eitaa logo
" لشگر حضرت عشق"
286 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
9.1هزار ویدیو
267 فایل
زنده نگهداشتن‌ یاد‌ شهداء کمتر‌ از‌ شهادت‌ نیست‌ #مقام_معظم‌_رهبری‌ 🌿 هر شهیدی به تنهایی قادر است تاریخی را زنده کند. #شهید_ابراهیم_همت کانال رسمی لشگر حضرت‌ عشق #ما_ملت_امام_حسینیم @eeshgh1 https://eitaa.com/eeshg1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻ماموستا مصطفی شیرزادی امام جمعه اهل سنت مریوان: 🔺 با تعطیلی مدارس و از سوی دیگر دسترسی دانش‌آموزان به فضای مجازی برای استفاده از برنامه «شاد» مشاهده شد که بی‌توجهی برخی از والدین باعث شده است که دانش‌آموزان خواسته یا ناخواسته در فضای مجازی با محتواهای غیردینی و غیرفرهنگی بسیاری روبرو و آشنا شدند. 🔹استمرار استفاده دانش‌آموزان و نونهالان از فضای مجازی به منظور استفاده از برنامه‌های آموزشی می‌تواند به مرور زمان، زمینه‌ساز استحاله فرهنگی در بین این نسل شود. 🔸هیچ مدیریتی بر فضای مجازی حاکم نیست و اگر دولت در این‌باره چاره‌اندیشی نکند، فضای مجازی بهترین و آسان‌ترین جبهه برای تهاجم فرهنگی دشمنان خواهد بود. @eeshg1
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 کلاهبردار ۲۰ هزار میلیاردی پس از استرداد: اشتباه کردم اما کلاهبرداری نکردم 🔹رئیس پلیس بین‌الملل ناجا: این متهم با ایجاد شرکت‌های صوری در داخل و خارج از کشور در حوزه واردات و صادرات کالا، اقدام به کلاهبرداری کرده است. این فرد از سال ۹۳ تحت تعقیب است. 🔸حدود ۲۰ روز پیش هم یک کلاهبردار ۱۲ هزار میلیاردی از روسیه بازگردانده شد. @eeshg1
🔴 زمان تفریح ایرانیان چقدر است؟ 🔹فعالیت‌‌های ورزشی، گذراندن وقت در پارک‌ها و مراکز تفریحی، سفر رفتن، شرکت در تئاتر، سینما و کنسرت موسیقی، باغبانی و مطالعه چقدر در زندگی مردم جای دارد؟ آیا اساسا ما ایرانی ها سهم قابل توجهی از تفریح در زندگی مان وجود دارد؟ 🔹متاسفانه زمان تفریح در ایران در یک شبانه روز کمتر از ۴ ساعت است که بیشتر آن در فضای مجازی سپری میشود. این در حالی است که در برخی از کشورها مثل ایتالیا و آلمان میزان تفریح در شبانه روز دو برابر میزان تفریح در کشور ماست و کمترین زمانِ تفریح متعلق به گذراندن وقت در فضای مجازی میباشد. 🔹مهم ترین عامل در مساله ی تفریح، سطح درآمد افراد است که باعث میشود سرانه ی تفریح در یک کشور افزایش یابد و یکی از علل اصلی پائین بودن سرانه ی تفریح در کشور ما پائین بودن سطح درآمد مردم است. 🔹این درحالی است که تفریح تاثیر مستقیم بر افزایش راندمان کاری نیروی انسانی یک جامعه دارد. 🔹آیا مسئولین ما در بین زنگ های مختلفی که برای زندگی مردم تعریف کرده اند برنامه ای برای زنگ تفریح نیز دارند؟ @eeshg1
🔴یکی از ماندگارترین تصاویر سردار شهید حاج حسن ایرلو قاب فوق می‌باشد که سال ۱۳۹۹ در روزهای نخست حضور ایشان در یمن بی‌توجه به تهدیدها و حملات موشکی ائتلاف سعودی بر علیه مردم، در حاشیه مراسم جشن بزرگ میلاد پیامبر(ص) در صنعا به ثبت رسید. 🌷یادشان جاویدان🌷 آقایِ.عَیْنْ @eeshg1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ به هیچ وجه با معده خالی این غذاها رو نخورید: ▪️گوجه فرنگی🍅 زخم معده ▫️نوشابه🍾 افزایش فشارخون ▪️سبزیجات سبز🍀 سوزش سردل ▫️ماست🍚 نفخ وترش معده ▪️فلفل قرمز🌶 زخم معده @eeshg1
