eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.2هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
698 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
❤️ ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰هرشب راس ساعت ۲۲ ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید ✅ @EbrahimHadi
تو در طلبِ راه، #گمنام شدی... و من در طلبِ نام، گمراه.. غافل بودم از اینکه؛ فاطمه(س)، #گمنام میخرد... ✅ @EbrahimHadi
💞سلام امام زمانم💞 در خلقت تو چقدر دقت کردند ای دایره المعارف زیبایی🌸🍃 وقتش شده پرده از رخ ات برداری پایان بدهی به قرن ها تنهایی💔 🌹ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـل لِـوَلـیِـکْ الـفَـرَج🌹 ✅ @EbrahimHadi
🕗ساعت به وقت عاشقی❤️ به نیابت از شهید ابراهیم هادی الـسلام علـیڪ یـا علـے بـن مـوسـے الرضـا عـلیه الـسلام... ✅ @EbrahimHadi
🍃🌸☘🌼 🌼☘ ☘ 🌸 ✨امام صادق عليه السلام می فرمایند : خانه اى كه در آن قرآن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید: ➊بركتش كم شده (دائم مشکل مالی دارند) ➋فرشتگان آن را ترك مى كنند (رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود) ➌شياطين در آن حضور مى يابند. (نزاع و جدال در آن خانه زیاد است.) •| خواندن قرآن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند |• 📚ڪافـے - ج۲ ✅ @EbrahimHadi
💢بترسید از روزی که هر کس جز جزای عمل خود را نبیند و فدیه و شفاعت پذیرفته نشود. 📖سوره بقره ✅ @EbrahimHadi
🌹شهید سید مرتضی آوینی🌹 جهان معركه‌ی امتحان است برادر، و بهترینِ ما كسی است كه از بهترینِ آنچه دارد در راه خدا بگذرد. ✅ @EbrahimHadi
✅ @EbrahimHadi
شهید ابراهیم هادی
✅ @EbrahimHadi
❤️ سلام علیکم، از وقتی با ابراهیم رفیق شدم کار های خیر بیشتری سعی می کردم انجام بدم بخاطر الگویی که از ابراهیم می گرفتم و دوست داشتم مثل ابراهیم باشم و احساس می کردم ابراهیم از من خوشش آمده و احساس خیلی خوبی داشتم و حال معنوی خوشی، در پی همین کار های خیر تصمیم گرفتم که یک گناهی رو که بیشتر مرتکب میشم رو بخاطر ابراهیم کاملا ترک کنم و یک روز بعد دوباره مرتکب شدم و وقتی متوجه شدم گریه ام گرفت و سخت به غلط کردن افتادم و احساس می کردم ابراهیم به شدت از من ناراحت شده و با من مثل سابق نیست که باهاش صحبت می کردم و از درون جواب های ابراهیم به دلم می نشست،دیگه تصمیم گرفتم نذر نگاه و لبخند آقا امام زمان(عج) و ابراهیم برای خو م دفتر محاسبه و مراقبه اعمال بزارم. ✅ @EbrahimHadi
ای که نگاهت بهترین آغاز!🍃 من با تو باشم، دوباره طالب بندگی میشوم ... تو همان‌هادیِ پر از امید فردای‌ما‌هستی در مسیر دلدادگی عَبد و رَب ❤️هادی دل خسته ما باش!❤️ ✅ @EbrahimHadi
🔉حاج حسین یکتا: ای که در فضای سایبر و مجازی می جنگی، برای فشردن کلیدها و دکمه های کامپیوتر و موبایلت وضو بگیر! و با نیت مطلب بنویس. بدون که تو مصداق و ما رمیت اذ رمیت... هستی. شما در شبهای تاریک و اینترنت از میدان عبور می کنید. ⭕️ مراقب باشید به شهدا تمسک کنید بصیرتتون را بالا ببرید که نخورید. رابطه خودتون رو با خدا زیاد کنید... با اهل بیت یکی بشید و در این راه گوش به فرمان انها باشید... بچه ها! خط به خطی که تو فضای مجازی می نویسین رو همه می بینن!!! در این فضای مجازی که سربازانش شما هستید باید تا دیوار و پیش رفت. امروز وقتی شما در این فضا قرار می گیرید شهدا شما را نگاه می کنند، پس باید با باشید و ذکر « ما رمیت اذ رمیت» بخوانید. شما الان بالای بانی قرار گرفته اید و بخواهید یا نه، وسط میدان هستید؛ ✅ @EbrahimHadi
❤️ ابراهیم هدایتگر.. درست آخرین روزهای سال 96 بود. وقتی به خانه برگشتم به همه چیز و همه کس بد بین بودم. به انقلاب و مسئولین و... همه بد می گفتم. من سالها در جبهه بودم و جانباز شدم. حالا چند وقتی بود که برای استخدام پسرم به همه ارگانها سر می زدم و کسی جواب درستی به من نمی داد. نمی دانستم چه باید کرد. حتی توی اداره آخری گفتم: ای کاش داعش می آمد و بساط شما رو جمع می کرد. ✳️وقتی آمدم خانه، فرزندم پیش من آمد و برای اینکه من رو آروم کنه، یک کتاب به من داد و گفت: بابا این رو بخون. خیلی جالبه. نگاهی به چهره روی جلد کردم و نام کتاب را خواندم: سلام بر ابراهیم باعصبانیت کتاب را به گوشه ای پرت کردم و گفتم: اینا دروغه. مسئولین می خوان کاراشون رو خوب جلوه بدن از شهدا مایه می ذارن... ✅بلند شو... بلندشو... از جا پریدم. دو نفر با هیکل ورزشکارها اما چهره نورانی بالای سرم بودند. نفر اول گفت: اجر اعمال وجهاد خودت رو به خاطر کار پسرت از بین نبر. هرآن کس که دندان دهد نان دهد. خدا خودش کارها رو به موقع درست می کنه. بعد ادامه داد: شکر نعمت های خدا رو به جا بیار. یک آیه قرآن هم خواند که به من خیلی آرامش داد. چند جمله هم گفت که دوای همه دردهای من بود. بعد خداحافظی کرد و از در بیرون رفت. گفتم شما کی هستی؟ گفت ی بنده خدا وقتی اصرار کردم. نفر پشت سری گفت: ایشون ابراهیم هادی هستند. از خواب پریدم. مات و مبهوت بودم. سریع دنبال کتابی گشتم که دیشب فرزندم به من داده بود. کتاب را پیدا کردم. چهره شهید با عکس روی جلد کمی فرق داشت. کتاب را که باز کردم تصویر مهمان چند دقیقه قبلم را دیدم. چهره ای زیبا و نورانی با محاسن بلند. حالا در ایام عید کتاب را تا آخر خوانده ام. هر لحظه خدا را به خاطر نعمتهایش شکر میکنم و از حرفهایی که زدم استغفار میکنم. به راستی سلام خدا بر ابراهیم که مرا هدایت کرد. التماس دعا. یک جانباز از روستاهای خراسان جنوبی. ✅ @EbrahimHadi
⭕️گوشه هایی از مراسم اعتکاف همراه با یاد و خاطره شهید ابراهیم هادی در مساجد سراسر کشور ✅ @EbrahimHadi
⭕️با سلام بر ابراهیم، زندگیتان را تغییر دهید مراسم اعتکاف در مسجد فاطمه الزهرا(س) و مطالعه کتاب سلام بر ابراهیم - گلشن/توابع شهرستان انار ✅ @EbrahimHadi
ای شهید🌹 ای که مرا خواندی، راه نشانم بده! به من پر و بال بده که شوق‌پرواز دارم! 🍃میدانم خود باید بسازم و بسوزم تا پرهایم باز شود اما تو دستم را بگیر و کمکم کن. ✅ @EbrahimHadi
ای شهید🌹 ای که مرا خواندی، راه نشانم بده! به من پر و بال بده که شوق‌پرواز دارم! 🍃میدانم خود باید بسازم و بسوزم تا پرهایم باز شود اما تو دستم را بگیر و کمکم کن. ✅ @EbrahimHadi
🌸آیت الله جاودان: کسی از من خواست که برایش دعا کنم #شهید شود. به او گفتم یک چیزهایی هست که شما اگر آن بشوی صدهزار مرتبه بالاتر از شهادت است.(عکس باز شود..) ✅ @EbrahimHadi
شهید ابراهیم هادی
📖 #بی_تو_هرگز 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت نهم راست می گفت. من حزب باد و بادی به هر جهت نبودم. اکثر د
📖 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت دهم اول اصلا نشناختمش. چشمش که بهم افتاد رنگش پرید، لب هاش می لرزید، چشم هاش پر از اشک شده بود، اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم، از خوشحالی زنده بودن علی. فقط گریه می کردم. اما این خوشحالی چندان طول نکشید. اون لحظات و ثانیه های شیرین، جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد. قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم، شکنجه گرها اومدن تو. من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن. علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود. سرسخت و محکم استقامت کرده بود و این ترفند جدیدشون بود. اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن و اون ضجه می زد و فریاد می کشید. صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد. با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم. می ترسیدم. می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک، دل علی بلرزه و حرف بزنه. با چشم هام به علی التماس می کردم و ته دلم خدا خدا می گفتم. نه برای خودم، نه برای درد، نه برای نجات مون، به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه. التماس می کردم مبادا به حرف بیاد. التماس می کردم که... بوی گوشت سوخته بدن من، کل اتاق رو پر کرده بود. ثانیه ها به اندازه یک روز و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید. ما همدیگه رو می دیدیم، اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد. از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد، از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود. هر چند، بیشتر از زجر شکنجه، درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد. فقط به خدا التماس می کردم. - خدایا، حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست. به علی کمک کن طاقت بیاره. علی رو نجات بده. بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم، شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه. منم جزء شون بودم. از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان. قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم. تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها و چرک و خون می داد. بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم. پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش. تا چشمم بهشون افتاد، اینها اولین جملات من بود، _علی زنده است. من، علی رو دیدم. علی زنده بود. بچه هام رو بغل کردم. فقط گریه می کردم. همه مون گریه می کردیم. ♦️ادامه دارد... ✅ @EbrahimHadi
گوشیتو خوشکل کن😊 🖼 #تصویر_زمینه 41 خوش‌نام تویی، گمنام منم ✅ @EbrahimHadi دانلود فایل اصلی👇