eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.4هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
726 ویدیو
63 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
✅بگو: اى بندگان من! كه بر خويشتن زياده روى روا داشته‌ايد، از رحمت خدا نوميد مشويد؛ در حقيقت خدا همه گناهان را مى ‌آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است. 📚سوره زمر آیه ۵۳ 🇮🇷 Gap.im/Ebrahimhadi 🇮🇷 Eitaa.com/Ebrahimhadi 🇮🇷 Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir
♨️فرار از گناه♨️ #شهید_ابراهیم_هادی 🇮🇷 Gap.im/Ebrahimhadi 🇮🇷 Eitaa.com/Ebrahimhadi 🇮🇷 Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir
25.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | دلتنگی... 🍃تقدیم به دردانه های مدافعان حرم🌷 🇮🇷 Gap.im/Ebrahimhadi 🇮🇷 Eitaa.com/Ebrahimhadi 🇮🇷 Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir
#شهید مدافع حرم محمدتقی سالخورده 🇮🇷 Gap.im/Ebrahimhadi 🇮🇷 Eitaa.com/Ebrahimhadi 🇮🇷 Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir
شهید ابراهیم هادی
#شهید مدافع حرم محمدتقی سالخورده 🇮🇷 Gap.im/Ebrahimhadi 🇮🇷 Eitaa.com/Ebrahimhadi 🇮🇷 Sapp.ir/Ebrahimha
محمد تقی فرماندۀ نیروهای فاطمیون بود و به ما سفارش می‌کرد ‌که بریم و با نیروهای‌ تحت امرش صمیمی بشیم. یه شب من باهاش رفتم برای سرکشی از سنگرها. یکی از برادران افغانستانی گفت: این فرمانده کیه؟ ما داریم اینجا این همه سختی می کشیم ، چرا نمیاد بهمون سر بزنه؟ محمد تقی رو بهش نشون دادم وگفتم: ایشون فرمانده هستند... 🌸 اون برادر افغانستانی با دیدن محمدتقی خیلی خجالت کشید. بعداً بهم گفت: این آقا خیلی بهمون سر زده بود، اما اونقدر متواضع و بی‌ادعا کار می‌کرد ، که تصور نمی کردیم فرماندۀ گردان باشه... 🇮🇷 Gap.im/Ebrahimhadi 🇮🇷 Eitaa.com/Ebrahimhadi 🇮🇷 Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir
«یابن الحسن» به حُرمَت شاه نجف مرا آمـاده‌ی ورود بـه «مــاه خــدا» کنیـد 🇮🇷 Gap.im/Ebrahimhadi 🇮🇷 Eitaa.com/Ebrahimhadi 🇮🇷 Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir
#سیره_شهدا 🌹 وقتی می خواست به فقیری کمک کند؛ پول را به ما می‌داد تا به آن شخص بدهیم. اینطوری هم ما را به کمک کردن تشویق می کرد و هم خودش گرفتار ریـا نمیشد. #شهید_ابراهیم_هادی 🌷 🇮🇷 Gap.im/Ebrahimhadi 🇮🇷 Eitaa.com/Ebrahimhadi 🇮🇷 Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
Dua Tavasol (@Ebrahimhadi_ir).mp3
14.22M
🎧 📌دعای توسل به نیابت از شهید ابراهیم هادی 🎤حاج صادق آهنگران (توسل شهدایی) ▪️ Gap.im/Ebrahimhadi ▪️ Eitaa.com/Ebrahimhadi ▪️ Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir
🌸 به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه:۳۸۶ 🇮🇷 Gap.im/Ebrahimhadi 🇮🇷 Eitaa.com/Ebrahimhadi 🇮🇷 Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir
شهید ابراهیم هادی
💞 #رسم_عاشقی 🌹 جانباز شهید ایوب بلندی ✅ قسمت هشتم دوست هایم وقتی توی خیابان من و ایوب را با هم میدی
