http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
لینک دعوت به کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(س)
Moghadam.Haftegi.951022.04.mp3
5.33M
⚘گمنام⚘:
#واحد_حضرت معصومه(س)
#سیده ی شهر قم و سر تا به پا منزلتی
#خواهر شهر مشهدو مظهر نورو رحمتی
#کربلایی_جواد_مقدّم🎤🎤
#کانال_نوحه_یازینب_س
#واحد سنگین
#وفات حضرت معصومه(س)
#گریز روضه به شام
سیده ی شهر قم و
سر تا به پا منزلتی
خواهر شاه مشهد و
مظهر نور رحمتی
مثال بانوی دمشق
تو عاشق برادری
چشم به راه برادرت
تو لحظه های آخری
دلت گرفت از غصّه ها
از این دنیای بی وفا
میگفتی زیر لب چنین
رضا بیا رضا بیا
بیا مهتابم کنار من
بیا ماه شام تار من
بیا ببین حال زار من
وای وای وای
رضای من ای رضای من
نم نم اشکتون بی بی
چکیده رو صورتتون
واسه ملاقات رضا
اجل نداد مهلتتون
گریز روضه ی شما
روضه ای از اسارته
گریه ی صاحب الزمون
واسه همین عبارته
اسیری قسمتت نشد
شکسته حرمتت نشد
مثه قد زینب،بی بی
خمیده قامتت نشد
ندیدی بر روی نیزه ها
چهل منزل در بر اعدا
سر خونین برادر را
وای وای وای
حسین جانم ای حسین جانم
روزی که اومدی به قم
به اونجا بخشیدی حیات
تموم مردم اومدن
با سلام و با صلوات
کسی بهت طعنه نزد
از دوریه برادرت
بهت نزد زخم زبون
کسی نکرد مکدرت
از بالای مناره ها
کسی نزد سنگ جفا
خداروشکر نبردنت
تو مجلس نامحرما
خرابه ها منزلت نشد
غم معجر مشکلت نشد
و کعب نی قاتلت نشد
وای وای وای
امان امان از دل زینب👇👇👇
#کانال_نوحه_یازینب_س
با اشک دونه دونه غریبونه
با اشک دونه دونه غریبونه ، به راه افتادم دنبالت ، خبر ندارم از حالت
غم داره دل زارم بیقرارم ، نمیره یادت از یادم ، دل به دل زینب دادم
رفتی نگفتی خواهرت بی تو پریشون میشه
رفتی نگفتی بعد تو چشام پر از خون میشه
رفتی نگفتی دست و پام بعد تو بی جون میشه
دلم آروم نداره ، چشام ابر بهاره
کاشکی یکی برا من ازت خبر بیاره
... وای وای وای وای ، وای وای وای وای ...
میگردم تو بیابون با دل خون ، شاید تورو پیدا کردم ، روضه برات برپا کردم
از دنیا دل بریدم میدویدم ، شبیه زینب تو صحرا ، تو بستر افتادم حالا
داره دلم از داغ تو دیگه بی سامون میشه
دیگه شبام بی تو اَخا شام غریبون میشه
چشم انتظارت آخرش پاره گریبون میشه
بیا چشم انتظارم ، خیلی دلشوره دارم
بی تو این روز آخر رو زمین سر میذارم
... وای وای وای وای ، وای وای وای وای ...
میمیرم ای برادر جان خواهر ، به پای دردای زینب ، فدای غم های زینب
میریزم اشک حسرت توی غربت ، برای اشکای زینب ، برای آقای زینب
جون دادی تو غربت اگه نشد تنت آزرده
اصلاً کجا جسمت داداش نیزه و شمشیر خورده
اصلاً کجا عمامتو کسی غنیمت برده
حُرمتت مستدامه ، غرق در احترامه
اما جدت رو خاک و خواهرش بزم شامه
... وای وای وای وای ، وای وای وای وای ...
دانلود صـوت
http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
محملت با وقار می آمد
سبز تر از بهار می آمد
وه! عجب خوش خرام می آمد
با شکوهِ تمام می آمد
محملت بود و … خیلِ استقبال
کم محلی نشد زبانم لال
*بعضیا انگاری هنوز خودشونو به جلسه نرسوندن ، برا اونا آروم آروم میخونم .. فقط بدونید ما ایرانیا جلو فاطمه سربلندیم .. چه تشییع امام رضا .. چه استقبالِ بی بی معصومه کم نزاشتیم .. بگم ناله بزنی ؟ ..*
دم قم گرم! سربلند شدیم
ازدعایِ تو بهره مند شدیم
*هرجا نشستی زمزمه کن .. نفس بزن .. امام رضا به مهمونایِ خواهرش خوش آمد میگه انقده جمعیت اومد .. هیچ کسی دست خالی نیومد .. انقدر گل به قدمایِ خانم ریختن ..*
دم قم گرم ! احترام گذاشت
هرچه گل داشت ، رویِ بام گذاشت
*رفقا ، خوش به حالتون برا این بی بی بلند گریه می کنید ..*
با مَحارم به قم رسیدی ، شکر
دمِ دروازه ای ندیدی ، شکر
*بهترینِ جایِ قم بردن اسکانش دادن .. بردنش بیتُ النور .. میگن اون محلُ از همه طرف قُرُق کردن .. گفتن مردا اینجا حق ندارن تردد کنن .. (خودشو که نه نه) ، نکنه از دور سایه شُ ببینن .. ای روزگار ..*
قم کجا کوفۀ خراب کجا
تو کجا زینب و رباب کجا
ساربان محملت عجول نراند
چادرت زیرپایِ شمر نماند ..
شاعر : وحید قاسمی
شام بلا تیره تر از شام بود
شام فقط سنگِ لبِ بام بود
شام فقط طعنه و دشنام بود
آل رسول و ملاءِ عام بود ..
*زینبی که کسی سایه شم ندیده بود حالا همه دارن تماشاش میکنن .. حالا داره میگه :*
حسین ..
خبر داری مرا بازار بردن
میانِ مجلسِ اغیار بردن
*از دمِ دروازه تا دمِ قصرِ اون ملعون راهی نبوده ، اما طول کشید .. اونجا هم که رفتن زینب چی گفت .. :*
نزن ..
ببین که دندوناش شکسته ..
*سادات معذرت میخوام ، دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلَی ابنِزِیادٍ وَ علیها اَرْذَلُ ثِیابِها وَ هِیَ مُتَنَکِّرَةٌ ..*
زینب کجا و مجلسِ نامحرمان کجا
مِضمار و چنگ و نای ، حضور رباب خواست
کلثوم چاک داد ، گریبانِ صبر را
پس دفع ظلم ، از پدرش بوتراب خواست
کای «شحْنهُ النَّجف»! نظری سویِ بیکسان
بنْگر یزید ، خانۀ ایمان ، خراب خواست
شاعر: محزون گیلانی
تو بی كسم شدی و منم بی كست شدم
از تل تو را ندیدم و دلواپست شدم
پنجاه سال خواهری ام را چه میكنی؟
احساس هایِ مادری ام را چه میكنی؟
مانندِ دخترانِ تو طاقت نداشتم
گفتی نیا به جان تو طاقت نداشتم
وقتی كه پیكر تو زمین گیرِ نیزه هاست
زینب تمام زندگی اش زیرِ نیزه هاست
خواهر بمیرد آه دگر دست و پا نزن
تنگ است جات مادرمان را صدا نزن
شاعر : علی اکبر لطیفیان
http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
ختر سه ساله سنگ تموم گذاشت،چرا؟هر جایی رقیه رو زدن ،خودشو انداخت رو این دختر،آی،آخه تو امانت حسینمی،شب آخرچیكار كرد،وای وای بگم كجا پرستاری كرد،بگم كجا،اون جایی كه دید دارن با چوب خیزران می زنن،هی جلو چشای رقیه رو گرفت،این بچه چیزی نبینه،اما وقتی سر بریده رو بغل كرد،اما این لبا چرا پاره است،حسین....
