❤️پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
🌹بامنزلت ترينِ مردم نزد خداوند در روز قيامت، كسى است كه در راه خيرخواهى براى خلق او ، بيش از ديگران قدم بر دارد.
📚الكافی جلد2 صفحه208
"به قول شهید هادی؛ آدم هرکاری از دستش برمیاد باید برای بندگان خدا انجام بده."
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
♡ #شهیدانه
🍃روبروي عکست ايستاده ام و به نگاهت خیره مانده ام...
تو هم چشمهايت مدتهاست به من خيره شده و من مثل كودكي لجباز به هر سو ميدوم تا به خيال خودم ديگر تحت تعقيب چشمهايت نباشم...!❤️
🍂گم ميشوم ميان دلبستگي هاي روزانه ام...
و با چشمهايي اشك الود، دوباره به التماس يك نگاه ديگر بر ميگردم سمت تو...
دوباره نگاهت را به زندگي ام گره ميزني!
راه روشن ميكني برايم..✨
و من دوباره لجبازي هاي كودكانه ام را از سر ميگيرم و غفلت زده خودم را به جاده خاكي ميزنم!
حس يك كور محروم از روشنايي رهايم نميكند!
نمي بينم تورا... و اين درد دارد!
اين طور نمي شود! هنوز عاشق نشده ام...!
هنوز فاصله دارم تا مرد ميدان عشق شدن!
براي همين است كه معني نگاه هايت را نميفهمم...🥀
گم شده ام... چون تورا گم كرده ام..
بايد فكري به حال اين دل کرد كه فقط مدعاي عشق است!
وگرنه اين دل كجا و...
رسيدن به قافله ي عشق كجا ؟! .
شرط عشق "جنون" است ؛ما که ماندیم مجنون نبودیم ...
#رفیق_شهیدم ؛ #ابراهیم_هادی 🌸
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🔸نصیحت های او را هنوز به یاد دارم. ما در زورخانه کسانی را داشتیم که بر خلاف ابراهیم، بسیار آدم های ناشایست بودند. ابراهیم ویژگی های این افراد را برای من توضیح می داد و با توجه به شرایط بد جامعه در آن زمان می گفت: مهدی، با کسی رفیق باش که زور تو از او بیشتر باشد. تا نتواند تو را اذیت کند.
🔹من کسی را در منزل نداشتم که برای ما وقت بگذارد و خوب و بد را یادآوری کند. ابراهیم خیلی برای ما وقت می گذاشت و نصیحت می کرد. بشتر نصیحت های او هم غیرمستقیم بود. بعد هم ما را به سمت مسجد کشاند. اوایل زیاد اهل مسجد و... نبودم. تا ابراهیم می رفت وضو، من هم از مسجد در می رفتم! اما رفته رفته جاذبه ی شخصیت ابراهیم ما را مسجدی کرد.
📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۶۲
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi4_5965518993560175886.mp3
زمان:
حجم:
7.59M
#سخنرانی_کوتاه #شماره۱۴۵
موضوع: روی درب دوم جهنم چی نوشته؟
سخنران: حجه الاسلام ماندگاری
#پیشنهاد_دانلود
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#ختم_قرآن #صفحه۱۴۵
📖قرائت یک صفحه از قرآن
به نیابت از شهید ابراهیم هادی🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
شهید ابراهیم هادی
📚 #اینک_شوکران زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی 🌷 💠قسمت بیست و یکم: دلم پر بود. چند روز پیش هم سر دستکار
📚 #اینک_شوکران
زندگینامه #شهید_ایوب_بلندی 🌷
💠قسمت بیست و دوم:
دوباره ایوب بستری شد برای پیدا کردن قرص و دوایش باید بچه ها را تنها می گذاشتم.
سفارش هدی و محمد حسن را به حسین کردم و غذای روی گاز را بهشان نشان دادم و رفتم.
وقتی برگشتم همه قایم شده بودند.
صدای هق هق محمد حسین ازپشت دیوار مرا ترساند.
با توپ زده بودند به قاب عکس عمو حسن و شیشه اش را خرد کرده بودند.
محمد حسین اشک هایش را با پشت دست پاک کرد: "بابا ایوب عصبانی می شود؟"
روی سرش دست کشیدم
"این چه حرفی است!؟ تازه الان بابا ایوب بیمارستان است میتوانیم با هم شیشه ها را جمع کنیم.
ببینم فردا هم که باز من نیستم چه کار میکنی؟
مواظب همه چیز باش، دلم نمیخواهد همسایه ها بفهمند که نه بابا خانه است و نه مامان و شما تنها هستید."
سرش را تکان داد "چشم" 😟 .
فردا عصر که رسیدم خانه بوی غذا می آمد.
در را باز کردم،هر سه آمدند جلو، بوسیدمشان
مو و لباسشان مرتب بود.
