برگزاری دربی پایتخت با نام #شهید_ابراهیم_هادی 🌷
💠سازمان لیگ فوتبال ایران اعلام کرد که دیدار تیمهای فوتبال پرسپولیس و استقلال با اهدای گل به شهید ابراهیم هادی برگزار خواهد شد.
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
May 11
@Ebrahimhadi-عهد شفاعت.mp3
2.02M
🥀صوت شهید ابراهیم هادی که یک شب قبل از عملیات و پنج روز قبل از شهادت، ضبط شده و با دوستانش عهد شفاعت می بندند.
این صوت در چنین شبی یعنی ۱۶ بهمن ماه ( سال ۱۳۶۱ ) ضبط شده است.
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
#جانبرکفان_گمنام
در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد.
مسئول دفتر گفت:" این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره".
فرمانده گفت:" خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری".
یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد. در کمال تعجب دیدم شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت:" دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه".
بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت:"ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است.می گم سه روز برات مرخصی بنویسند".
سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند گوشی را از دستش گرفت و گفت:"برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟برای من؟نمی خواد. من لیاقتش را ندارم".
بعد هم با گریه بیرون رفت.بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظ شهید بروجردی شده؛یازده ماه بعد هم به شهادت رسید.آخرش هم به مرخصی نرفت.
#شهید_بروجردی🌹🍃
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
سطر اول #همیشه این است...
#خدا همیشه با ماست 🌱
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
💠امام على عليه السلام:
گذشته ی امروزت سپرى شد
و آينده اش مورد ترديد است
و زمان حال غنیمت است
ماضي يَومِكَ فائتٌ، وآتيهِ مُتَّهَمٌ، ووَقتُكَ مُغتَنَمٌ
غررالحكم، حدیث 9840
🔸 هی دنبال این نباش که سال های بیشتری زندگی کنی... به جای این، در همین سال هایی که زنده ای زندگی کن...
🔹 نگو: اگر من ماشین فلان رو بخرم می ریم مسافرت!... همین الآن دست زن و بچه ات رو بگیر با همین ماشینی که داری یا با اتوبوس برو سفر...
🔸 عمر معطل تو نمی مونه... نگو من باید برم خونه جدید که کارتن ظرف های چینی رو باز کنم!، همین الآن ظرف هایی رو که دوست داری از کارتن بیار بیرون و ازش استفاده کن و ازش لذت ببر...
🔹 اگر... اگر... اگر... هی اگر اگر نگو که فلان چیز و داشته باشم.... مگه خواسته های آدم تمومی داره؟؟؟ عمر داره می گذره... یهو می بینی که عمرت تموم شده ولی زندگی نکردی...
🔸 عمرت رو تلف نکن... زندگی کن و از زندگی ای که الآن داری لذت ببر و شاد باش... حالا اگر آرزوهات هم عملی شد که چه بهتر... ولی اگر نشد گذشته ات رو تعطیل نکردی...
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
دنیا مشتش را باز کرد...
تو #گل بودی..
و من #پوچ..
خدا تو را برد
و زمان مرا...
ای #شهید... ما را دریاب🙏
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
⭕️ روزهای اخر کانال
#قسمت_اول
ابراهیم ابتدا به سراغ چند نفر از سالم ترها ڪه قدرت بدنی داشتند رفت. از انها خواست تاسیم خاردارهای ڪف ڪانال را جمع اوری ڪنند. درڪف ڪانال چند ردیف سیم خاردار حلقوی قرار داشت. انجام این ڪار بدون هیچ گونه امڪانات برای بچه ها بسیار مشڪل بود.
ڪار بعدی ابراهیم جمع ڪردن شهدا از میان مجروحین و رزمندگان داخل ڪانال بود. قسمتی از ڪانال از بچه ها فاصله داشت و به خاطر شیب، در دید نبود. بچه ها با سختی بسیار، شهدا را به انجا بردند. حمل پیڪر شهدا سخت نبود. بلڪه دل ڪندن ازرفقا، ڪار را بسیار سخت و طاقت فرسامی ڪرد.
شیرمردانی ڪه درمقابل دشمن، شجاعانه جنگیده بودند، اینڪ توان جا به جا ڪردن پیڪر دوستان شهیدشان را نداشتند! ڪسی با ڪسی حرف نمی زد. فقط قطرات اشڪ بود ڪه ارام ارام از گونه ها می چڪید. خاطرات شیرین روزهای باهم بودن، لحظه ای ما را آرام نمی گذاشت.
پس از انتقال شهدا به انتهای ڪانال، نوبت پیدا ڪردن جای امنی برای مجروحین بود. مجروحین ڪانال، تعدادشان زیاد بود. عده ای دست و پاهایشان قطع شده بود، عده ای هم بر اثر ترڪش و تیر، دل و روده هایشان بیرون ریخته بود.
