eitaa logo
" لشگر حضرت عشق"
288 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
9هزار ویدیو
266 فایل
زنده نگهداشتن‌ یاد‌ شهداء کمتر‌ از‌ شهادت‌ نیست‌ #مقام_معظم‌_رهبری‌ 🌿 هر شهیدی به تنهایی قادر است تاریخی را زنده کند. #شهید_ابراهیم_همت کانال رسمی لشگر حضرت‌ عشق #ما_ملت_امام_حسینیم @eeshgh1 https://eitaa.com/eeshg1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥧 😋 ▫️1/5 بسته بیسکوییت پتی بور ▫️3 ق غ پودر کاکائو ▫️3 ق غ کره ▫️1 لیوان شیر ▫️نصف لیوان شکر ▫️70 گرم شکلات شیری ▫️70 گرم شکلات ساده 🔸ابتدا در یک‌ظرف بیسکوییت ها را خرد کنه (حواستون باشه خیلی پودر نکنید) سپس شیر ، پودر کاکائو و کره آب شده و شکر را اضافه کنید و با قاشق خوب هم بزنید دقت کنید بیسکوییت ها را خیلی له نکنید. اگر شما هم دوست دارید که مثل عکس پوشش شکلاتی داشته باشه به این ترتیب عمل کنید ابتدا شکلات معمولی سپس شکلات شیری را به روش بنماری آب کنید و دور و کف قالب سیلیکونی را با استفاده از یک فرچه شکلات بمالید و به مدت 5 دقیقه آن را در فریزر بگذارید و سپس خارج کنید. سپس روی شکلات یخ زده از مواد بیسکوییتی بریزید و مجددا به مدت 45-30 دقیقه در فریزر بگذارید و سپس از قالب خارج کنید و سرو کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 سر گناهان خودت با خدا صحبت کن. چطور؟ 👈🏼 با پیش کشیدن بحث جهنم.... 🎙استاد پناهیان
آخرهای تابستان بود چند هفته‌ ای می شد که‌ دلم خانه ی پدر‌بزرگ‌ را می‌خواست اما کسی دلتنگیم را نمی دید، برای یک بچه ی هفت ساله تحمل دلتنگی سخت بود آنقدر سخت که یک روز صبح کتونی هایم را پوشیدم و بی خبر از خانه بیرون زدم.... تنها نشانی که از خانه ی پدربزرگ داشتم یک دکه ی روزنامه فروشی سر کوچه شان بود... از شوق رسیدن به خانه ی‌ پدربزرگ‌ تمام مسیر را دویدم تا اینکه چشمم به دکه ی روزنامه فروشی افتاد ،خوشحال به داخل کوچه رفتم... همینطور چشمم به خانه ها بود که دیدم نه ... خبری از خانه ی پدر بزرگ نیست... با خودم گفتم حتما جلوتر است...خسته و نا امید شده بودم‌ ... دیگر می دانستم مسیرم اشتباه است ولی نمی خواستم اشتباهم را قبول‌ کنم... به انتهای کوچه رسیدم و فهمیدم آن دکه فقط شبیه دکه ی روزنامه فروشی سر کوچه ی پدربزرگ بوده... تمام‌ مسیر را برگشتم و به خانه رفتم ... به همان نقطه ی شروع ... فقط خستگی به تنم ماند ... از آن روز سال های زیادی می‌گذرد... اما این روزها فکر می کنم خیلی از ما آدم ها هنوز ‌مسیر اشتباه را می رویم... یادمان می رود هر‌چه بیشتر مسیر اشتباه _تصمیم اشتباه_ را ادامه دهیم بیشتر باید به عقب برگردیم‌... یادمان می رود قرار بود به جایی برسیم نه اینکه فقط در حرکت باشیم... یادمان می‌رود مسیری که اشتباه باشد هر‌چقدر بروی به هدفت نمی رسی و فقط خستگی اش بر تنت می ماند... این را هم بگویم‌ صدساله هم‌ شوی باز دلتنگی سخت است اما دلتنگی دلیلی برای ادامه ی مسیر اشتباه نیست ✍ ─┅─═इई 💚❤️💚ईइ═─┅─
⛱در علم تاثیر کلام میگویند: اگر شما بگویی انجام کاری سخت است،سخت میشود اگرشما بگویی راحت است!راحت میشود. اگر شما بگویی نمیشود!نمیشود! شما اگر بگویی حالم عالیه،تمام عوامل متافیزیکی دست به کار میشوند تا حال شما عالی شود اگرشما بگویی امروز چه روز عالییه!میبینی که کائنات چقدر سریع به این فرمان شما جواب مثبت میده. اگر بگویی من گیجم! کائنات شمارو به سمت حواس پرتی و گیجی میبرد. در انتخاب کلمه ها حتی به شوخی هم دقت کنید . 💕💚💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 نماز خائفانه بخوان 🌸 🍀 خداوند در توصیف خوان‌ها می‌فرماید : نماز شان با خوف و ترس است. (تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا ؛ سجده آیه ۱۶) آیا می‌دانید آنها از چه چیزی می‌ترسند؟ 🍀 در توضیح این آیه فرمودند: خوف و طمع در این آیه خوف از فراق است و طمع وصال مانند که در دعای کمیل می فرماید گیرم که بر عذاب جهنم تحمل کنم اما چگونه بر جدایی تو تاب بیاورم؟ (فَهَبْنِي يَا إِلَهِي ... صَبَرْتُ‏ عَلَى‏ عَذَابِكَ‏ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ) 🍀 همچنین یکی از شاگردان این عارف بزرگ می‌گوید روزی ایشان به من گفت: «فلانی! عروس خود را برای که آرایش می‌کند؟» عرض کردم : برای داماد فرمود: «فهمیدی؟» سکوت کردم. 