گفتم: "کسی اینجا بوده؟
محمد حسین سرش را به دو طرف تکان داد.
- نه مامان محمد حسن خودش را کثیف کرده بود، عوضش کردم.
هدی را هم بردم حمام
ناهار هم استامبولی پلو درست کردم.
در قابلمه را باز کردم، بخار غذا خورد توی صورتم. بوی خوبی داشت☺️
محمد حسین پشت سر هم حرف میزد:
"میدانی چرا همیشه برنج های تو به هم می چسبند؟ چون روغن کم میریزی.
سر تا پای محمد حسین را نگاه کردم.
اشک توی چشم هایم جمع شد.😢
قدش به زحمت به گاز می رسید.
پسر کوچولوی هفت ساله ی من، مردی شده بود.
ایوب وقتی برگشت و قاب را دید، محمد حسین را توی بغلش فشار داد.
"هیچ چیز آنقدر ارزش ندارد که آدم به خاطرش از بچه اش برنجد." ❤️
توی فامیل پیچیده بود که ربابه خانم و تیمور خان، دختر شوهر نداده اند،
انگار خودشان شوهر کرده اند، بس که با ایوب مهربان بودند و مراعات حالش را می کردند.
اوایل که بیمارستان ها پر از مجروح بود و اتاق ریکاوری نداشت، ایوب را نیمه بیهوش و با لباس بیمارستان تحویلمان می دادند.
تاکسی آقاجون می شد اتاق ریکاوری، لباس ایوب را عوض می کردم و منتظر حالت های بعد از بی هوشیش مینشستم تا برسیم خانه.
گاهی نیمه هشیار دستگیره ماشین را می کشید وسط خیابان پیاده می شد.
آقاجون می دوید دنبالش، بغلش می کرد و بر می گرداند توی ماشین.
♦️ادامه دارد...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
شعري که آيت الله بهجت در اواخر عمرشان زمزمه مي کردند:
با کدام آبرويي روز شمارش باشيم؟
عصرها منتظر صبح بهارش باشيم؟
سال ها منتظر سيصد و اندي مرد است
آنقدر مرد نبوديم که يارش باشيم...
گيرم امروز به ما اذن ملاقاتي داد
مرکبي نيست که راهي ديارش باشيم
سال ها در پي کار دل ما افتاده
يادمان رفت کمي در پي کارش باشيم
ما چرا؟ خوبترين ها به فداي قدمش
حيف او نيست که ما ميثم دارش باشيم؟
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهيد
به گمانم که بنا نيست کنارش باشيم
🌱 اللهم عجل لوليک الفرج 🌱
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🌼#امامرضـا{عَلَیھِالسَلامـ}میفَرمایَند:
🌺هـرکس نمیتواند کفاره گناهاش را بپردازد، بسیار صلوات بفرستد، زیرا صلوات گناهان را کاملا از بین میبرد.
📚| آثارصادِقین جِلد۱۱ ، صَفحِہ۲۴۱
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🌷 خدایا؟!
🌿در «شهادت» چه لذتی است كه مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق می ریزند؟! و این گونه شتابان اند..؟؟!!
سلام بر علمدار کمیل
سلام بر ابراهیم❤️
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🌷شهیدی که برات شهادتش را از آیتالله بهجت گرفت
آیت الله بهجت دست روی زانوی او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟گفت: طلبه هستم.
آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️
دوباره پرسیدند: اسم شما چیست؟
گفت: فرهاد
آقای بهجت فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان(عج) به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان(عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید.
🌷شهید عبدالمهدی کاظمی؛ شهیدی که طبق گفته آیت الله بهجت، در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ درسوریه به شهادت رسید.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
دوره رایگان حفظ سوره واقعه 💫✨
به همراه تدبر و مفاهیم آیات ☺️
با این سوره زندگیتو پربرکت کن😍
💚شروع دوره از 👈 از همین حالا بیا تو گروه وشروع کن
https://eitaa.com/joinchat/2015101499Cdd920f4402
🤲 به همراه شروع چله حدیث کسا و آموزش نکات تربیتی و سبک زندگی این حدیث شریف 🦋
با اهدای جوایز در پایان دوره🎁 ویژه بانوان
https://eitaa.com/joinchat/2015101499Cdd920f4402
🌹شهید یوسف داورپناه🌹
🟢من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم.
پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت، کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند، گفتند به خمینی توهین کن یوسف این کار رو نکرد.
به من گفتند توهین کن گفتم چنین کاری نمیکنم گفتند: بچهت را میکشیم بازهم قبول نکردم پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند.
گفتند به خمینی توهین کن بازم توهین نکردم من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند؛ بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم گفتند: دستانت را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم..
شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه میگفتم:یافاطمةالزهرا، یازینبکبری... انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم. دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر...
فقط خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو...
کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم.. به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم.
شادی روحش صلوات🌹
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi