بگذار گریه کنم برای انسانی که
راهکورههای مریخ را شناخته است؛
اما هنوز کوچههای دلش را نمیشناسد!
#سلمان_هراتی
تو این حاضر جوابیها را از کدام
استاد آموختهای؟
_از تفکر مدام،
از گفتوگوی پیوسته با خویشتنِ خویش؛
از دو بخش کردن خود و پیوسته یک بخش
را خیرهسرانه در برابر بخش دیگر قرار دادن
و به مقابله وا داشتن!
#کتاب مردیدرتبعیدِابدی
ابتهال؛🇮🇷
برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی نه کم و نه زیاد، درست به اندازه! تا گاهی باورهایت را مورد پرس
...
همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی!
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند
چون این کارِ سادهایست،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ
و جبران ناپذیر میکنند!
و با کاربردِ درست صبوریات،
برای دیگران نمونه شوی...
ویکتورهوگو
هیچکس نیستم!
و دردم این است که حتی نمیدانم
در جستوجوی چه چیزم و
در پیِ اثبات چه چیز...
#کتاب مردیدرتبعیدِابدی
در جست و جوی کسی نیستم
در جست و جوی جایی نیستم
در جست و جوی چیزی نیستم
قدم می زنم
تا پاهایم را فراموش نکنم...
#معین_دهاز
📚؛
در آستانهی هفته کتاب و کتابخوانی هستیم!
طبق درخواست شما، قراره یه سری کتاب بهتون معرفی کنم...
برای اینکه کتابها مطابق سلیقه شما باشه،
تا اون موقع حوزه مطالعه مورد علاقتون رو برام بنویسید↓
https://daigo.ir/secret/1732851027
امروز خیلی خسته بودم،
اما وقتی رسیدم مدرسه همکارم گفت:
سارا دنبالت میگشت...
«_سارا؟
_همونی که همه میگن شبیه توعه...»
دیروز سراغت رو گرفته بود، گفتم امروز میای، منتظرت بود!
ته دلم خوشحال شدم که با وجود فاصله سنی کم با دانشآموزا، تا اینجا تونستم یه ارتباط نسبی باهاشون بگیرم.
بعد از چند دقیقه زنگ تفریحشون خورد...
شنیدم که بچهها صدا میزدن "سارااا بیا مامانت!" (با شوخی به بچهها میگفتم این شباهت الکی نیست، من مامانشم به شما نگفتیم!)
درگیر زدن دکور هفته کتابخوانی بودم که یهو دیدم یکی پرید بغلم.
دیدم همون دانشآموزیِ که منتظرم بوده...
از طرفی طبق پروتکل نباید ارتباطی که مبتنی بر لمس باشه با دانشآموز برقرار کرد، از طرفیام محبت بچهها رو نمیتونستم نادیده بگیرم...
برای همین مثل خودش بغلش نکردم، اما دستم رو گذاشتم روی شونهاش و با لبخند بهش سلام کردم...
دقیقاً تو همین لحظه بود که حس کردم یکی از قشنگترین دوراهیهای زندگیمُ دارم تجربه میکنم...
کاش همهی دوراهیها این شکلی باشن :)))
#جانیار