🍀 فرمود: شب زفاف فامیل عروس تلاش می‌کنند او را به بهترین شکل آرایش کنند تا مورد پسند داماد واقع شود، ولی عروس در باطن یک نگرانی دارد که دیگران متوجه نیستند، نگرانی این است که اگر در شب وصال نتوانست نظر داماد را جلب کند یا داماد حالت انزجاری از او پیدا کند، چه کند؟ 🍀 بنده که نمی‌داند [نماز و ] کارهای او مورد قبول خداوند متعال واقع شده است یا نه، چگونه می‌تواند خائف و نگران نباشد؟! آیا تو خود را برای «او» آراسته می‌کنی یا برای «خود» و برای وجهه پیدا کردن میان مردم؟ 🍀 [برخی] اموات وقتی مُردند می‌گویند : خدایا مرا برگردان تا عمل صالح انجام دهم. عمل صالح آن است که خدا بپسندند نه اینکه نفس تو آن را امضا کند. 👌 [ بنابراین ایشان برای خوف نمازگزاران دو علت بیان کردند؛ یکی ترس از فراق و جدایی و دیگری ترس از مورد پسند نبودن نماز در درگاه خدا] 📚 کیمیای محبت، محمدی ری شهری، صفحه ۲۳۶. 💕💙💕
🌸 نماز خائفانه بخوان 🌸 🍀 خداوند در توصیف خوان‌ها می‌فرماید : نماز شان با خوف و ترس است. (تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا ؛ سجده آیه ۱۶) آیا می‌دانید آنها از چه چیزی می‌ترسند؟ 🍀 در توضیح این آیه فرمودند: خوف و طمع در این آیه خوف از فراق است و طمع وصال مانند که در دعای کمیل می فرماید گیرم که بر عذاب جهنم تحمل کنم اما چگونه بر جدایی تو تاب بیاورم؟ (فَهَبْنِي يَا إِلَهِي ... صَبَرْتُ‏ عَلَى‏ عَذَابِكَ‏ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ) 🍀 همچنین یکی از شاگردان این عارف بزرگ می‌گوید روزی ایشان به من گفت: «فلانی! عروس خود را برای که آرایش می‌کند؟» عرض کردم : برای داماد فرمود: «فهمیدی؟» سکوت کردم. 🍀 فرمود: شب زفاف فامیل عروس تلاش می‌کنند او را به بهترین شکل آرایش کنند تا مورد پسند داماد واقع شود، ولی عروس در باطن یک نگرانی دارد که دیگران متوجه نیستند، نگرانی این است که اگر در شب وصال نتوانست نظر داماد را جلب کند یا داماد حالت انزجاری از او پیدا کند، چه کند؟ 🍀 بنده که نمی‌داند [نماز و ] کارهای او مورد قبول خداوند متعال واقع شده است یا نه، چگونه می‌تواند خائف و نگران نباشد؟! آیا تو خود را برای «او» آراسته می‌کنی یا برای «خود» و برای وجهه پیدا کردن میان مردم؟ 🍀 [برخی] اموات وقتی مُردند می‌گویند : خدایا مرا برگردان تا عمل صالح انجام دهم. عمل صالح آن است که خدا بپسندند نه اینکه نفس تو آن را امضا کند. 👌 [ بنابراین ایشان برای خوف نمازگزاران دو علت بیان کردند؛ یکی ترس از فراق و جدایی و دیگری ترس از مورد پسند نبودن نماز در درگاه خدا] 📚 کیمیای محبت، محمدی ری شهری، صفحه ۲۳۶. 💕💚
: 🌿 امروز وقتی شما در قرار می گیرید شما را نگاه می کنند، پس باید با باشید و ذکر «ما رمیت اذ رمیت» بخوانید. شما الان بالای دکل قرار گرفته‌اید و بخواهید یا نه، میدان هستید. ..🌷 💕💙💕
جیب شیطان دو پسر بچه ی 13 و 14 ساله کنار رودخانه ایستاده بودند که یکی از آن مردان شرور که بزرگ و کوچک حالیشان نمی شود، ابتدا به پسر بچه ی 13 ساله که خیلی هفت خط بود گفت: من شیطان هستم اگر به من یک سکه ندهی همین الان تو را تبدیل به یک خوک می کنم. پسر بچه ی 13 ساله ی زرنگ خندید و او را مسخره کرد و برایش صدایی در آورد. مرد شرور از رو نرفت و به سراغ پسر بچه ی 14 ساله رفت و گفت: "تو چی پسرم. آیا دوست داری توسط شیطان تبدیل به یک گاومیش شوی یا اینکه الآن به ابلیس یک سکه می دهی؟ پسر بچه ی 14 ساه که بر عکس دوست جوانترش خیلی ساده دل بود با ترس و لرز از جیبش یک سکه ی 50 سنتی در آورد و آن را به شیطان داد. مرد شرور اما پس از گرفتن سکه ی 50 سنتی از پسرک ساده دل، به سراغ پسرک 13 ساله رفت و خشمش را با یک لگد و مشت که به او کوبید، سر پسرک خالی کرد و بعد رفت. چند دقیقه بعد پسرک زرنگ به سراغ پسر ساده دل آمد و وقتی دید او اشک می ریزد، علت را پرسید که پسرک گفت: با آن 50 سنت باید برای مادر مریضم دارو می خریدم. پسرک 13 ساله خندید و گفت: غصه نخور، من سه تا سکه ی50 سنتی دارم که 2 تا را می دهم به تو. پسرک ساده دل گفت: تو که پول نداشتی. پسرک زرنگ خندید و گفت: گاهی می شود جیب شیطان را هم زد. 💕🧡💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا