.
#نوحه
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
اکبرم اکبرم
ای پاره ی جگرم
ستاره ی سَحَرم
تازه جوانم آرام جانم
شبیه روی ماهِ خاتم الانبیا
افتاده در خاک و خون می زند دست و پا
(جانم علی علی جان علی جان علی جان)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از داغت از داغت
خمیده کمرِ من
ای گلِ پرپر من
تازه جوانم آرام جانم
شبیه روی ماه خاتم الانبیا
افتاده در خاک و خون می زند دست و پا
(جانم علی علی جان علی جان علی جان)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه گویم چه گویم
جواب مادرت را
سکینه خواهرت را
تازه جوانم آرام جانم
شبیه روی ماه خاتم الانبیا
افتاده در خاک و خون می زند دست و پا
(جانم علی، علی جان، علی جان، علی جان)
#مهدی_خرازی✍
👇
.
#زمزمه
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
بعد تو دیگه جگرم سوخت علی
عطش لبت رو پسرم سوخت علی
میشنوم از همین الان تو حرم
رقیه میگه معجرم سوخت علی
پاشو اذان بگو /دم از خدا بزن
پاشو یه بار دیگه منو بابا صدا بزن
ای نیمه جون من/ باغ خزون من
عمه اومد تو معرکه/پاشو جوون من
یه لشکری به/ جونت افتاد
پهلوی زخمیت/ آزارم داد
علی بودنت/ کار دستت داد
من چه گلایه ای از این غم کنم
فکری برا این تن درهم کنم
یه نفره نمی تونم با عبا
اعضای پیکر تو رو جمع کنم
رفتنت عمه رو/ آواره میکنه
داغ جوون داره منو /بیچاره میکنه
چقد رو زخم تو/ خورده نمک علی
شبیه مادرم تو رو/ زدن کتک علی
آخر به حیرت/ افتاد بابات
پیشت با صورت/ افتاد بابات
خیلی به زحمت/ افتاد بابات
#مظاهر_کثیری_نژاد ✍
👇
4_5886564085771813258.mp3
زمان:
حجم:
3.31M
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
#سبک_می_بینی_تو_دسته
ـــــــــــــــــــــــ
علی جون
ببین اومده در کناره تو بابات
علی جون
ببین می زنه بوسه بر روی زحمات
علی جون
وا کن این دم آخریه تو چشمات
علی جون
غم من رو این قوم ندیدن
با تیرو
با نیزه تن تو دریدن
روی خاک
تورو پیشه چشمام کشیدن
عزیزم
علی جان علی جان علی جان
ــــــــــــــــــــــ
علی جون
میبینی چه داغی نشسته روسینم
علی جون
تنت رو دارم نا مرتب می بینم
علی جون
تو رو تو عبام من به سختی میچینم
علی جون
عزیزم
پس ازتو دیگه من بریدم
ببین که
زیره باز غصت خمیدم
می بینی
چجوری کنارت رسیدم
علی جان علی جان علی جان
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
می بینی
می بوسم با گریه چشای تره تو
علی جون
چی اوردن این لشکر پست سره تو
علی جون
شده خاک صحرا پر از پیکره تو
علی جون
چقدرنا منظم شدی تو
علی جون
زیرنیزه ها گم شدی تو
علی جون
چرا انقده کم شدی تو
علی جان علی جان علی جان
#سبک_حسین_جان
ـــــــــــــــــــــــــــ
شعر ـکاری مشترک
#رضا_نصابی
#حسین_جبرئیل_نژاد ـ دلجو
.
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستارهی سحرم دست کشیدم
زبانحال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سیدرضاموید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
.👇
.
#واحد_شلاقی
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
شب هشتم علی الاکبر
موذن حرم رو ماشا ءالله
رسول باکرم رو ماشاءالله
تا میبینش حسین هر دم میگه
سایه ی رو سرم رو ماشاالله
قاتل دل ، موی چنان شبشه
ابروی فتان مرتبشه
هزار تا یوسف توی زیبایی
شاگرد یک ساله ی مکتبشه
به صیرت به صورت محمد
به اخلاق و خلقت محمد
علی علی اکبر یاعلی علی اکبر
_______________
پیغمبر حرم اومده نبرد
مثل علی بسته یه دسمال زرد
تادیدنش شبیه پیمبره
همه کشیدن از دل یه آه سرد
عجب دلاور و چه دلبریه
مهابتش هیبت حیدریه
خبر بدید بلاد شامات و
پرشده از کشته غاضریه
همه گفتند احمد رسیده
خدایا محمد رسیده
علی علی اکبر یا علی علی اکبر
__________________________
چه جوری تارو مار می کنه علی
لشکریان وزار می کنه علی
مثل یه شیری که غضبناکه
اومده و شکار می کنه علی
خدای حق تعالی حافظشه
درحال تحلیله و پردازشه
فراری میده دشمن وبانگاه
چه برقی تونگاه نافذشه
کسی که می بینه جمالش
میگه شیر مادر حلالش
علی علی اکبر یا علی علی اکبر
#واحد_تند
#سعید_پیغمبری
.👇👇👇
.
#امام_زمان
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
هرکس که عمر خویش را با عشق سر کرد
از اول عمرش هوای درد سر کرد
من به کسی از گریه ام چیزی نگفتم
یک شهر را چشمان سُرخم با خبر کرد
حتماً سرم را می گذارم زیر پایش
از کوچه ی ما هم اگر روزی گذر کرد
هرچه که من کمتر برایش کار کردم
مزد مرا هر روز اما بیشتر کرد
اینبار هم دیر آمدم روضه ولیکن
مثل همیشه چشم من را زود تر کرد
اینجا ادای گریه را هم می پذیرند
هرکس نشد مهموم در روضه ضرر کرد
هر چند ما را عشق او دیوانه کرده
مهر علیّ اکبرش دیوانه تر کرد
**
جان داد وقتی باغبان خسته فهمید
یک لشگر از روی گل باغش گذر کرد
با اکبر او نیزه کاری کرد مثلِ
کاری که با پهلوی زهرا میخ در کرد
می ریخت بیرون از دهانش لخته ی خون
حال پسر حال پدر را محتضر کرد
"اولادنا اکبادنا" یعنی پدر را
مقراض اهل کوفه تقطیع جگر کرد
بالای جسم اکبر خود داد می زد
زینب که آمد کار او را سخت تر کرد
پیش جوانش داشت جان می داد اما
محض حجاب خواهرش صرف نظر کردد
شعر از گروه #یا_مظلوم