[منابع]
۱. ↑ مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۱۴، ص۳۶.
۲. ↑ طوسی، محمد بن حسن، رجال طوسی، ج۱، ص۱۰۴.
۳. ↑ طوسی، محمد بن حسن، رجال طوسی، ج۱، ص۷۸.
۴. ↑ طباطبائی، عبدالعزیز، الحسین والسنة، ج۱، ص۷۴.
و...
بعضى از ما فكر میكنيم
كه با هر تغييرى قراره اتفاق خاصى بيفته
واى رفتم دانشگاه
واى ازدواج كردم
واى بچهدار شدم
واى...
واى نداره!
چرا همه چيز از نظر ما خاص و عجيبه
و با خاص كردن يک اتفاق،
عدم و نبود اون اتفاق تبديل ميشه
به يك فاجعه!
اگه ازدواج خيلى خاصه
پس طلاق فاجعه است
اگه بچهدار شدن خيلى خاصه
پس بچهدار نشدن فاجعه است
زيبا نيست؟!
ما همش بين خير و شرهاى ساختگى خودمون
در رفت و آمد هستيم و هر روز عمر و وقت انرژيمون را تلف چيزهايى میكنيم كه واقعاً نبايد بكنيم
دانشگاه رفتن يک انتخاب و تصميمه
يكى تصميم میگيره كه بره يكى تصميم میگيره كه نره
ازدواج هم همينه، بچهدار شدن هم همينه
ما عادت كرديم با خاص كردن رويدادها
عدم و وجود و نبودشون را تبديل به فاجعه كنيم
واسه همينه كه در كشورهاى عقب افتاده
30 سالگى سن خاصيه
چون فكر میكنن بعدش قراره چى بشه!
حالا قبلش چى بوده كه بعدش چى باشه
29 سالگيمون خيلى خاص بود حالا
كه 31 سالگيمون بخواد فاجعه باشه!
اصن فراتر از اون
از صفر تا 30 سالگيمون چه گلى به سرمون زديم
كه حالا از 30 تا 60 نميتونيم بزنيم
والا
اما ما هنر و تخصص اصليمون خود زنيه
يعنى عاشق اينيم كه شرايط عادى را بحرانى كنيم
و بعدش براش دنبال راه حل بگرديم
الآن كسانى كه طلاق گرفتن مردن
يا كسانى كه ازدواج نكردن خيلى درمانده هستن!
يا كسانى كه بچه دار نشدن خيلى بدبخت هستن؟!
چى تو سر ماست انصافاً؟!
لطفاً
ياد بگيريم كه ازدواج و مدرک تحصيلى و بچه و...
معيار ارزشگذارى ما نيست
و اينها فقط انتخاب ها و تصميماتيه كه ما
در طول زندگى ممكنه بگيريم يا نگيريم
پس هر موضوعى را اونقدر خاص نكنيم
كه جهت مقابلش تبديل به فاجعه بشه.
سپهر خدابنده
🖤⚫️🖤
پاره آجر
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گرانقیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی میگذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..
پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت: «اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.»
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.. برادر پسرک را روی صندلیاش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد..
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.
⚫️⚫️⚫️
🏴✨🏴
پَرچمی دیدَم به دستِ پَهلوانی بی بَدیل
قامتِ پَرچم بلند و صاحبِ پَرچم جَمیل
لَعلِ لَبهایش مُکَرَّم تَر زِ آبِ سَلسَبیل
پَنجه اَژدر افکَن و قامَت طَویل
گُفتمش مولا که هَستی ... ؟
گُفت فَخرِ جِبرِئيل
گُفتمش نامَت بِگو ... ؟
دَرمانده ام اَجرت جَزیل ...
گُفت عَبّٰاسَم سِپَهسالار ، سُلطانِ جَلیل
گُفتم ای بابُ الْحَوائِج دَردمَندم الْدَخیل🙏
گفت دَرمانت برو از خواهرم زِینب بگیر ...
آه یا زینب(س)😔💔
🏴✨🏴
خدایا نمیدانم کرونا چیست! زنگ هشدار است ! بلاست ویا تنبیه بندگانت؟! خدایا اگر امتحان است سنگین است و توان پس دادنش را نداریم اگر هشدار است به رحمانیتت قسم بیدار شدیم واگر بلاست به قادریتت سوگند بلا را دور گردان. خداوندا به بزرگیت قسم چنان بیدار شدیم که دیگر نه اتومبیل های رنگا رنگ چشممان را خیره می کنند ونه خانه های آنچنانی دلمان رامی لرزانند معبودا از خوابی سنگین بیدار شدیم وفهمیدیم که اگر عزیزانمان دوستانمان و خانوادهایمان نباشند نه پول لذتی دارد ونه مقام آرامشی، خداوندا مارا ببخش و بپذیر که بندگان ناتوانت ر ا تابی برای تحمل این بار در توان نیست پس خودت پناهشان ده که جز درگاه پرمهرت پناهی ندارند چه تلخ است دنیای بدون شادی ، بدون دوست وبدون خنده! چه سرد است دنیای پر از ناامیدی ! ایزدا شادی و بودن ها را به جمع ما باز گردان
الهی امین ❤️💚
♥️
🖤⚫️🖤
دزدی که در خزانه، نمک سلطان را خورد!
او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند. در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟ بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد.
البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود. آنها تمامى راهها و احتمالات ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند.
خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و اشیاء گرانبها بود. آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتیقه جات در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند. در این هنگام چشم سر کرده باند به شى درخشنده و سفیدى افتاد، گمان کرد گوهر شب چراغ است، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد نمک است!
بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانى زد طورى که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند. خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟ چه حادثه اى اتفاق افتاد؟
او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت: افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم، من ندانسته نمکش را چشیدم، دیگر نمى شود مال و دارایى پادشاه را برد، از مردانگى و مروت به دور است که ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم.
آنها در آن دل سکوت سهمگین شب، بدون این که کسى بویى ببرد دست خالى به خانه هاشان باز گشتند. صبح که شد و چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد تازه متوجه شدند که شب خبرهایى بوده است، سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتى رسانیدند، دیدند سر جایشان نیستند، اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در میان بسته ها مى باشد، بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى کرد.
بالاخره خبر به گوش سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد، آنقدر این کار برایش عجیب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت: عجب! این چگونه دزدى است؟ براى دزدى آمده و با آنکه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى چیزى نبرده است؟ آخر مگر مى شود؟ چرا؟ ولى هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را در آورم.
در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم.
این اعلامیه سلطان به گوش سرکرده دزدها رسید، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت: سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى کردند، سلطان که باور نمى کرد دوباره با تعجب پرسید: این کار تو بوده؟
گفت: آرى.
سلطان پرسید: چرا آمدى دزدى و با این که مى توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟
گفت: چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان تعریف کرد.
سلطان به قدرى عاشق و شیفته کرم و بزرگوارى او شد که گفت : حیف است جاى انسان نمک شناسى مثل تو، جاى دیگرى باشد، تو باید در دستگاه حکومت من کار مهمى را بر عهده بگیرى، و حکم خزانه دارى را براى او صادر کرد.
آرى او یعقوب لیث صفاری بود و پس از چند سالى حکمرانى در مسند خود سلسله صفاریان را تاسیس نمود. یعقوب لیث صفاری سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی (پس از اسلام) قرون متوالی است که در آرامگاهش واقع در روستای شاهآباد واقع در 10 کیلومتری دزفول بطرف شوشتر آرمیده است. گفتنی است در کنار این آرامگاه بازماندههای شهر گندی شاپور نیز دیده میشود.
⚫️⚫️⚫️
🌷امامُ الجوادُ عليه السلام :
الثِّقَةُ باللّه ِ تعالى ثَمَنٌ لِكُلِ غالٍ ، وسُلَّمٌ إلى كُلِّ عالٍ .
بحار الأنوار : 78/ 364/ 5.
🌷امام جواد عليه السلام :
اعتمادِ به خداوند متعال، بهاى هر چيز گرانى است و نردبان رسيدن به هر بلندايى.
