#بهگفتهشما
دلواپس گذشته مباش و غمت مباد
من سال هاست هیچ نمی آورم به یاد
بی اعتنا شدم به جهان بی تو آنچنان
کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد
من داستان آن گل سرخم که عاقبت
دلسوزی نسیم سرش را به باد داد
گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد
این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست
خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد
#بهگفتهشما
آن کس که تو را شناخت ، جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند !؟
#بهگفتهشما
شب های دراز بی عبادت چه کنم
طبعم به گناه کرده عادت چه کنم
گویند کریم است و گنه میبخشد
گیرم که ببخشد ز خجالت چه کنم
#بهگفتهشما
حرف را میشود از حنجره بلعید و نگفت،
وای اگر چشم بخواند غم ناپیدارا
#بهگفتهشما
تو خودت خواستی از قصه من پر بکشی،
پس نگو کار خدا بوده و ناچار شده ای