نگاه جستجوگر ابراهیم به دنبال جایی بود ڪه بتواند مجروحین را از ترڪش خمپاره ها در امان نگه دارد. تنها جای مناسبی ڪه به ذهنش رسید، دیواره های ڪانال بود.
حالاڪانال ڪمی شرایط عادی پیدا ڪرده بود. درچهره هیچڪدام از علی اڪبرهای خمینی، نشان ضعف و ترس مشاهده نمی شد.
📚ڪتاب سلام بر ابراهیم ۲
♻️ادامه دارد...
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
🍂دنیا بۍ[تو]
فقطیڪفصلدارد!
تنهایـــــے…
چشم آلوده کجا دیدن دلدارکجا؟
دل سرگشته کجا وصف رخ یارکجا؟
قصه عشق من وزلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا همدمی خارکجا؟
سرعاشق شدنم دل بشودخادم تو...
خدمت عشق کجا نوکرسربارکجا؟
کاش درنافله ات نام مجنون هم ببری
که غافل شود ازحب دنیابرسد بروصل مراد
که مراددل مجنون چون تویی لیلی وبس
که دعای توکجا عبدگنه کار چومجنون کجا؟
🍀•اللهم عجل لولیک الفرج•🍀
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
🌸 تو مراقب #آخرت خود باش، #دنیا خودش ذلیلانه پیش تو می آید. 🌍
🕊 #امیرالمؤمنین (ع) 💕
📚غرر الحکم: ۶۰۸۰
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
ـ🌾🌹🍃💐🦋
گذشتی از روزهای خوشِ جوانی ات!
#دعــا_کن_بــرایم...
تا این جوانی، مرا به بازی نگیرد...
رفیق شهیدم ابراهیم هادی❤️
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
شهید ابراهیم هادی
⭕️ روزهای اخر کانال #قسمت_اول ابراهیم ابتدا به سراغ چند نفر از سالم ترها ڪه قدرت بدنی داشتند رفت.
⭕️روزهای اخر کانال
#قسمت_دوم
تنها صدایی ڪه سڪوت مرموز ڪانال رامی شڪست، نوای نوحه های ابراهیم بود. او با صدای زیبای خود، به یاران بی رمق ڪانال جان تازه ای می بخشید. زمزمه های ابراهیم، درمیان خون و جراحت و تشنگی و گرسنگی، ارامش بخش بود.
هنگام اذان ابراهیم، آن هایی ڪه هنوز اندڪی توان در بدن داشتند، خود را به دیوار ڪانال می رساندند تا با مدد دیوار از جا برخیزند و نماز را اقامه ڪنند. مجروحین اما با حالتی ملڪوتی تر، به سختی خود را به سمت قبله میچرخاندند و پیشانی خونین و زردشان را بر خاڪ ڪانال می گذاشتند.
در ڪانال بعد از اقامه ی نماز، شهید طاهری قران میخواند و حتی تفسیر میڪرد. هرڪس در گوشه ای دعایی را زمزمه می ڪرد و با خدای خود نجوامی ڪرد. زخمی ها مدام از فرط تشنگی ناله می زدند و اب طلب می ڪردند.
داخل ڪانال مرتب با خمپاره مورد هدف قرار میگرفت. پس از ڪاسته شدن اتش بعثی ها، ابراهیم همه بچه ها راجمع ڪرد و گفت: دیگر ڪانال، جای ماندن نیست. باید هر جور شده امشب به سمت تپه های دوقلو عقب نشینی ڪنیم.
آن روز حدود هفتاد مجروح بد حال داخل ڪانال بودند. هنگامی ڪه نیروها درحال پخش شدن بودند، نوجوانی ڪم سن و سال از ابراهیم سوال عجیبی پرسید: سرنوشت مجروحین چه میشود؟
همه بهت زده به اطرافیانشان نگاه میڪردند. ابراهیم به آن نوجوان گفت: شما نگران مجروحین نباشید،خودم پیش ان ها هستم. آن نوجوان باصلابت خاصی گفت: پس من هم می مانم و از مجروحین تا اخرین قطره خونم مراقبت می ڪنم.
تصمیم گیری سختی برای دیگران بود.
چهار روز تشنگی، گرسنگی، خستگی و محاصره، توان همه را بریده بود.
یڪی دیگر نیز در گوشه ای ازڪانال گفت: من هم می مانم. یڪباره تمام افراد، یڪ صدا فریاد #ماندن سردادند.
📚ڪتاب سلام برابراهیم ۲
♻️ادامه دارد...
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
ای مادر چهار کشته عاشورا
ای مرثیه خوان ماتم تاسوعا
هر جا که تو را زینب کبری میدید
می گفت که ای وای نیامد سقا
وفات حضرت ام البنین(س)تسلیت باد🖤
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••