🖤⚫️🖤
🌷۱۰ سبب افزایش رزق:
🌷به نام خدا وباسلام
🌷۱.تقواوترک گناه.آیه ۲و۳سوره طلاق،۹۶اعراف
🌷۲.ازدواج برای بی همسران.۳۲نور
🌷۳.شکرنعمتها....۷ابراهیم
🌷۴.سعی وتلاش....۳۹نجم
🌷۵.مال دادن درراه خدا...۳۹سبأ
🌷۶.اهمیت به نماز.۳۷ابراهیم
🌷۷.خواستن ازخدا...۶۰غافر
🌷۸.فرزنددارشدن.۱۵۱انعام
🌷۹.قرض الحسنه دادن.۲۴۵بقره
🌷۱۰.استغفار...۳ هود
نمازشب،سحرخیزی،خواندن یس وواقعه،حسن خلق،خط خوش،روزی رازیادمیکند
راه سعادت دنیا وآخرت ،اعتمادبه خدا
🖤⚫️🖤
داستان مردی که جهنم را خرید!
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم میفروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آنخود میکردند.
فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج میبرد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد...
به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:قیمت جهنم چقدره؟کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟!مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید. کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد.
به میدان شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم رو خریدم این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمیدهم...!
⚫️⚫️⚫️
🖤 اصغر كه به چهره
▪ز عطش رنگ نداشت
🖤 ياراي سخن
▪ با من دلتنگ نداشت
🖤 يا رب! تو گواه باش،
▪ششماههي من..
🖤 شد كشتهي ظلم
▪و با كسي جنگ نداشت 😭😭😭
🖤السلام علیک یا باب الحوائج
▪️یا شـاهزاده علی اصغـر
#محرم
#امام_حسین
#اَݪٰلّہُـمَّعَجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ🍃
🖤⚫️🖤
•
.
وقتۍ کسۍ یک یاحسین'علیه السلام' بگوید؛
مگر رحمت خداوند او را رهایش میکند؟!
#شیخ_جعفر_ناصرۍ🌿
🖤⚫️🖤
✨﷽✨
🏴عبادتِ بدتر از گناه!
✍در زمان امام حسین، بعضی برای اینکه به عبادتشان لطمه نخورد، امام زمانشان را تنها گذاشتند و به جای آن، تفسیر قرآن گفتند و ذکر خواندند و حج به جا آوردند و...
امروز هم عدهای فکر میکنند عبادت کردن مهمتر است، اما خودِ خدا میفرماید: «ای مؤمنان اگر خدا را یاری کنید، خدا هم شما را یاری میکند.» (سوره محمد، آیه۷) خدا به یاریِ ما نیاز ندارد، بلکه منظور از یاریِ خدا، یاریِ دین و پیامبر خداست.
نمیشود بندهی خدا بود و اباعبدالله را نشناخت؛ نمیشود خدا را عبادت کرد و نمایندهی خدا را یاری نکرد. ما باید جامعه را با امام مهدی آشنا کنیم. دشمن با فیلم، انیمیشن و بازی برای نوجوانان و جوانان قهرمان سازی میکند، به طوری که بچهها سوپرمَن و بَتمَن و... را بهتر از امام زمان میشناسند. با این حساب آیا ما کم کاری نکردهایم؟
عدهای هم از آن طرفِ بوم افتادهاند. به طوریکه میگویند: عبادت برای افرادِ بیکار است. من که کارهای مهمتری دارم، نیازی به عبادت ندارم. در حالیکه عبادت، غذای روح است و روح بدون آن میمیرد.
▪️ ظهور پدیدهای اجتماعی است. همه باید مهدی موعود را بشناسند، تا به ارزشِ بودنش پِی ببرند و برای رسیدن به ظهورش دعا و تلاش کنند.
🖤🖤🖤
✅تاریخ تکرار میشود
✍آیت الله بهجت (ره): انسان هر راهی را بدون تقید و پایبندی به قرآن و سنت برود، روزبهروز تنزل میکند و تاریخ، ازجمله قضایای سقیفه و پیامدهای آن، مانند واقعۀ طَف (کربلا)، هر روز تکرار میشود؛ زیرا هر روز حقی غصب یا احقاق میشود و همیشه حق و باطل مثل حسین و یزید وجود دارد و کار مردم هم یا جنگ در کنار یزید یا در رکاب امامحسین علیهالسلام است. بنابراین، انسان باید هر روز موضع خود را مشخص کند که آیا اهل حق است یا باطل و پیرو آن.
📚رحمت واسعه، ص١۴٧
دل نشکن
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﺠﺎﺯﯾﺴﺖ؟!
"ما ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣـــــــﺲ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ "...!
مهربانی ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ "ﻋﮑﺲ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ "...
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻏﻤﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ "ﭘﺴﺖ ﻫﺎﯾﺶ "...
شادی و ﺧﻨﺪﻩ اش ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ " ﺟﻮﮎ ﻫﺎﯾﺶ "...
ﺗﻮﺟﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ " ﻻﯾﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺶ "...
حضورش ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ "علامت آنلاینش "...
ﻟﺠﺒﺎﺯی و دلخوری اش ﺍﺯ ﺭﻭﯼ " ﺑﻼﮎ ﻫﺎیش"...
نگویید ﻣﺠﺎﺯﯼ...!!
ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...
یقین داریم...
ما اینجا را باور داریم...
ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...
ﺷﺐ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ...
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ .....
ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...
دلتنگی های گاه وبیگاهمان...
ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳــــــــﺖ!!
ﻧﮕﻮﯾﯿﺪ ﻣﺠﺎﺯﯼ!!
ما در اینجا به دوست هایمان عادت کرده ایم... همانند ماهی به آب!!
اینجا زندگی جاریست...!!
آری.......🍃
🖤⚫️🖤
او شنیده بود مرد !
مردي متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايي اش کم شده است...
به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي دانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد. به اين خاطر نزد دکتر خانوادگي شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت.
دکتر گفت: براي اينکه بتواني دقيقتر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است، آزمايش ساده اي وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...
«ابتدا در فاصله 4 متري او بايست و با صداي معمولي ، مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد، همين کار را در فاصله 3 متري تکرار کن. بعد در 2 متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد.»
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق پذيرايي نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم.
سپس با صداي معمولي از همسرش پرسيد:
«عزيزم ، شام چي داريم؟» جوابي نشنيد بعد بلند شد و يک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسيد و باز هم جوابي نشنيد. بازهم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسيد. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابي نشنيد. اين بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: «عزيزم شام چي داريم؟» و همسرش گفت:
«مگه کري؟!» براي چهارمين بار ميگم: «خوراک مرغ»! حقيقت به همين سادگي و صراحت است.
مشکل، ممکن است آن طور که ما هميشه فکر ميکنيم در ديگران نباشد؛ شايد در خودمان باشد...
⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری🌱
🖤[ حسین جان ، بیا و دل شکسته را بخر... ]🖤
#امامحسین
مداحی_آنلاین_خدا_رحمت_کنه_بنی_فاطمه.mp3
5.51M
السلام علیك يا ابا عبد الله
#شب_هشتم : حضرت علی اکبر(عليه السلام)
علی اکبر(عليه السلام) نخستین فردی بود که از بنی هاشم به میدان رفت.
او فرزند بزرگ امام است و نزدیک ترین فرد به ایشان.
چون غربت پدر را در میان خیل گرگ های خون آشام کوفه و شام می بیند، از همه یاران و افراد خاندان پیشی می گیرد و خود را در راه آرمانی فدا می کند.
او گام به میدان می نهد تا حجت را تمام کند و شوق رسیدن به فیض شهادت را در دل یاران حسین(عليه السلام) قوت بخشد.
علی اکبر(عليه السلام) الگوی سبقت گرفتن در شهادت است.
#حضرت_علی_اكبر_علیه_السلام
#منبر_حسینی
#محرم
#السلام_علیك_یا_ابا_عبدالله
#امام_حسین
#اَݪٰلّہُـمَّعَجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ🍃