✨﷽✨
🔴دو برادر، مادر پیر و بيماری داشتند،
✍با خود قرار گذاشتند که يکی خدمت خدا کند و ديگری در خدمت مادر باشد. يکی به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی نگذشت که برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است، چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق!
همان شب پروردگار را در خواب ديد که وی را خطاب کرد: به حرمت برادرت تو را بخشيدم!
برادر صومعه نشين، اشک در چشمانش آمد و گفت: يارب، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او می بخشی، آيا آنچه کرده ام مايه رضای تو نيست؟
ندا رسيد: آنچه تو می کنی من از آن بی نيازم ولی مادرت از آنچه او می کند، بی نياز نيست…
💕💚💕💚
🌸🍃🌸🍃
حضرت إمام کاظم (ع) میفرمایند:
اَلنّاسُ عَلى اَرْبَعَةِ اَصْنافٍ: جاهِلٌ مُتَرَدّى مُعانِقٌ لِهَواهُ وَ عابِدٌ مُتَقَوّىكُلَّما اَزْدادَ عِبادَةً اَزْدادَ كِبْرا وَ عالِمٌ يُريدُ اَنْ يوطَاَ عُقْباهُ وَ يُحِبُّ مَحْمِدَةَ النّاسِ وَعارِفٌ عَلى طَريقِ الحَقِّ يُحِبُّ القيامَ بِهِ فَهُوَ عاجِزٌ اَوْ مَغْلوبٌ فَهذا اَمْثَلُ اَهْلِ زَمانِكَ وَاَرْجَحُهُمْ عَقْلاً
مردم چهار گروهند:
جاهلى كه غرق در هوا و هوس و در معرض هلاكت است،
عابدى كه تظاهر به تقوا مى كند و هر چه بيشتر عبادت مى نمايد، تكبرش بيشتر مى شود،
عالمى كه مى خواهد پشت سرش حركت كنند و دوست دارد از او تعريف نمايند،
وحق شناسِ حق پويى كه دوست دارد حق را به پادارد، اما يا ناتوان است و يا زير سلطه.چنين فردى بهترين نمونه روزگار و عاقل ترين مردم دوران است
#خصال_ص٢٦٢
🍃@eeshg1✨
🌺خـدایا 🤲
💫سرآغاز صبحم را
🌺با یاد و نام تو میگشایم
💫پنجره های قلبم
🌺را خالصانه و عاشقانه
💫بسویت باز میکنم
🌺تانسیم رحمتت به آن بوزد
💫ناپاکیهای آنرا بزداید
🌺نوری از محبت
💫و عشق تو
🌺به قلبم به ارمغان بیاورد
🌺 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
💫 الــهـــی بــه امــیــد تـــو
@eeshg1
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 سلام فرمانده...
دنیا بدون تو معنایی نداره،
عشق روزگارم
وقتی تو باشی دنیامون بهاره...
#سلام_فرمانده
#امام_زمان
🌸🍃
📚 #حکایت
👈 پارسای با عزت
شنيدم پارسای فقيری از شدت فقر، در رنج دشوار بود، و پی در پی لباسش را پاره پاره می دوخت، و برای آرامش دل می گفت:
✨به نان قناعت کنيم و جامه دلق
✨که بار محنت خود به، که بار منت خلق
شخصی به او گفت: چرا در اينجا نشسته ای، مگر نمی دانی که در شهر رادمرد بزرگوار و بخشنده ای هست که همت برای خدمت به آزادگان بسته، و جويای خشنودی دردمندان است. برخيز و نزد او برو و ماجرای وضع خود را برای او بيان کن، که اگر او از وضع تو آگاه شود، با کمال احترام و رعايت عزت تو، به تو نان و لباس نو خواهد داد و تو را خرسند خواهد کرد.
پارسا گفت: خاموش باش! که در پَستی، مُردن به، که حاجت نزد کسی بُردن. (پاره بر پاره دوختن و پیوسته در گوشه صبر و تحمّل ماندن، بهتر از آن است که به خاطر خواستن لباس، برای بزرگان نامه نوشتن. بهراستیکه بهشت رفتن به شفاعت همسایه، با شکنجه آتش دوزخ یکسان است.)
📗 #حکایتهای_گلستان_سعدی
✍ محمد محمدی اشتهاردی
💕💛💕💛