🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️🌻یکی از راههای دستیابی به « آرامش »
درد و دل کردن با خداست💛
خیلی خودمونی و
به زبان مادریت باهاش حرف بزن🌻
💛او صمیمی ترین دوستیه که هیچوقت
رازت رو بر ملا نمی کنه .
تنها کسی که صلاحت
رو از خودت بهتر می دونه 🌻
🌻اگه یه روزی چیزی ازش خواستی
بهت نداد مطمئن باش خیری درش هست 🌻
🌻برای موفقیت در هر کاری حداکثر
تلاشت رو انجام بده ،
اما اگر نشد حلش رو به او واگذار کن .
آخه خدای تو بهتریت حلّال مشکلاته🌻
💛اوتنها مونس و همدم اوقات تنهایی توست
دوستی با خدا یعنی آرامش 🌻
❄️🌨☃🌨❄️
آیت الله دستغیب
بیداری سحرگاه ثلث آخر شب، وقت سحر که هنگام غروب ستارگان است، هنگامی است که درهای رحمت الهی باز است؛ و بندگان خدا باید حداکثر استفاده را از آن بنمایند؟
بقدری مهم است که در ضمن وصیتهای پیغمبر (صلی الله علیه واله) به على(عليه السلام) است که می فرماید:
«ای علی، بر تو باد به نماز شب، هر چند به اندازه دوشیدن شیر گوسفندی باشد!»
یعنی نماز شب و مناجات و رو به درگاه خدا آوردن هنگام سحر را ترک نکن هرچند مختصر باشد، هرچند ده دقیقه و ربع ساعت باشد! آنگاه فرمود: «دعا در آن ساعت رد نمیشود!»
باران فیض ص 29
🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها✨🕊
❄️🌨☃🌨❄️
❖
ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯزنها ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﻧﯿﮑﻮﺗﯿﻦ ﺩﺍﺭﻥ؛
ﭼﻮﻥ ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﻦ ﺁﺩﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺼﺒﯽ ﻣﯿﺸﻪ ....!!!
ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯزنها ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﻣﻮﺭﻓﯿﻦ ﺩﺍﺭﻥ؛
ﭼﻮﻥ ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﻥ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﺩﯼ ﺭﻭ ﺣﺲ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻬﺖ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻥ ....!!!!
ﺑﻌﻀﯽﺍز زنها ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﺍﻟﮑﻞ ﺩﺍﺭﻥ؛
ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺳﺮﺧﻮﺷﯽ ﻣﯿﺪﻥ ....!!!!
ﺑﻌﻀﯽ از زنها ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﻫﺮﻭﺋﯿﻦ ﺩﺍﺭﻥ؛
ﭼﻮﻥ ﺁﺩﻡ ﺑﺪﺟﻮﺭﯼ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻪ ....!!!!
ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯزنها ﯾﻪ ﻗﻠﺐ ﭘﺎﮎ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺩﺍﺭﻥ؛ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺍﯾﻨﺎ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻫﻮﺍﺷﻮﻧﻮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ....!!!
به سلامتی همه زنها...که اگه نباشن، دنیات جهنمه.......!!!!!
وچه زیباگفت نادرابراهیمی:
در زندگی هر مرد. . .
"مخدری هست به نام " زن" !!!
زنی که دوستش دارد.
نبودش...
قهرش...
دوریش...
خماری می آورد و آب میکند ابهت مردانه اش را!!!
و اینگونه است که میگویند :
"قــــــــــدرت"
جاذبه ی مرد است!
