آدینه تون زیبا🌷
نگاهتان خندان🌱
دلتان سرمست
لحظاتتان مستانه🌷
تکرارهایتان فقط عاشقانه
هر چند همه یکباره محال است🌱
اما آرزویی صادقانه است
برای تک تک شما مهربانان 💐
@eeshg1
🌼🍃
#خورش_سبزی_فسنجون_روشی_خوشمزه
گوشت بوقلمون ۸۰۰گرم اگه ندارین مرغ
گردوی آسیاب شده و پوره شده ۱۵۰گرم
رب انار ترش ۱ ق غ سر خالی
سبزی معطر مخصوص این غذا.
۱تا۵ /۱ لیوان خرد شده جعفری. گشنیز. برگ سیر. اسفناج. چوچاق. اناریجه. بارنگ بو یا بادرنجبویه.خالواش. کوتکوتو یا نعنای محلی گیلان
پیاز دو عدد درشت
رب گوجه ۲ق غ دلخواهیه میتونین نزنین
طرز تهیه طرزتهیه خورش سبزی فسنجون
پیاز ها رو خلالی خرد کرده ریختم تو تابه با روغن و زردچوبه حسابی سرخ و طلایی کردم از روغن کشیدم بیرون گذاشتم کنارگوشت بوقلمون یا مرغ را گذاشتم تو همون روغن تابه دو طرفشو حسابی سرخ کرده پیاز داغ رو اضافه کردم و رب هم زدم خوب تفت که دادم گردو و سبزی خرد شده هم اضافه کردم بعد از کمی تفت دادن آب ریختم روی شعله خیلی کم گذاشتم بپزهوقتی گوشت مرغ یا بوقلمون رو بعد چند ساعت چنگال زدم دیدم که پخت رب انار رو با نمک و فلفل ریختم داخل خورشت. دیگه زمان دادم با شعله خیلی کم خوب جا بیفته داخل ظرف که کشیدم دو سه تا بادمجون سرخ شده هم کنارش گذاشتم
نوش جان 💖
@eeshg1
#دانستنی
#بی_حوصلگی
〽️ ۵ راه برای
کاهش بی حوصلگی :
🍎➕🥕 مصرف سیب
مصرف برگه آلو
مصرف چای سبز
مصرف آب لیمو وعسل
مصرف آب هویج وسیب
@eeshg1
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍گویند برای پادشاهی مردی آوردند که هنرنمایی فراوانی بلد بود. شاه بر مسند خود تکیه زد و مردِ هنرمند، صفحهای چوبی بر دیوار نهاد و میخی را از دور زد و بر روی صفحه، آن میخ جای گرفت.
مرد هنرمند میخ دیگری زد در پای آن میخ جای گرفت و این میخزدنها تکرار شد و بدون خطا 5 میخ را در پای آن میخ اول مانند ستاره جای داد و کاشت.
شاه دست زد و همه حاضران به خوشحالی شاه دست زدند. مرد هنرمند از اینکه هنرش مورد مطلوب و پسند سلطان واقع شده بود از شادی در پوست خود نمیگنجید.
شاه او را کنار خود خواست و به وزیر امر کرد صد سکه طلا به او پاداش دهد و به وزیر امر کرد 100 شلاق هم به او بزنند.
مرد هنرمند و حاضرین از این دو عمل ضد و نقیض شاه در حیرت ماندند.
شاه گفت: «100 سکه دادم؛ چون زحمت کشیده و این کار را یاد گرفته بودی و باعث مسرت و انبساط خاطر ما شد. اما 100 ضربه شلاق زدم چون بهجای این همه وقتی که در کاری بیخود و بیثمر گذاشته بودی، میتوانستی حرفه و کاری خوب بیاموزی که ثمری هم داشته و گرهای از مردم بگشاید.»
↶【به ما بپیوندید 】↷ @eeshg1
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
✨﷽✨
⚜حکایتهای پندآموز⚜
🔴مشیت الهی یا مجازات و مکافات
✍مردی از پدر پیر خود به سختی مراقبت میکرد و کاملا ناز او را میکشید تا مبادا عاق شود.
پسرش از او پرسید:
پدر! به یاد دارم که خودت همیشه میگفتی که پدرم مرا از تحصیل بازداشت و مرا به کارگری فرستاد و ریشۀ تمام مشکلات من٬ نادانیِ پدرم بود که نگذاشت تحصیل کنم؛ با اینکه درسخوان بودم.
حال تو چرا چنین پدر خود را مورد محبت و مراقبت قرار میدهی؟!
مرد تبسمی کرد و گفت: آیندۀ هیچکس٬ جز بر خدا بر هیچ احدی معلوم نیست. پسرم! حرفهای تو درست است،
ولی من فکر روزی را میکنم که شاید چنین پیر شوم و در بستر بیماری بیفتم،
آن روز دوست ندارم لحظهای از ذهنم بگذرد که اگر به پدرم خدمت کرده بودم چنین گرفتار نمیشدم. تحمل آن را ندارم.
دوست دارم اگر مانند پدرم بیمار شدم یقین کنم که خواست و مشیت خدا بوده است نه مجازات و مکافات عمل بد من که به خاطر خدمت نکردن به پدرم است و اگر خدمت میکردم چنین نمیشدم.
📚 مجموعه حکایتهای پندآموز
@eeshg1
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
✨﷽✨
✅طعم هدیه
✍روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمیاش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزهاش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:آب گندیده است. چطور وانمود کردید که گواراست؟
استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
این آب فقط حامل مهربانی و سرشار از عشق بود و هیچچیز نمیتواند گواراتر از این باشد.
@eeshg1
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