💞 🌹 جانباز شهید ایوب بلندی ✅ قسمت نهم مامان جهیزیه ام را توی یکی از دو اتاق خانه جا داد. دیگر چادر از سر زهرا و شهیده نیفتاد. ایوب خیلی مراعات میکرد. وقتی میفهمید از این اتاق میخواهند بروند آن اتاق، چشم هایش را می بست و میگفت "بیایید رد شوید نگاهتان نمیکنم" حالا غیر از آقا جون و مامان، رضا و زهرا و شهیده هم شیفته اش شده بودند و حتی او را از من بیشتر دوست داشتند. صدایش میکردند "داداش ایوب" خواستم ساکتشان کنم که دیدم ایوب نشسته کنار دیوار و بچه ها دورش نشسته اند. ایوب میخواند "یک حاجی بود، یک گربه داشت" بچه ها دست میزدند و از خنده ریسه میرفتند. و ایوب باز میخواند. کار مامان شده بود گوش تیز کردن، صدای بق بق یا کریم را که میشنید، بلند میشد و بی سر و صدا از روی پنجره پرشان میداد. وانتی ها که میرسیدند سر کوچه، قبل از اینکه توی بلندگو هایشان داد بکشند "اهن پاره، لوازم برقی"، مامان خودش را به انها میرساند، میگفت مریض داریم و آنها را چند کوچه بالاتر میفرستاد. برای بچه های محله هم علامت گذاشته بود. همیشه توی کوچه شلوغ بود. وقتی مامان دستمالی را از پنجره اویزان میکرد، بچه هامیفهمیدند حال ایوب خوب است و میتوانند سر و صدا کنند. دستمال را که برمیداشت، یعنی ایوب خوابیده یا حالش خوب نیست. یک بار ایوب داد و بیداد راه انداخته بود. زهرا و شهیده ایستاده بودند و با نگرانی نگاهش میکردند. ایوب داد زد "هرچه میگویم نمیفهمند. باباجان،هواپیماهای دشمن آمده." به مگسی که دور اتاق میچرخید اشاره کرد. آخر من به تو چه بگویم؟ بسیجی لامذهب چرا کلاه سرت نیست؟ اگر تیر بخوری و طوریت بشود، حقت است. دستشان را گرفتم و بردم بیرون. توی کمدمان خرت و پرت زیاد داشتیم. کلاه هم پیدا میشد. دادم که سرشان بگذارند. هر سه با کلاه روبرویش نشستیم تا آرام شد. توی همین چند ماه تمام مجروحیت های ایوب خودش را نشان داده بود. حالا میشد واقعیت پشت این ظاهر نسبتا سالم را فهمید. جایی از بدنش نبود که سالم باشد. حتی فک هایش قفل میکرد، همان وقتی که موج گرفتش. وقتی که بیمارستان بوده، با نی به او آب و غذا میدادند. بعد از مدتی از خدمه بیمارستان خواسته بودند که با زور فک ها را باز کنند، فک از جایش در میرود. حالا بی دلیل و ناگهان فکش قفل میشد. حتی وسط مهمانی، وقتی قاشق توی دهانش بود. دو طرف صورتش را میگرفتم. دستم را میگذاشتم روی برآمدگی روی استخوان فک و ماساژ میدادم. فک ها آرام آرام از هم باز میشدند و توی دهانش معلوم میشد. بعضی مهمانها نچ نچ می کردند و بعضی نیشخند میزدند و سرشان را تکان میدادند. میتوانستم صدای "اخی" گفتن بعضی ها را به راحتی بشنوم. باید جراحی میشد. دندان های عقب ایوب را کشیدند، همه سالم بودند. سر یکی از استخوان های فک را هم تراشیدند. دکتر قبل از عمل گفته بود که این جراحی حتما عوارض هم دارد. و همینطور بود. بعد از عمل ابروی راستش حالت افتادگی پیدا کرد. صورت ایوب چند بار جراحی شد تا به حالت عادی برگردد، ولی نشد. عضله بالای ابرویش را برداشتند و ابرو را ثابت کردند. وقتی می خندید یا اخم میکرد، ابرویش تکان نمیخورد و پوستش چروک نمیشد. ⭕️ادامه دارد.. 🇮🇷 Gap.im/Ebrahimhadi 🇮🇷 Eitaa.com/Ebrahimhadi 🇮🇷 Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir
#شهید مهدی باکری 🌷 🇮🇷 Gap.im/Ebrahimhadi 🇮🇷 Eitaa.com/Ebrahimhadi 🇮🇷 Sapp.ir/Ebrahimhadi_ir