و "جــــــــــاذبه"
قدرت زن !😉
❄️🌨☃🌨❄️
🌷به نام خدا وباسلام
🌷۱۲ فایده تقوا و دوری ازگناه:
🌷۱.تقوا،باعث حل مشکلات زندگی است
۲طلاق
🌷۲.تقوا،باعث افزایش روزی است
۳ طلاق
🌷۳.تقوا باعث قبولی اعمال است
۲۷مائده
🌷۴.تقوا،بهترین سرمایه آخرت است
۱۹۷بقره
🌷۵.تقوا،ارزش مارابالامیبرد
۱۳حجرات
🌷۶.تقوا،باعث بصیرت است
۲۹انفال
🌷۷.تقوا،کلیدبهشت است
۱۳۳آل عمران
🌷۸.تقوا،باعث فلاح ورستگاری است
۳۵مائده
🌷۹.تقوا،باعث عاقبت بخیری است
۱۲۸اعراف
🌷۱۰.تقوا،باعث محبت خدابه ماست
۷۶آل عمران
🌷۱۱.تقوا،باعث گشایش برکات آسمان وزمین.۹۶اعراف
🌷۱۲.تقوا،باعث نجات ازجهنم.۷۲مریم
تقوا این است که اگرزمینه گناه پیش آمد،یادخدا وقیامت بیفتیم وگناه نکنیم.۲۰۱اعراف
❄️🌨☃🌨❄️
ﻣﺮﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ،
ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ کارها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ،
یک ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ.
ﺑه همین ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ:
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ
ﺯﯾﺮﺍ ﺣﺘﻤﺎ ﺑه خاﻃﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﺵ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ در روز بعد ﺳﺮﮐﺎﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ارباب ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ. ﮐﺎﺭﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ تشکر کرد و ﺩﻟﯿﻞ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩ.
ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑه شدت ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ
ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮ باز هم ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ و علت این کار را ﺍﺯ ﺍﻭ نپرسید.
ﭘﺲ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺍﺯ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺍﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ به همین ﻋﻠﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ،
ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ
ﮐﺎﺭﮔﺮ ﮔﻔﺖ:
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ
ﻫﻤﯿﻦ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ برای ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ
ﻣﺎﺩﺭﻡ مرد ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺎﺭی از حقوقم ﮐﻢ ﺷﺪ
ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯی مادرم بود ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ رفت
❄️🌨☃🌨❄️
✨﷽✨
🌼شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان می داد ، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد.
✍روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: لااله الا اللّه طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت. اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت :
طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم. شیخ پاسخ داد: من برای این گریه نمی کنم. ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد ، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد.
با آن همه لااله الاالله که می گفت ، وقتی گربه به او حمله کرد ، آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود
سپس شیخ گفت می ترسم من هم مثل این طوطی باشم ! تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم ، زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است
@eeshg1
❄️⛄️🌨⛄️❄️
#تلنگر 🌸
•❤️🦋•
یادتنره،توبههیچڪس
جزخدااحتیاجنداری...
خدابرایتسڪینِقلب
مهربونتڪافیھ
مگهنه؟!
❄️🌨☃🌨❄️
delet ra be che kas mifroshi.darestani.mp3
3.13M
💐 #درس_اخلاق
🔻حاج آقا دارستانی
🔻دلت را به چه کسی میفروشی؟
@eeshg1
هـر دشمنے کہ بہ تو چپ نگاہ کند خار میڪنم
پوزش بہ خاڪ ڪشم، زندگے اش تار و مار میڪنم
«سیّدعلی» مخور غم یار، ببین از براے تو
«عمّارم» و بہ منصب خود افتخار میڪنم
@eeshg1
🔘 داستان کوتاه
قدیمها توی قُم یک کارگر عرب داشتیم.
که خیلی میفهمید.
اسمش *جمال* بود.
از خوزستان کوبیده بود و آمده بود تهران برای کارگری.
اوّلها مَلات سیمان درست میکرد
و میبرد وَردست اوستا
تا دیوار مستراح و حمّام را عَلَم کنند.
جَنَم داشت.
بعد از چهار ماه شد همهکارهٔ کارگاه:
حضور و غیاب کارگرها،
کنترل انبار، سفارش خرید.
همه چیز.
قشنگ حرف میزد.
دایرهٔ لغات وسیعی داشت.
تُن صدایش هم خوب بود،
شبیه آلِن دِلون.
اما مهمّترین خاصیّتش همان بود که گفتم :
خیلی قشنگ حرف میزد.
یک بار کارگر مُقّنیِ قوچانیمان
رفت توی یک چاه ششمتری
که خودش کنده بود.
بعد خاک آوار شد روی سرش.
*جمال* هم پرید به رئیس کارگاه خبر داد.
رئیس کارگاه رنگش شد مثل پنیر لیقوان.
حتّی یادش رفت زنگ بزند آتشنشانی.
*جمال*، موبایل رئیس کارگاه را از روی کمرش کشید و خودش زنگ زد.
گفت که:
«کارگرمان مانده زیر آوار.»
خیلی خوب و خلاصه گفت.
تَهِش هم گفت : «مُقنّّیمان دو تا دختر دارد.
خودش هم شناسنامه ندارد.
اگر بمیرد دست یتیمهایش به هیچ جا بند نیست.»
بعد *جمال* رفت سر چاه تا کمک کند برای پسزدن خاکها.
خاک که نبود!!! گِل رُس بود و برف یخزدهٔ چهار روز مانده.
تا آتشنشانی برسد،
رسیده بودند به سر مُقنّی.
دقیقاً زیر چانهاش.
هنوز زنده بود.
اورژانسچی آمد.
و یک ماسک اکسیژن زد روی دَکوپوزش. آتشنشانها گفتند؛
چهار ساعت طول میکشد تا برسند به مچ پایش و بکشندش بیرون.؟!؟.
چهار ساعت برای چاهی که مُقنّی دوساعته و یکنفره کنده بودش!؟!
بعد هم شروع کردند.
همهچیز فراهم بود:
آتشنشان بود.
پرستار بود.
چایِ گرم بود.
رئیسکارگاه هم بود.
فقط امّید نبود.
مُقنّی سردش بود و ناامّید.
*جمال* رفت روی برفها کنارش خوابید،
و شروع کرد خیلی قشنگ قشنگ آلِن دِلونی برایش حرف زد.
حرف که نمیزد!
لاکِردار داشت برایش نقّاشی میکرد.
*جمال* میخواست آسمان ابریِ زمستانِ دم غروب را آفتابی کند و رنگش کند.
او میخواست امّید بدهد.
همه میدانستند خاک رُس
و برف چهارروزه ، چقدر سرد است.؟.
مخصوصاً اگر قرار باشد
چهار ساعت لایِ آن باشی.!؟!.
دو تا دختر فِسقِلی هم
توی قوچان داشته باشی، بیشناسنامه.
امّا *جمال* کارش را خوب بلد بود.
*جمال* خوب میدانست که کلمات ، منبع لایتناهی انرژی و امّیدند،
اگر درست مصرفشان کنند.
*جمال* چهار ساعت تمام ماند کنار مّقنّی و ریزریز دنیای خاکستری و واقعیِ دوروبرش را برایش رنگ کرد :
آبی ، سبز ، قرمز.
*جمال* امّید را گاماس ، گاماس تزریق کرد زیر پوستش.
چهار ساعت تمام.!؟!.
مُقنّی زنده ماند.
البتّه حتماً بیشتر هم بههمّت *جمال* زنده ماند.
آدمها همه ، توی زندگی
یک *جمال* میخواهند برای خودشان.
زندگی از َازل تا به اَبد خاکستری بوده و هست.
فقط این وسط یکی باید باشد که بهدروغ هم که شده ، رنگ بپاشد روی اینهمه اَبرِ خاکستری.
رمز زنده ماندن زیر آوار زندگی فقط کلمات هستند وبس.
کلمات را قبل از اِنقضاء،
درست مصرف کنیم.
*جمالِ* زندگیمان را پیدا کنیم.
*جمال* زندگیِ دیگران باشیم.
@eeshg1
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا به قسمت اعتقاد دارید؟
قضا و قدر الهی...
🎤استاد مسعود عالی
@eeshg1