eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.2هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
704 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿ازش پرسیدن: ابراهیم؟! چرا همراه بقیه رزمنده ها به دیدن امام نرفتی ؟ ✨جواب داد: ما رهبر را برای تماشا نمی‌خواهیم. ما رهبر را می‌خواهیم برای اطاعت کردن. ـ❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️ یکی در جبهه گفتا نزد هادی رها کن جبهه و برگرد وادی ببین اندر جماران چهره ی یار بدادی حرف او را گوش صد بار جوابش داد هادی بس چه زیبا امام خود بجویم من در اینجا نخواهم رهبری بهر تماشا اطاعت از امام باید به هرجا چه بسیار از شهیدانی که رفتند اویس عصر ما، نادیده رفتند ندیدند چهره ی محبوب آن یار ولی از جان گذشتند در ره یار کند جبران خدای حی دادار رساند هر اویسی را به دلدار 🆔 @Ebrahimhadi ••••••••••••••••••••••••
✨ آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): 💠 برای اینکه بدانید اعمالی را که انجام می دهید مورد قبول خداوند قرار میگیرد یا نه، ببینید بعد از هر عمل چه کاری را انجام می دهید: 1⃣ الطاعه بعد الطاعه دلیل علی قبول الطاعه 🍃 اگر طاعت پشت طاعت انجام می دهید دلیلی بر مورد قبول قرار گرفتن طاعت های شماست. 2⃣ الطاعه بعد المعصیه دلیل علی غفران المعصیه 🍃 اگر بعد از معصیت و گناه، طاعتی انجام می دهید دلیلی بر بخشیده شدن آن معصیت است. 3⃣ المعصیه بعد الطاعه دلیل علی رد الطاعه 🍃 اگر بعد از طاعتی، گناه و معصیتی انجام دهید، دلیلی بر عدم پذیرش و رد شدن آن طاعت شماست. 4⃣ المعصیه بعد المعصیه دلیل علی خذلان العبد 🍃 اگر همینطور گناه و معصیت پشت گناه و معصیت انجام شود، "وای به حال آن بنده که در زیانکاری وحشتناکی است. 🆔 @Ebrahimhadi ••••••••••••••••••••••••
دلم، به مشبک های ضریحت چه محتاج است ... 🖤 🆔 @Ebrahimhadi
💠 #مرگ_بر_آمریکا 💠 اگر تمام بدنمان را قطعه قطعه کنند، و زیر تانک ها از بین ببرند، ما قطعه قطعۀ بدنمان می گوید: #مــرگ_بــر_آمــریــکــا👊 #شهید_علی_چیت_سازیان🌹 🆔 @Ebrahimhadi ••••••••••••••••••••••••
💠ـــــــ قسمت چهاردهم ـــــــ💠 ‌ 🇮🇷سرزمینِ زیبای من🇮🇷 #پیشنهاد_مطالعه📚 🆔 @Ebrahimhadi ✨🍃✨🍃✨🍃✨
شهید ابراهیم هادی
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 #سرزمین_زیبای_من 🇮🇷 اون روز توی دفتر مشغول کار بودم که پدر و مادرش وارد شدن، خبر کشته شد
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 🇮🇷 با پوزخند خاصی از جاش بلند شد ، اینجا کشور آزادیه آقای ویزل ، اونها هر چقدر که بخوان می تونن گریه کنن و با همسایه هاشون حرف بزنن ، مهم تیتر روزنامه های فرداست و از در اتاق خارج شد . حق با اون بود،مهم تیتر روزنامه های فردا بود ،دادگاه رای بی گناهی پلیس ها رو صادر کرد مدال شجاعت، در انتظار پلیس های قهرمان ... فردای روز دادگاه، مدام گوشی تلفن و موبایلم زنگ می خورد اما حس جواب دادن به هیچ کدوم شون رو نداشتم ، چی می تونستم بگم؟ با شجاعت فریاد می زدم، محمد بی گناه کشته شد؟ یا اینکه مثل یه ترسو، حرف های اونها رو تایید می کردم ، اصلا کسی صدای من رو می شنید و اهمیت می داد؟ مهم یه جنجال بود،یه جنجال که ذهن مردم بین شلوغ بازی های اون گم بشه و نفهمن دولت چکار می کنه ... شب بود که صدای در بلند شد ، پدر محمد بود نمی تونستم توی چشم هاش نگاه کنم ، فکر می کردم الانه که ازم بخواد دوباره اقدام کنیم و به رای اعتراض کنیم یا با رسانه ها درباره حقیقت حرف بزنیم ، اما اون در عین دردی که توی چشم هاش موج می زد با آرامش بهم نگاه کرد ... - آقای ویزل ، اومدم اینجا تا از زحمات شما تشکر کنم ، شما همه تلاش تون رو انجام دادید، هم برای تشکر اومدم و هم اینکه بقیه حق وکالت شما رو پرداخت کنم ؛ خیلی تعجب کرده بودم ، با شرمندگی سرم رو پایین انداختم،نیازی نیست ، من توی این پرونده شکست خوردم و مثل یه ترسو، تمام روز رو اینجا قایم شدم ... دستش رو گذاشت روی شونه ام،نه پسرم ، زمانی که هیچ کسی حاضر نشد از حق ما دفاع کنه ، تو پشت سر ما ایستادی حداقل، مردم صدای مظلومیت محمد من رو شنیدن ،من از اول می دونستم شکست می خوریم ، یعنی مطمئن بودم؛با شنیدن این جمله شوک شدیدی بهم وارد شد ... پس چرا اینقدر تلاش کردید و مبارزه کردید؟ اونها هم پسر شما رو کشتن و هم شما رو مجبور کردن که هزینه دادگاه و دادرسی رو بپردازید، اگر مطمئن بودید چرا شروع کردید؟ سکوت سنگینی بین ما حاکم شد،برای چند لحظه از پرسیدن این سوال شرمنده شدم ، با خودم گفتم ، شاید این حرف فقط یه دلگرمی برای خودش بود که درد کمتری رو حس کنه ، این چه سوالی بود که ... - پسر من یه مسلمان بود، نمی خواستم با ننگ دزدی و حمل سلاح گرم، دفنش کنم، هر چقدر هم که اونها دروغ بگن ، خیلی ها شاهد بودن و الان همه می دونن پسر من، نه دزد بود، نه مسلح ، من از دینم دفاع کردم ، نه پسرم ! برای بچه ای که اون رو از دست دادم ، دیگه کاری از دست من برنمیاد اما نمی خواستم با نام پسر من، دین خدا لکه دار بشه ... پاسخش به شدت ذهنم رو بهم ریخت ، این جوابی نبود که انتظارش رو داشتم و جوابی نبود که برای من قابل درک یا قابل پذیرش باشه ، نمی خواستم قلبش رو بشکنم اما نمی تونستم این حرف رو بی جواب بگذارم، اون داشت، زندگیش رو بر مبنای اعتقادات احمقانه ای می چید ... - دین خدا لکه دار هست ، لکه های سیاه، وسط دنیای سفید،یا لکه های سفید وسط دنیای سیاه ، این دنیا به حدی لکه داره که دیگه سیاه و سفیدش مشخص نیست ، هیچ عدالت و انسانیتی وجود نداره ، و خدا هم ، اگر وجود داشته باشه ، مثل یه تماشاچی فقط نگاه می کنه هر چند، خیلی ها میگن خدا بعد از خلق جهان، مرده ... پ.ن: دوستان عزیز ، یکی از اعتقادات رایج در کشورهای غربی، "مرگ خدا" است که کلیسا هم در رد اون داره خیلی تلاش می کنه ، با دیدن این جمله دچار شوک نشوید !... ✍🏻 نویسنده:شهید طاها ایمانی ♻️ .... 🆔 @Ebrahimhadi 🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁
هر ڪس سراغ خدا را گرفت🕊 و دلش تنگ بود🍂 آدرس #شهدا را بہ او بدهید... خدایا ما را تا . . . رسیدن بہ آسمان شهدا یاری فرما💫 🆔 @Ebrahimhadi ••••••••••••••••••••••••
⭕️اى پيامبر! به مؤمنان و مؤمنات بگو كه در مقابل نامحرم #چشمهاى خود را بپوشانند و نگاه خيره نكنند. 📚نــور، آيات 31 - 30 🆔 @Ebrahimhadi ••••••••••••••••••••••••
🍃در انجام امور دینی، هیچ وقت به امید یک ساعت دیگر مباش. مــدافع حــرم #شهید_مهدی_لطفی_نیاسر🌹 هدیه به روحش صلوات💐 🆔 @Ebrahimhadi ••••••••••••••••••••••••
🌷 آیـت الله مجتهــدی تهرانی (ره) : ☝️ هیچ دعایی را کوچک نشمارید، شاید استجابت در همان دعا باشد. 🔹بعد از هر نماز دست خود را بلند کن و حاجت از خدا بخواه، هرکس بعد از نماز یک دعا پیش خدا دارد که حاجت بگیرد،‌آن وقت بلند می شود و میرود. 🔸تا نماز خود را خواندی بلند نشو، برو و تعقیبات بخوان،‌دعا بخوان. 🔹همانطور که بادبادک بدون دنباله بالا نمی رود،‌نمازم بدون تعقیبات بالا نمی رود. 🔸بعد از نماز حتما تعقیبات بخوان، بنشین در ِ خانه خدا و گدایی کن و حاجت بخواه،‌شاید همین امشب دعایت گرفت. 🔹انسان باید در گدایی از خدا سماجت کند، خود خدا می فرماید: «اُدعوُنی اَستَجِب لَکُم» 🔸شما بخوانید مرا، من دعایتان را مستجاب می کنم.. 🆔 @Ebrahimhadi ••••••••••••••••••••••••
💠ـــــــ قسمت پانزدهم ـــــــ💠 ‌ 🇮🇷سرزمینِ زیبای من🇮🇷 #پیشنهاد_مطالعه📚 🆔 @Ebrahimhadi ✨🍃✨🍃✨🍃✨
شهید ابراهیم هادی
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 #سرزمین_زیبای_من 🇮🇷 با پوزخند خاصی از جاش بلند شد ، اینجا کشور آزادیه آقای ویزل ، اونها
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 🇮🇷 چند لحظه سکوت کرد،نگاه پر معنا و محبتی که قادر به درک عمق اون نبودم؛ - خدا به قوم حضرت موسی، نعمت های فراوان داد ، دریا رو پیش چشم اونها شکافت، از آسمان برای اونها غذا فرستاد و اونها بدون اینکه ذره ای زحمت کشیده باشن از تمام اون نعمت های استفاده کردن زمانی که حضرت موسی، 40 روز به طور رفت ، اونها که رسما وجود خدا رو با چشم هاشون دیده بودن ، گوساله پرست شدن ، یه گوساله از طلا درست کردن و چون فقط از توش صدا در می اومد جلوش سجده کردن ، خدا باز هم اونها رو بخشید ، اما زمانی که بهشون گفت وارد این سرزمین بشید ، اونها خودشون رو کنار کشیدن و به حضرت موسی گفتن : موسی، تو با خدات به جنگ اونها برو وقتی جنگ تموم شد بیا ما رو خبر کن ، می دونی چرا این طوری شد؟ داستان عجیبی بود که هرگز نشنیده بودم ، سرم رو به علامت نه تکان دادم ، نمی دونم،شاید احمق بودن! تلخ، خندید ،اونها احمق نبودن ، انسان ها زمانی برای چیزی ارزش قائل میشن و به چشم نعمت بهش نگاه می کنن که براش زحمت کشیده باشن ، اونها هیچ زحمتی نکشیده بودن ، خدا بدون دریغ به اونها روزی داد،خدا به جای اونها با دشمن اونها جنگید،فرعون رو غرق کرد و اونها رو نجات داد ،حتی لازم نبود برای به دست آوردن غذاشون تلاش کنن ، اونها دیگه نعمت های خدا رو نمی دیدن ، مثل بچه یه خانواده پولدار که از فرط ثروت زیاد با 100 دلاری سیگار درست می کنه و آتیشش میزنه ، از دید اون، تک تک اون دلارها بی ارزشه چون از روز اول، بی حساب بهش دادن ، اما از دید یه آدم فقیر، تک تک اونها جواهره،خدا به بشر نشان داد که ما باید برای نعمت ها سختی بکشیم ، بجنگیم و تلاش کنیم تا قدر اونها رو بدونیم،آدمی که هر روز بدون مشکل، نفس می کشه،هرگز به اون نفس ها و اکسیژن به چشم نعمت نگاه نمی کنه و هیچ وقت ارزش اونها رو نمی فهمه تا زمانی که اون نعمت رو از دست بده ، مثل اون ماهی که غرق در آبه و مفهوم دریا رو نمی فهمه ... بعد از رفتن پدر محمد ، من ساعت ها روی اون حرف ها فکر می کردم ، شاید اولش عجیب بودن اما وقتی خوب بهشون فکر کردم دیگه عجیب نبودن ، ولی تک تکش حقیقت داشت ... کم کم خدا برای من موضوعیت پیدا می کرد ، من اعتقادی به خدا نداشتم ، خدا از دید من، خدای کلیسا بود ، خدای انسان های سفید ،مرد سفیدی، که به ما می گفت: زجر بکش تا درهای آسمان به روی تو باز بشه و من هر بار که این جملات رو می شنیدم توی دلم می گفتم :خودت زجر بکش ، اگر راست میگی از آسمون بیا پایین و یه روز رو مثل یه بومی سیاه زندگی کن ... زجر کشیدن برای کلیسا یه افتخار محسوب می شد، درهای آسمان و تطهیر اما به جای حمایت از ما که قشر زجر کشیده بودیم ، از اشراف و ثروتمندان حمایت می کرد و اصلا شبیه انسان های زجر کشیده نبودن ،اینجا بود که تازه داستان من و خدا، داشت شکل می گرفت، من شروع به تحقیق کردم در جستجوی خدا، هر کتابی که به دستم می رسید؛ می خوندم ، عرفان ها و عقاید مختلف ، اونها رو کنار هم می گذاشتم و تمام ساعت های بی کاریم رو فکر می کردم ،قرآن، آخرین کتابی بود که خوندم ... مجذوب تک تک اون کلمات شده بودم ،اما چیزی که قلبم رو به حرکت در آورد، دیدن دو تا تصویر بود ،تصویری از حج ، انسان هایی با پارچه های سفید و یه شکل خودشون رو پوشانده بودن، سفید و سیاه ، با پاهای برهنه دور خانه ای ساده می چرخیدند ، خانه ای که با پارچه سیاهی پوشیده شده بود ،توی اون لباس ها اصلا مشخص نمی شد کی ثروتمنده و کی فقیر ، این مصداق عملی برابری بود و تصویر دوم، تصویری بود که با همون پارچه های سفید سیاه و سفید، روی زمین و بی تکلف و تفاخر، کنار هم غذا می خوردن ... با دیدن این دو تصویر، قلبم از جا کنده شد، ناخودآگاه با صدای بلند خندیدم ،خنده ای از سر حظ و شادی ؛ شاید این تصاویر برای یه انسان سفید، ساده بود اما برای من، نعمت محسوب می شد برای من که تمام زندگیم به خاطر بومی بودن، سیاه بودن و فقیر بودن ، تحقیر شده بودم و برای ساده ترین حقوق انسانیم زجر کشیده بودم؛ نعمت برابری ، خدایی که سفید و سیاه در برابرش، یکسان بودن بدون صلیب های طلا و جواهرنشان این خدا، قطعا خدای من بود ... ✍🏻 نویسنده:شهید طاها ایمانی ♻️ .... 🆔 @Ebrahimhadi 🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