eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
369 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
. می رسد از شرق دجله، میهمان این دیار چشم ها خاک قدومش می شود با افتخار یک جوان بیست و اندی ساله می آید به شهر می وزد با عطر او ، عطر خوش فصل بهار کربلایی می شود حال دل هر عاشقی اشک ها جاری شود از دیده ها بی اختیار ای برادرها زمانِ جلوه ی شورِ شماست در عمل باید حسینی شد . نه اینکه با شعار خواهری دنبال تابوتش پریشان می شود می رسد با قاب عکسی ، مادری چشم انتظار با همین گمنام زهرایی، فرج را کن طلب دل نمی گیرد به غیر از دیدن دلبر قرار .
دعای سفره بسمِ اللّه اَلرَّحمنِ اَلرَحیم   اََلحَمدُ لِّلهِ اَلَّذی یَخلُقُ وَ لا یُخلَق ؛ وَ َیَرزُقُ وَ لا یُرزَق ؛ یُطعِمُ وَ لا یُطعَم ؛ زادَ اَللّهُ النَعَم َ؛ دَفَعَ اَللّه النَقَمَ ؛ بِحَقِّ سَیِّدِ العَرَبِ وَ اَلعَجَم ؛ هَنیأً لِلا کِلینِ ؛ وَ بَرَکةً لِلباذِلینِ ؛ صِحََّةً لِلجالِسین ؛ و َشَفاءً لِمَرضَی اَلمُومِنینَ وَ اَلمومِنات ؛ و َسَلا مَةً لِسَفَرِ اَلمُسافِرینِ ؛ وَ مَغفِرَةً لِاَمواتِ اَلحاضِرینِ ؛ سیِّما اَمواتِ صاحِبِ اَلاطعِمَة وَ اَلاشرِبة اَللّهُمَّ طَیِّب تُرابَهُم وَ یَسِّر حِسابَهُم وَ اَحشُر هُم مَعَ اَلائِمَّة َ اَلمَعصومین عَلَیهِمُ الَسَّلام ؛ اَللّهُمَّ اَجعَل قَبرَهُم رَوضَةَ مِن رِیاضِ اَلجَنَّة وَ لا تَجعَل قَبرَهُم حُفرَةِ مِن حُفَرِ النِیرانِ ؛ بِحَقِّ القُرانِ وَ بِحَقِّ سورَةِ المُبارَکَةِ الفاتَحةَ وَ الاِخلاصِ وَ اَلصَّلَوات [[ آمینَ یا ربَّ اَلعالَمین ]]    
داره نماز شب می‌خونه یه مرتبه دید از دیوار خونه ریختند داخل خانه چقدر زن و بچه ی آقا ترسیدند... اصلاً انگار توی این مدینه اجازه گرفتن رسم نیست.... در زدن و اذن دخول گرفتن رسم نیست اون روز بدون اجازه وارد خانه مادرش شدند هرچه مادر سعی کرد ، مانع ورود مهاجمین بشه ... یُدخَلُ عَلیِ حَریمِها بِغَیرِ إذنٍ ثُمَّ یَمَسُّها .... اینو دیگه ترجمه نمی‌کنم ثُمَّ يَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ... و تُضرَبُ و هِیَ حامِلٌ مادر مادر بی بی جان ای کاش ما بین در و دیوار بودیم... همین قدر بگم با این مادر کاری کردند که فرزندش امام صادق علیه السلام حال مادرش رو این گونه بیان می‌کنه نَحَلَ جِسْمُهَا ذَابَ لَحْمُهَا باکِیَةَ العَین یُغشیٰ عَلیها ساعَةً بَعدَ ساعَة حَتّیٰ صَارَتْ‏ كَالْخَيَال یعنی از مادر ما فقط یه شبحی باقی مانده بود علی چی رو کفن کرد ؟! نمی‌دونم... بگذریم مشغول نماز شب بود بی اجازه وارد خانه شدند حتی اجازه ندادند عبا به دوش بیندازه... عمامه به سر ببنده ... آقا رو با این کیفیت از خونه بردند بیرون... ابن ربیع ملعون سواره و آقا امام صادق پیاده دنبال مرکب داره میره اگه یه جوونی رو دنبال مرکب بکشونند توانایی جوانیش اقتضا می‌کنه تحمل کنه اما اگه یه پیرمردی مثل امام صادق رو دنبال مرکب بدوانند... یا طفل سه چهار ساله ای رو... اینجا دیگه ... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.. لذا وقتی رسید به مجلس منصور، دیدند آقا خیس عرقه داره نفس نفس می‌زنه پیرترین ائمه ی ماست دیگه نفسی باقی نمانده سه مرتبه شمشیر کشید از قبل به حاجبانش گفته بود جعفر رو که آوردید،‌ احضار کردید ، گردنش رو می‌زنم... همه دارند می‌بینند سه مرتبه شمشیر کشید بلافاصله غلاف کرد بعد از آقا عذرخواهی کرد آقا رو با احترام به منزل برگردوندند از منصور دوانیقی پرسیدند امیر ، چرا پشیمون شدی گفت هر باری که شمشیر می‌کشیدم ، پیغمبر رو دیدم... به من فرمود منصور اگه آسیبی به فرزندم برسه نابودت می‌کنم آخ لایوم کیومک یا اباعبدالله حسین.... من می‌خوام بگم یا رسول الله یه شمشیر برهنه بالا سر فرزندت نتونستی ببینی پس کجا بودی آن ساعتی که فِرقَةٌ بِالسُّیوف فِرقَةٌ بِالرّماح فِرقَةٌ بِالحِجارة و الخَشَبِ و العصاء.... حسین.... ====================