✨﷽✨ 🌼ويژگى زمان ظهور امام زمان عليه السلام‏ ✍ روزى كه حكومت عدل جهانى برپا شود، يك وجب كوير بر روى زمين نخواهد ماند: «يَجْعَل لَّكُمْ جَنتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهرًا» تمام كويرها باغ مى شود و نهر آب هم در آن جارى مى شود. در آن روز جمعيت هم به اندازه امروز نيست، چون قبل از آمدن ايشان، ستمگران دنيا به جان هم مى افتند و دو سوم جمعيت كره زمين به دست خود مردم زمين نابود مى شوند. و يك سوم جمعيت مى ماند، كه آنها هم طولى نمى كشد كه تسليم ايشان مى شوند. @eeshg1 👇👇👇
" لشگر حضرت عشق"
✨﷽✨ 🌼ويژگى زمان ظهور امام زمان عليه السلام‏ ✍ روزى كه حكومت عدل جهانى برپا شود، يك وجب كوير بر روى
در روايات آمده است كه تنها جنگى كه با امام زمان عليه السلام مى شود، از طرف سه قوم يهود، لاييك و اعراب است كه هم زمان با ظهور حضرت، براى نابودى ايشان دست به دست هم مى دهند. اولين دولتى هم كه وارد جنگ با ايشان مى شود، وهابيّت است. بعد هم اسرائيل، بعد هم لاييك. ولى همگى به هلاكت مى رسند. وقتى شرّ آنها از زمين كنده مى شود، آن وقت جهان رو به گلستان شدن مى رود. مسيحيان واقعى عالم هم با ايشان نمى جنگند، چون مسيحى ها عيسى عليه السلام را مى بينند كه در نماز به امام عليه السلام اقتدا مى كند. در معيشت مادى، هر كاسبى به مشترى التماس مى كند. همه جا نعمت و بركت به وفور يافت مى شود. اين ها از بركت ايمان و عدالت است. اگر دولت ها حاضر شوند كه اين عدالت را امتحان كنند، آن وقت مى بينند كه كشور چگونه متحوّل مى شود. چنان امنيّت برقرار مى شود كه امام باقر عليه السلام مى فرمايند: اگر زنى، شترى را كه يك طرفش طلا و طرف ديگر آن را نقره بار كرده است، از بازار بغداد تا شام برود، يك چشم نامحرمى به او دوخته نمى شود، يا دستى به بار شتر او دست دراز نخواهد شد.«الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمنَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ» 📚 برگرفته از کتاب آثار مثبت عمل اثر استاد حسین انصاریان ‎‎‌‌‎‎‌@eeshg1 🔰 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حیدری، معاون وزیر بهداشت: تعداد مبتلایان به اُمیکرون در ایران به ۸ تن رسید / صداوسیما @eeshg1
🔺‏آنکس که «امضای کری را تضمین» می دانست، امروز نگران «یلدا زیر تیغ تورم» است! این واقعیت درونی جریان فاسد اصلاحات است؛ تا میتوانی عوامفریبی کن، شارلاتان بازی در آر، عاشق غرب باش و خط آمریکا را پیاده کن! ✍ حامد صراف پور @eeshg1
⭕️ تصویری از سردار قاآنی، فرمانده سپاه قدس در مراسم تشییع پیکر شهید ایرلو، سفیر ایران در یمن وای از این چشمها... خرمشهرها در پیش است... @eeshg1
" لشگر حضرت عشق"
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت چهل و یکم کنار هم نشستیم و او با لحن
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت چهل و دوم برای آخرین بار، در آیینه به خودم نگاه کردم. چادر سپیدی که نقشی از شاخه‌های سرخابی در زمینه ملیحش خود نمایی می‌کرد، به سر کرده و آماده میهمانی امشب می‌شدم. شب طولانی و به نسبت سردِ 26 بهمن ماه سال 91 که مقدر شده بود شب نامزدیِ من با یک جوان شیعه باشد! تعریف و تمجید‌های محمد و عطیه و لعیا و به خصوص عبدالله و مادر، سرانجام کارساز افتاده و توانسته بود پدر را مجاب کند تا به ازدواج تنها دخترش با این جوان شیعه رضایت دهد. اندیشه