خرابه با تو بهتر از جنان است
دل پیرم به شوق تو جوان است
اگر خونی شده لب های خشكت
گمانم جای چوب خیزران است
حالا دستاتو بیار بالا سفره دار امشب حسین و زینب اند،شب توبه است،شب آمرزش گناهانه،كی بهتر از زهرا،كدوم سفره بهتر از سفره عزای بی بی،چه اسمی بهتر از نام حسین،دست تو بیار بالا،به زهرا و بچه های زهرا،به حسین زهرا،الهی العفو
http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
علی نشسته كنار بستر،قربونش برم آقامُ ،خدا هیچ مردی رو به روز علی نندازه،بخدا من دو بیتی های پیوسته رو برات می خونم هر چی جلوتر می ریم ناله ات بیشتر می شه،
همین كه بهتری الحمدالله
جدا از بستری الحمدالله
همین كه در زدم دیدم دوباره
تو در پشت دری الحمدالله
این یكی دو روز آخر خودش در و باز كرد،گفت:بذار این عقده تو دل آقام نمونه،من و پشت در ببینه،جان حضرت زهرا بخیل نباشی ناله تو رها كن،
همین كه بهتری الحمدالله
جدا از بستری الحمدالله
همین كه در زدم دیدم دوباره
تو در پشت دری الحمدالله
انگار دنیارو بهم دادن
شنیدم یادی از دُردانه كردی
فاطمه من مسجد بودم اما مثل اینكه خبرایی تو خونه بوده،چه خبر؟پیداست!
شنیدم یادی از دُردانه كردی
و موی دخترت را شانه كردی
نگفتم استراحت كن عزیزم
شنیدم كارهای خانه كردی
كی گفت پاشی خونه رو جارو بزنی،الله اكبر،كنایه فهما
تو دیگر با حجابت خو گرفتی
حرفای شب شهادتی نیست،ها،حرفای دم بستر علی ه،
به چندین علت از من رو گرفتی
گمان كردی ندیم زیر چادر
چگونه دست بر پهلو گرفتی
صورت تو نشونم نمی دی،بازوت و نشونم نمی دی،سینه تو نشونم نمی دی،نمی تونی قد خم تو از علی پنهان كنی،
جواب حرف هایم شد همین نه
دیدی آدم كلی حرف می زنه،آخرش می گه همین
غریبه بودم اما این چنین نه
خیلی این عاطفیه
جواب حرف هایم شد همین نه
غریبه بودم اما این چنین نه
ببینم قصد رفتن كه نداری
نرو ،جان امیرالمؤمنین نه
فایده نداره،آروم نمی تونم بخونم،شب جمعه است،همین و بشنو یا علی
یه جوری گریه كن ، انگار امشب شب شهادته
شنیدم بسترت را جمع كردی
وبا سختی پرت را جمع كردی
شنیدم آب دادی به حسینت
حواس دخترت را جمع كردی
روضه بخونم برات،كانون توجه،تو خونه ی زهرا،زینبه،راه می رن تو خونه،همه نگاه به زینب می كنن،آخه پرستار زینبه،یه حرفی بزنم،بخدا شب جمعه ای یه،از درون دارم می سوزم،یه حرفی برات بزنم،نمی دونم چقدر می تونم این حرف و باز كنم،چقدر از من پذیرایی می كنی،با ناله ات،قربون این زینب برم،كه از چهار ساله گی پرستار شد،بگم،اما بمیرم براش،پرستار هركی شد باالاخره رفت،از هر كی پرستاری كرد،داغش به دلش موند،فقط امام سجاد زنده موند،اما هركی رو زینب پرستاری