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متن روضه 2 🔸آه از آن ساعت که سبط مصطفی 🔸گشت وارد بر زمین کربلا (فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْض)ِ (لهوف ص 116) تا رسیدند به کربلا... ابی عبدالله فرمود: این سرزمین چه نام داره؟ گفتند آقا به اینجا کربلا میگن... تا گفتند کربلا... حضرت فرمودند: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ 🔸بار بگشائید اینجا کعبه جانان ماست 🔸سرزمین کربلا قربانگه یاران ماست 🔸بار بگشائید و بر بندید چشم از هر چه هست 🔸این منای عشق و منزلگاه جاویدان ماست ابی عبدالله صدا زد... خیمه ها رو بر پا کنید... اینجا وعده گاه ماست... یکی یکی این زن و بچه ها رو از محملها پیاده کردند... حالا میخواد عقیله بنی هاشم... زینب کبری از محمل پایین بیاد... تصور کن ... جوون های بنی هاشم اومدند... دور محمل زینب رو گرفتند... مبادا نامحرما قد و بالای خانم رو ببینند... من ميگم ... شاید عباس علمدار اومده... زانوها رو خم کرده... علی اکبر دست عمه جانش رو گرفته قاسم عنان مرکب رو گرفته... ابی عبدالله مواظب خواهره... 🔸با احتیاط خواهر خود را پیاده کرد 🔸طوری که آب در دل زینب تکان نخورد با چه عزت و احترامی... خانم رو از محمل پیاده کردند... حقشم همینه... آخه خانم زینب... ناموس خداست... دختر علی هست... احترام داره... آماده ای بگم یا نه؟ 🔻گریز آی جوون های بنی هاشم... نبودید روز یازدهم... عمه جانتون زینب... همه زن و بچه ها رو سوار کرد... دید تنهای تنها مونده... دور تا دورش رو نامحرما گرفتند... یک نگاه انداخت به سمت شط فرات... صدا زد... آی ابالفضل... آی غیرتی... پاشو ببین خواهرت بین نامحرماست... یه نگاهم به سمت گودی قتلگاه... صدا زد... حسین جان... ببین خواهرت رو دارن به اسارت می برند... هر کجا نشستی ناله بزن یاحسین... 🔸به سوی شام و کوفه ام 🔸چه ظالمانه می برند 🔸نمی روم ولی مرا 🔸به تازیانه میبرند (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
متن روضه 1 🔸الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم 🔸نه تنها سر برایت بلكه از سر بهتر آوردم شب دوم محرمه... یواش یواش کاروان ابی عبدالله به کربلا نزدیک میشه... مثل فردایی... روز دوم محرم... وقتی کاروان به سرزمین کربلا رسیدن ابی عبدالله فرمود... نام این سرزمین چیه؟ عرضه داشتند آقا... به این سرزمین قاضریه میگن... آقا فرمود آیا این سرزمین... نام دیگه ای هم داره یا نه؟... بله آقا جان... به این سرزمین نینوا هم میگن... یکی یکی اسم ها رو گفتند... اما ابی عبدالله هنوز به اسمی که میخواد نرسیده... حضرت فرمودند آیا نام دیگه ای هم داره یانه؟... آقا... به این سرزمین... کربلا هم میگن... تا نام کربلا رو شنید... صدا زد... اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ (خدایا به تو پناه مى‏برم از اندوه‏ و بلا) اینجا همون سرزمینیه که... جدم رسول خدا بهم خبر داده بود... انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا از مرکبهاتون پیاده بشید همینجا منزلگه ماست... اینجا همون جاییکه خون ما رو میریزند... وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا (لهوف ص 116) اینجا محل دفن ماست 🔸بار بگشائید کاینجا از عذاب 🔸میشود لبها کبود از قحط آب مردم... اینجا همونجاییکه... دستهای عباسم رو قطع میکنند... اینجا همونجاییکه علی اکبرم قطعه قطعه میکنند... اینجا همونجاییکه علی اصغرمو با تیر سه شعبه پرپر میکنند... 🔸یَا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍ‏ 🔸کَمْ لَکَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیلِ نميدونم وقتی خانم زینب کبری فهمید به کربلا رسیدند... چه حالی پیدا کرد... اومد کنار برادر صدا زد حسین جان... نمی دونم چرا وقتی به این سرزمین رسیدیم... دنیایی از غم به دلم نشسته... برادر جان حسین... اینجا چه سرزمینیه؟... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست آماده ای بگم یا نه... امشب برات کربلات رو از آقا بگیری... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست 🔸این زمین غصه و درد و بلاست 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند آماده باش زینبم... 