eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.3هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
719 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر مهدی عج❤️ عاشق که شدی خطا نباید بکنی حتی به خودت جفا نباید بکنی حالا که شدی چشم به راه مهدی جز بر فرجش دعا نباید بکنی... تعجیل فرج آقا صلوات🌹 ✅ @EbrahimHadi
❤️امام ڪاظم(ع) فرمودند: بهترین چیزے ڪہ بندہ بعد از شناخت خدا بہ وسیلہ آن بہ درگاہ الهے تقرب پیدا مے ڪند، #نماز است. ✅ @EbrahimHadi
💢حضرت آیت‌الله بهجت(ره): 🔸اگر انسان در مواقع خطر و در صحنه های گناه، خدا را یاد کند و آن را بر فعل‌ حرام ترجیح دهد، خدا می داند که چه لذتی نصیبش می‌شود. تعجیل ظهور آقا گناه نکنیم❌ ✅ @EbrahimHadi
رمز عبور از سیم خاردار دشمن... گذر از سیم خاردار #نفس است. ✅ @EbrahimHadi
نگاه به نامحرم...♨️ #شهید_ابراهیم_هادی 🌹 ✅ @EbrahimHadi
گوشیتو خوشکل کن😊 #عکس_پروفایل او ایستاد پای امام‌زمان خویش❤️ ✅ @EbrahimHadi
اگر میخواهے گناه و معصیت نڪنے، همیشہ با وضو باش، چون وضو انساݧ را پاڪ نگه میدارد و جلوے معصیت را مے گیرد.. 💢شہید عباس علے ڪبیری🌱 ✅ @EbrahimHadi
♦️گاهی یک #نگاه_حرام، شهادت را برای کسی که لیاقت #شهادت دارد، سال ها عقب می اندازد؛ چه برسد به کسی که هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداده است... #شهید_حسین_خرازی🌹 ✅ @EbrahimHadi
🔻حاج حسین یڪتا می‌گفت: 💫درعالم رویا به شهید گفتم چرا برای ما دعا نمی‌ڪنید ڪه شهید بشیم؟! میگفت: ما دعا می‌ڪنیم؛ براتون شهادت مینویسن؛ ولی گناه می‌ڪنید پاڪ میشه... ✅ @EbrahimHadi
شهید ابراهیم هادی
📖 #بی_تو_هرگز (داستان واقعی) 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت ششم مادرم با ترس، در حالی که زیرچشمی به من
📖 (داستان واقعی) 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت هفتم از خوشحالی گریه ام گرفته بود، باورم نمی شد. یه لحظه به خودم اومدم. - اما من بچه دارم. زینب رو چی کارش کنم؟ - نگران زینب نباش، بخوای کمکت می کنم. ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد. چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم. گریه ام گرفته بود. برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه. علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود. خودش پیگر کارهای من شد، بعد از 3 سال! پرونده ها رو هم که پدرم سوزونده بود، کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد. اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند. هانیه داره برمی گرده مدرسه. ساعت نه و ده شب، وسط ساعت حکومت نظامی، یهو سر و کله پدرم پیدا شد. صورت سرخ با چشم های پف کرده، از نگاهش خون می بارید. اومد تو. تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی. بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش؛ - تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید، زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد. بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود. علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم. نازدونه علی بدجور ترسیده بود. علی عین همیشه آروم بود. با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد، _هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ قلبم توی دهنم می زد. زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم. از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه. آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام. تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید. علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم، _دختر شما متاهله یا مجرد؟ و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید. - این سوال مسخره چیه؟ به جای این مزخرفات جواب من رو بده - می دونید قانونا و شرعا، اجازه زن فقط دست شوهرشه؟ همین که این جمله از دهنش در اومد، رنگ سرخ پدرم سیاه شد. - و من با همین اجازه شرعی و قانونی، مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه. کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه. از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید. چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد. لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟ ♦️ادامه دارد.. ✅ @EbrahimHadi
🌸پیامبر رحمت (ص): ‌ ❤️اى على! اگر تو و شيعيانت نبوديد، دينى براى خدا پا برجا نمى ماند! ‌ بحارالأنوار،ج ۳۹،ص۳۰۷ 📚 ‌ ولادت #امام_علی (ع) و #روز_پدر مبارک 🌸 ✅ @EbrahimHadi
🌸✨🍃❤️🌼 تا که بر لب نامت ای زیباترین می‌آورم آسمان ها را تو گویی بر زمین می‌آورم تـو طلوع آفـتابی، من اذان مغربم زیر لب نام امیرالمؤمنین می آورم ولادت امیرالمومنین(ع) مبارک باد🌹 ✅ @EbrahimHadi