كرد،تنهاش گذاشت،از هر پرستاری یه خاطره تلخ تو ذهن زینب مونده،من یكی یكی جلو می رم،صبركن،بهت می گم،اون وقت،سه چهار ساله با مادر پرستاری رو یاد گرفت،می دونی پرستاری رو كی یاد گرفت،وقتی پیغمبر تو بستر اُفتاد،می دید مادرش هی دور باباش می چرخه،پرستاری می كنه،اما از این پرستاری یه خاطره تلخ تو ذهنش موند،یادش موند،تو اوج مصیبت پیغمبر،مادرش یه لبخند زد،بعدها فهمید این لبخند یه سرّی داشت،بعداًفهمید پیغمبر به بی بی این جوری وعده داد بود،دخترم گریه نكن،فراق بین منو تو خیلی طول نمی كشه،بعد از نود و پنج روز فهمید این خنده چی بوده،یه بار از مادر پرستاری كرد،از هرپرستاری من یه خاطره بگم،دلشو داری؟،شب جمعه است،چه خاطره ای بگم،دخترم بیا بشین باهات حرف دارم،عجب پرستاریه،دخترم این بقچه رو باز كن،این كفن اول مال منه،می دی بابات علی منو كفن كنه،ببین چه خاطره هایی،یه دونش آدم و می كشه،كفن دوم مال بابات علی ه،می دی داداش حسنت بابا تو كفن كنه،كفن سوم،مال داداشت مجتبی است،باید بدی حسین،یه دفعه دید این بقچه داره جمع می شه،یه پیراهن و رو دست گرفته،آخ كربلا،شب جمعه است،كربلا، اینم یه خاطره، از یه پرستاریه دیگه برات خاطره بگم،مادره شم رفت،چند سال طول كشید از باباش پرستاری كرد،یه خاطره ام از بابا بگم،اون شب همه جمع بودن،صدا زد بچه های زهرا بمونن،بقیه برن،زینب یه طرف،اُم كلثوم یه طرف،حسین یه طرف امام حسن یه طرف،زینب یادش نمی ره،داداش عباس اُمد بره از اتاق بیرون،بابا صداش زد،بابا تو بمون پسرم،صدا زد بابا من كه بچه ی زهرا نیستم،بذار برم،خجالتم نده،زینب این خاطره رو یادش می ره مگه،خودش با چشم خودش دید،دست حسین و تو دست عباس گذاشت بابا،یه روزی می آد،حسینم و كربلا تنها می ذارن، حسین.. من نمی دونم هر خاطره ای رو برا زینب ورق می زنی،یه سرش كربلا و حسین ه،باباشم رفت، حالا شده پرستار برادراش، داداش بزرگتر هم رفت،با جگر پاره رفت،با بدن سوراخ سوراخ شده رفت،اما خدا رو شكر تو این یكی زینب خیلی ندید چه جوری رفت،اما همه اینها كنار،من می خوام یه پرستاری رو امشب بگم،خیلی ها رو كنار گذاشتم، روضه ،روضه آماری،به اصطلاح روضه خونها،یعنی می تونی آمار بدی ،دونه دونه جاهایی كه زینب پرستاری كرده،تنهایی وایستاده،اما من همه رو حذف می كنم،یه پرستاری دیگه ام كرد،اونم آخرش رفت،اما این یكی ، یه جور دیگه دل زینب وآتیش زد،اگه مادرش و پرستاری كرد،باباش بود،داداشاش بودن،اگه باباشو پرستاری كرد،دو تا داداشاش بودن،اگه گفتی كجا بریم،یه جایی كه بی برو برگرد،جواب بدن،اگه داداشاش و پرستاری كرد،هر كدوم به یه نوعی زینب و آروم كردن،اما از خرابه ی شام،برای د