبح میآمد خانه، استراحت مختصری میکرد و دوباره بلند میشد و میرفت بیرون. هیچ وقت بیکار نبود. وقتی که شهید شده بود، سر مزارش مداح میگفت تا حالا هیچ وقت استراحت نکردی. الآن وقت استراحتت است! شب و روز در تلاش و کوشش بود، برای اینکه پایههای ایمان و تقوایش را محکم کند.
📢راوی : پدر شهید
#مدافع_حرم شهید رسول خلیلی🌹
یادش با صلوات
🇮🇷 @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
#دوست_شهیدت_کیه؟ #گــــام_هفتم 🇮🇷 @Ebrahimhadi
#دوست_شهیدت_کیه؟
#گــــام_هشتم (پایان)
🇮🇷 @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
#دوست_شهیدت_کیه؟ #گــــام_هشتم (پایان) 🇮🇷 @Ebrahimhadi
#گــــــام_هشتم (پایان)
🌾حفظ و تقویت رابطه تا مرگ(شهادت)🌾
گام های سختی را پشت شر گذاشتی،درسته⁉️
موافقی یه بار دیگه گام هایی که تا این جا اومدیم رو مرور کنیم❓
از اونجایی شروع کردیم که قرار شد عکس شهدا رو ببینیم و از هرکدوم خوشمون اومد اون رو بعنوان دوست شهید انتخاب کنیم...😍🌸
بعد با دوست شهیدمون عهد بستیم که به حرفهاش عمل کنیم؛...🙏
توی گام سوم رفتیم دنبال جمع اوری اطلاعات از دوست شهیدمون. راستی از دوست شهیدت چیا پیدا کردی؟ عکس و وصیتنامه و ...؟!📝
قرار شد ثواب کارهای خیری که انجام میدیم رو به دوست شهیدمون هدیه کنیم.😌 توی این مدت چقدر کارهای خوب انجام دادی و دوست شهیدت رو خوشحال کردی⁉️
بعدم که گوشیتو خوشکل کردی و عکس دوست شهیدت رو گذاشتی روی صفحه موبایلت، پوستر هاشو زدی به دیوار اتاقت، روی کیفت...😍
مطمئنا گام ششم رو هم به خوبی پشت سر گذاشتی و مراقب اعمال و رفتارت بودی تا گناه نکنی.❌ میدونی چقدر دوست شهیدت بخاطر اینکه مراقبت کردی خوشحاله؟🌺 میدونی امام توی این مدت چقدر دل امام زمان(عج) رو شاد کردی؟❤️
خواب دوست شهیدت رو دیدی؟🌹
معجزه ای، نشانهای، از طرف دوست شهیدت برات رخ داد❗️
اگر تا الان این اتفاقات برات پیش نیومده ناامید نباش. گفتیم که صبر و استقامت لازمه.💪 مطمئن باش برات رخ میده. ناامید نشو که ناامیدی کار شیطان ملعونه...📛
الانم که رسیدیم به مرحله اخر.💯 خیلی مهمه که این شرایط رو حفظ کنی. مطمئناً با شیرینی ای که از دوست شدن با یک شهید چشیدهای از این مسیر خارج نخواهی شد.💐
اینو هم بگم که دوست شهید میتونه تو رو به درجه رفیع شهادت برسونه🌷.
مثل خیلی از شهدای مدافع حرم🌹.
خیلی از شهدای مدافع حرم بودن که به یک شهید علاقه داشتن💛
بعنوان مثال، مصطفی صدرزاده، مهدی عزیزی، محمدهادی ذوالفقاری، مرتضی عطایی، همگی شهدای مدافع حرمی هستند که علاقه خاصی به شهید ابراهیم هادی داشتند..💞
راستی؟! اسم دوست شهید تو چیه⁉️
طعم شیرین رفاقت با شهدا گوارای وجودتان🌹
🇮🇷 @Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
🔥 #فرار_از_جهنم 🔥 🌾قـسـمـت هفتم (نویسنده:شهید طاها ایمانی) یه مهمونی کوچیک ترتیب داد. بساط مواد و ش
🔥 #فرار_از_جهنم 🔥
🌾قـسـمـت هشتم (نویسنده:شهید طاها ایمانی)
بین راه توقف کردم. کنترل اشک و احساسم دست خودم نبود. خم شدم و از صندلی عقب بسته رو برداشتم.
قرآن حنیف با یه ریکوردر توش بود. آخر قرآن نوشته بود: خواب بهشت دیده ام. ان شاء الله خیر است. این قرآن برسد به دست استنلی.
یه برگ لای قرآن گذاشته بود،
_دوست عزیزم استنلی، هر چند در دوریت، اینجا بیش از گذشته سخت می گذرد اما این روزها حال خوشی دارم. امیدوارم این قرآن و نامه به دستت برسد. تنها دارایی من بود که فکر می کنم به درد تو بخورد. تو مثل برادر من بودی و برادرها از هم ارث می برند. این قرآن، هدیه من به توست. دوست و برادرت، حنیف.
دیگه گریه ام، قطرات اشک نبود. ضجه می زدم. اونقدر بلند که افراد با وحشت از کنارم دور می شدند. اصلا برام مهم نبود. من هیچ وقت، هیچ کس رو نداشتم و حالا تنها کسی رو از دست داده بودم که توی دنیای به این بزرگی، به چشم یه انسان بهم نگاه می کرد. دوستم داشت. بهم احترام میذاشت. تنها دوستم بود. دوستی که به خاطر مواد، بین ما فاصله افتاد. فاصله ای به وسعت ابد.
له شده بودم. داغون شده بودم. از داخل می سوختم. لوله شده بودم روی زمین و گریه می کردم.
برگشتم. اما با حال و روزی که همه فهمیدن نباید بیان سمتم.
گوشی رو به ریکوردر وصل کردم. صدای حنیف بود. برام قرآن خونده بود.
از اون به بعد دائم قرآن روی گوشم بود و صدای حنیف توی سرم می پیچید. توی هر شرایطی. کم کم اتفاقات عجیبی واسم می افتاد. اول به نظرم تصادفی بود اما به مرور مفهوم پیدا می کرد.
اگر با قرآن، شراب می خوردم بالافصله استفراغ می کردم. اگر با قرآن، مواد تقسیم می کردم حتما توی وزن کردن و شمارش اشتباه می کردم. اگر سیگار می کشیدم یا مواد مصرف می کردم... اگر...
اصلا نمی فهمیدم یعنی چی. اول فکر کردم خیالاتی شدم اما شش ماه، پشت سر هم، دیگه توهم و خیال نبود. تا جایی که فکر می کردم روح حنیف اومده سراغم.
من به خدا، بهشت و جهنم و ارواح اعتقاد نداشتم اما کم کم داشتم می ترسیدم. تا اینکه اون روز، وسط تقسیم و بسته بندی مواد، ویل با عصبانیت اومد و زد توی گوشم.
از ضربش، گوشی و دستگاهم پرت شد. خون جلوی چشمم رو گرفت و باهاش درگیر شدم. ما رو از هم جدا کردن. سرم داد می زد،
_تو معلومه چه مرگت شده؟ هر چی تحملت کردم دیگه فایده نداره. می دونی چقدر ضرر زدی؟ اگر...
خم شدم دستگاه رو از روی زمین برداشتم. اسلحه رو گذاشتم روی میز و به ویل گفتم: من دیگه نیستم.
⭕️ادامه دارد...
◤ @EBRAHIMHADI ◢
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
❣️ #سلام_امام_زمانم ❣️
من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم میشکنم..
❤️ #قــرار_عــاشقی
⏰هر شب ساعت ۲۲
#استوری #اینستاگرام
Instagram.com/Ebrahimhadi_ir
🇮🇷 @Ebrahimhadi
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
Part13_@Ebrahimhadi.mp3
4.38M
📚 #کتاب_صوتی سلام بر ابراهیم۲
📌قسمت۱۳: اخلاق
🎧با هدفون گوش دهید
🇮🇷 @Ebrahimhadi