خوشبختی من، لبخندی شیرین بر صورت پُر چین و چروک و آفتاب سوخته‌اش نشانده و به چهره‌اش مهربانیِ کم سابقه‌ای بخشیده بود. پیراهن عربی سفیدی که فقط برای مراسم‌های مهم استفاده می‌کرد، به تن کرده و روی مبل بالای اتاق، انتظار ورود میهمانان را می‌کشید. لعیا هم آنقدر زیر گوش ابراهیم خوانده بود که دیگر دست از اشکال تراشی برداشته و با پوشیدن کت و شلواری شکلاتی رنگ، آماده مراسم مهم امشب شده بود. عطیه و لعیا در آشپزخانه مشغول آخرین تزئینات دیس شیرینی و میوه بودند و مادر چای را دم کرده بود که سرانجام انتظارم به سر رسید و میهمانان آمدند. پیشاپیش همه، عمو جواد وارد شد و جعبه کیک بزرگی را که با خود آورده بود، به دست عبدالله داد و پشت سرش مریم خانم و میهمان جدیدی که عمه‌ی بزرگ آقای عادلی بود و "عمه فاطمه" صدایش می‌کردند. آخرین نفر هم آقای عادلی بود که با گام‌هایی متین و چشمانی که بیش از همیشه می‌درخشید، قدم به اتاق گذاشت و دسته گل بزرگی را که خوشه‌ی پُرباری از گل‌های رُز سرخ و سفید بود، روی میز کنار اتاق نشیمن قرار داد. موهای مشکی‌اش را مرتب‌تر از همیشه سشوار کشیده و نشسته در کت و شلواری مشکی و پیراهنی سپید، غرق آب و عرقِ شرم و حیا شده بود. عمه فاطمه با آغوش باز به استقبالم آمد و به گرمی احوالم را پرسید. صورت سفید و مهربانی داشت که خطوط عمیقش، نشان از سالخوردگی‌اش می‌داد، گرچه لحظه‌ای خنده از رویش محو نمی‌شد. مثل اینکه از کمردرد رنج ببرد، به سختی روی مبل نشست و بسته کادو پیچ شده‌ای را از زیر چادر مشکی‌اش بیرون آورد و روی مبل کناری گذاشت. چهره‌ی عمو جواد جدیت دفعه قبل را نداشت و با رفتاری مهربان و صمیمی حسابی با پدر و ابراهیم گرم گرفته بود. حالا با حضور آقای عادلی، احساس شیرینی به دلم افتاده و به جانم آرامش می‌داد، آرامشی که می‌توانستم در خنکای لطیفش، تمام رؤیاهای دست نیافتنی‌ام را نه در خواب که در بیداری ببینم! صورتش روشن‌تر از همیشه، آنچنان از شادی و شعف می‌درخشید، که حتی در پشت پرده‌ی نجابت هم پنهان شدنی نبود! در حضور گرم و مهربانش احساس آنچنان امنیتی می‌کردم که در حضور کسی جز او لمسش نکرده بودم! امنیتی که انگیزه همراهی‌اش را بی هیچ ترس و تردیدی به من می‌بخشید و تمام این احساسات در مذاق جانم به شیرینی نقش بست وقتی عمه فاطمه انگشتر طلای پر از نگینی را به نشانه نامزدی در دستم کرد، رویم را بوسید و زیر گوشم زمزمه کرد: «ان شاء الله سفید بخت بشی دخترم!» و صدای صلوات فضای اتاق را پُر کرد. احساس می‌کردم تمام ذرات بدنم شبیه گلبرگ‌های شقایق در دلِ باد، به لرزه افتاده و دلم بی‌تاب وصالی شیرین، در قفسه سینه‌ام پَر پَر می‌زد. بی‌آنکه بخواهم نگاهم به چشمانش افتاد که مثل سطح صیقل خورده خلیج فارس در برابر آفتاب، می‌درخشید و نجیبانه می‌خندید! مریم خانم بسته کادو را گشود و پارچه درونش را به دست عمه فاطمه داد. عمه کنارم نشست، پارچه را با هر دو دست مقابلم گرفت و با لحنی لبریز محبت توضیح داد: «الهه خانم! این پارچه¬ی چادری رو عزیزِ خدا بیامرز چند سال قبل از مکه به نیت عروسِ مجید اُورد. قابلت رو نداره عزیزم! تبرکه!» و پیش از آنکه فرصت قدردانی پیدا کنم، پارچه حریرِ شیری رنگ را گشود و روی چادرم، بر سرم انداخت و بار دیگر صوتِ صلوات مثل ترنم به هم خوردن بال فرشتگان، آسمان ِاتاق را پُر کرد. @eeshg1 نویسنده فاطمه ولی نژاد