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند 🔸در همین ده روز پیرت میکنند زینبم... طاقت داری بگم یا نه... 🔸می برن اینجا گلو و حنجرم 🔸پیش تو بر روی نی، آید سرم یکدفعه صدای ناله ی خانم زینب کبری بلند شد... چی میگی برادر... جلوی من حرف از مردن میزنی... مگه نمیدونی... زینب بدون تو میمیره... ابی عبدلله خواهر رو آروم کرد... اصلا هر کجا زینب بی تاب میشد... ابی عبدالله خواهر رو آروم میکرد... دلداریش میداد... اینجا یک جایی بود که زینبش رو آروم کرد... 🔻گریز یک جای دیگه هم روز عاشورا... وقتی ابی عبدلله ميخواست بره میدان... دید خواهر خیلی بی تابی میکنه... هی دور برادر میگرده... میگه حسین... میخواهی بری میدان... زینبت رو تنها بگذاری... تو یادگار مادرمی... من بدون تو میمیرم حسین... خدا.. اگه دست ولایت حسین نبود... زینب کربلا جان میداد... صدا زد... خواهرم... انقده بی تابی نکن... من میرم میدان... اما تا صدای تکبیر منو میشنوی بدون هنوز زنده ام... مبادا صبرت رو از دست بدی خواهر... خدا به داد دل زینب برسه از اون لحظه ای که دیگه... صدای تکبیر برادر رو نشنید... بی تاب شده زینب... هی توی خیمه میشینه رو زمین... بلند ميشه... میگه حسین... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... چیزی نگذشت صدای ذوالجناح رو شنید... تا فهمید ذوالجناح برگشته... اما حسین نیومده... دیگه طاقت نیاورد... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه... (حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله...) از بالای بلندی یک نگاه کرد... دید دور بدن برادر رو گرفتند... یک نفر با سنگ میزنه... یک نفر با نیزه میزنه... جلو چشمانش برادر رو قطعه قطعه کردند... یک نفر هم خنجر گرفته... داره میره به سمت حسین... من ميگم شاید اینجا هم ابی عبدلله به فکر زینبه... اشاره کرده باشه... ارجعی... زینبم برگرد... نبینی خواهر... 🔸سوی خیمه برگرد، خواهر حزینم 🔸تا به زیر خنجر، ننگری چنینم 🔸رو به خیمه خواهر، تا که خود نبینی 🔸وقت جان سپردن، آه آتشینم (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ⚫️ پانزدهم ماه رجب؛ سالروز شهادﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻳﻨﺐ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام... ▪️شهادت ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﻭ ﻏﺮﻳﺒﺎﻧﻪ ﺍﻡّ ﺍﻟﻤﺼﺎﺋﺐ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺻُﻐﺮﻯ ﻋﻘﻴﻠﻪ ی ﺑﻨﻰ ﻫﺎﺷﻢ ﺯﻳﻨﺐ ﻛُﺒﺮﻯ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام ﺩﺭ ﺷﺐ ﻳﻜﺸﻨﺒﻪ 15 ﺭﺟﺐ ﺳﺎﻝ 62 هـ ﺑﻪ ﻭﻗﻮﻉ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺍﺳﺖ. (3) ﺩﺭ ﻣﺪّﺕ یک ﺳﺎﻝ و چند ماه ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻪ ی ﻛﺮﺑﻠﺎ، ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻰ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ اشک ﻭ ﺁﻩ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ إﺳﺎﺭﺕ ﻭ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺳﭙﺮﻯ ﮔﺸﺖ. ﺩﺭ ﻋﻈﻤﺖ ﺁﻥ ﻣُﺨﺪّﺭﻩ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻧﻴﺎﺑﺖ ﺧﺎﺻّﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻳﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﻳﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺎﺑﺖ إﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ. (4) 🔰 ﻧﺎﻡ ﮔﺬﺍﺭﻯ ﺣﻀﺮﺕ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺑﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ الله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ ﻭ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ : «ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ، ﺍﺳﻢ ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺯﻳﻨﺐ ﺑﮕﺬﺍﺭ». ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﮔﺮﻳﺴﺖ. ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ الله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﺳﺒﺐ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻳﻪ ﭼﻴﺴﺖ ؟ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ : ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻰ ﺗﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﺮﺍﻯ ﻧﺎﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﺑﺎ ﺭﻧﺞ ﻭ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺑﻠﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﻳﺴﺖ. ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﺷﻤﺎ ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ الله ﻣﺒﺘﻠﺎ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﺩﺭ ﻣﺎﺗﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﺩﺭ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﭘﺪﺭ ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻓﺮﺍﻕ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺣﺴﻦ ﻣﺠﺘﺒﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﭼﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻟﺎﺗﺮ ﺑﻪ ﻣﺼﺎﺋﺐ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﻭ ﻧﻮﺍﺋﺐ ﺩﺷﺖ ﻧﻴﻨﻮﺍ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ چنان که ﻣﻮﻳﺶ ﺳﻔﻴﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺘﺶ ﺧﻤﻴﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺮﺩﻳﺪ. ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺭﺍ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺷﻨﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻫﻨﺎک ﻭ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﺷﺪﻧﺪ. ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ الله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻳﻨﺐ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﮔﺮﻳﺴﺖ. ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺪﻳﻘﻪ ﻃﺎﻫﺮﻩ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻳﺎ أﺑَﺘﺎ، ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻳﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﭼﻴﺴﺖ ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﻳﺪﻩ ﻫﺎﻯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﮕﺮﻳﺎﻧﺪ. ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺍﻯ ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﻠﺎﻫﺎ ﻭ ﻣﺼﺎﺋﺒﻰ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺪﻳﻘﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﭼﻪ ﺛﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﺩ ﺁﻥ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺯﻳﻨﺐ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻨﺪ ؟ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : «ﺍﻯ ﭘﺎﺭﻩ ﺗﻨﻢ ﻭ ﺍﻯ ﻧﻮﺭ ﭼﺸﻤﻢ، ﺛﻮﺍﺏ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻭ ﺑﺮ ﻣﺼﺎﺋﺐ ﺍﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻨﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺛﻮﺍﺏ ﻛﺴﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭانش امام حسن و امام ﺣﺴﻴﻦ علیهما السلام ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻨﺪ». ﺳﭙﺲ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ «ﺯﻳﻨﺐ» ﻧﻬﺎﺩ. (5) ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ یک ﺳﺎﻝ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻪ ی ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﻰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺍﺯ ﻣﺼﺎﺋﺐ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺣﻠﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻓﻦ ﺷﺪﻧﺪ. ﺩﺭ شهادت ﺁﻥ ﻣُﺨﺪَّﺭﻩ ی ﻣﻈﻠﻮﻣﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎﻯ ﺩﻫﻢ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ. (6) 📚 منابع : 3. ﺯﻳﻨﺐ ﺍﻟﻜﺒﺮﻯ ﻋﻠﻴﻬﺎ السلام (ﻧﻘﺪﻯ) : ﺹ 114. و ... . 4. کمال الدین : ص 501، 507. و ... . 5. الطراز المذهب : ص 22. و ... . 6. ﺍﻟﻮﻗﺎﻳﻊ ﻭ ﺍﻟﺤﻮﺍﺩﺙ : ﺝ 1، ﺹ 113. وقائع الشهور : ص 166. عاشقان امام حُسِین(ع)
. حالا که امام زمانت رو دعوت کردی... احترام کن... مودب بشین... دستات رو بگذار روی سینه... میخواهیم به خانم زینب کبری سلام بدیم... از همینجا دلها رو روانه کنیم حرم با صفاش... تصور کن الان ورودی حرم ایستادی... میدونم این آرزو رو به دل داری... میدونم یه همچین روزی رو از خدا میخواهی... آماده ای سلام بدیم... اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ فـاطِمَهَ وَ خَدیجَهَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ 🔸ای یادگار سه امام زینب 🔸بر قلب سوزانت سلام زینب سلام ما به اون خانمی که یه عمری مصیبت دید اما صبر کرد... بلاکش دوران بی بی زینب... چهار پنج سال بیشتر نداشت... داغ جدش رسول خدا رو دید... صبر کرد... هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود... پهلوی مادرش زهرا رو شکستند... جلو چشمانش به مادرش سیلی زدند... اما صبر کرد... داغ مادرش رو از یاد نبرده... فرق شکسته باباش امیرالمومنین رو دید صبرکرد... بمیرم برات بی بی جان زینب... یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید... اما بازم صبر کرد... روز عاشورا در نصف روز... جلو چشمانش... تمام عزيزانش رو شهید کردند بازم صبر کرد... تمام دلخوشی زینب حسین بود... اما امان از اون لحظه ای که حسینش هم صدا زد... خواهرم... زینبم... منم میخوام برم میدان... زینب جان... خواهرم... خدانگهدار... زینب کبری طاقت دوری برادر رو نداره... عرضه داشت... حسینم برادرم... برا من که دیگه کسی نمونده... تو هم میخواهی بری... زینبت رو تنها بگذاری... ای یادگار مادرم حسین... اگه دست ولایت ابی عبدالله نبود... بی بی زینب در کربلا جان میداد... ابی عبدالله فرمود خواهرم... انقدر بی تابی نکن... تا صدای تکبیر من میاد... (بدان) بدون من هنوز زنده ام... ابی عبدالله رفت میدان... تصور کن... زینب کبری هم داخل خیمه... تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آرام میگیره... اما امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله... داخل خیمه... هی بلند ميشه... میشینه زمین... میگه برادرم... حسینم... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... در همون حالت... یکدفه صدای ذوالجناح بلند شد... شاید خوشحال شده زینب... برادرم حسین برگشته... دوان دوان اومد بیرون... یه نگاه کرد... دید ذوالجناح برگشته... اما... یال اسب غرق خونه... زین اسب واژگونه... بی تاب شد زینب... همینجا بود... 🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند 🔸ولی سالار زینب را ندیدند یاصاحب الزمان منو ببخشید... عمه جانتون زینب دوان دوان... به سمت قتلگاه... 🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین 🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین خدا به داد دل بی بی زینب برسه... تا رسید بالای تل زینبیه... نگاه کرد دید... فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ ... وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ ... وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ ... شمشیر دارها با شمشیر میزنند... نیزه دارها با نیزه میزنند... یک عده ای هم که سلاح ندارند... با سنگ میزنند... خدا... چکار کنه زینب... بی تاب شده زینب... فقط دستاش رو گذاشت روی سر... هی صدا میزد... وامحمدا... واعلیا... روضه من تمام... فقط همینو بگم... چیزی نگذشت دیدند... 🔸سری به نیزه بلند است در برابر زینب 🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب تسلای دل بی بی زینب ناله بزن یاحسین... 🔸حسین آرام جانم 🔸حسین روح و روانم سلام_الله_علیها