eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
356 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
. امید ِ نا امیدم ای مدینه دل خسته رسیدم ای مدینه سرا پایم نشان از غصه دارد به دل داغ شهیدم ای مدینه مرا سختست دیدار تو امروز حسینم را ندیدم ای مدینه مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر کن سرو تو قدش خمیده گل نیلوفرت خورده کشیده دویده روی صحرای مغیلان به دنبال سرش خولی دویده همه بردند چون گوشواره ها را ز گوش لاله هایت خون چکیده مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مادرم را خبر کن از سفر بر گشته زینب خبر کن بی برادر گشته زینب به ضرب تازیانه تا چهل بار کبودی پای تا سر گشته زینب به راس روی نیزه تا چهل بار به هر منزل برابر گشته زینب مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر دِه از من آشفته احوال مرا داغ حسینش برده از حال پرستویی که تو دادی نوازش نمانده در تن زخمش پر و بال تمام عمر زینب یک نفس بود که آن هم شعله شد در بین گودال مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را اگر خواهد خبر از این حزینه که حالا آمدم سوی مدینه خدا شاهد بود بودم سپر من برای اُم کلثوم و سکینه ولی نگذاشتم آن دم ببینند نشسته شمر ملعون روی سینه مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر کن پیکرش را دوره کردند به روی نی سرش را دوره کردند نبودی ای مدینه تا ببینی که تنها خواهرش را دوره کردند برای کَندن یک گوشواره سه ساله دخترش را دوره کردند مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را محسن غلامحسینی✍ __________________ زبانحال کانال نوحه حضرت زینب(س)
. . اولِ مناجات فقط یه قسمت میدم ، قسم به اون بانویِ مظلومی که پسراشُ نوکرِ حسین تربیت کرد .. قسم به اون بانویِ مظلومه ای که بشیر اومد مدینه همه رو جمع کرد بی بی ام البنین صدا زد : أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین .. بشیر از حسینم چه خبر ؟ .. بی بی جان چهار تا پسر داشتی همشونُ کشتن .. بشیر از حسینم چه خبر ؟ ... اگه خبر بهت نرسید من بهت بگم : اون علمدارِ رشیدِ کربلا دستاشُ بریدن ... به چشماش تیر زدن .. عمود آهن به فرقش زدن ... پاهاشو بریدن .... بشیر از حسینم چه خبر ؟ .. بی بی چرا انقدر اصرار می کنی ؟.. بینِ دو نهر آب با لبِ تشنه سر از بدنش جدا کردن ... صدا زد : قَدْ قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبی .. صدا زد قلبمُ پاره پاره کردی ... أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین ... خبر دادن به زینب عبدالله ابن جعفر اومده به خواستگاریت ، امیرالمومنین فرمود دخترم پسر عمت به خواستگاریت اومده، عرضه داشت بابا من برا ازدواجم دو تا شرط دارم ، یه شرطم اینه هرجا حسینم رفت ، منم باهاش برم ، میگن عبدالله قبول کرد .. وقتی حسین میخواست از مدینه بره زینب به عبدالله گفت ، یادته اون روز که به خواستگاریم اومدی برات پیش شرط گذاشتم؟ گفت آره یادمه؛ گفت عبدالله داداشم داره از مدینه میره،عبدالله اگر بگی دنبالش نرو قبول میکنم ، اما بدون عبدالله من بدونِ حسین میمیرم .. مگه این رفت و برگشته به کربلا چه قدر طول کشید؟ وقتی برگشت عبدالله اومد دنبالِ زینب از این محمل به اون محمل .. پردۀ خیمه ای رو بالا زد، دید یه خانمی نشسته داره روضه می خوانه .. زینب اومد جلویِ خیمه ، صدا زد عبدالله حق داری زینبُ نشناسی .. اون موقعی که از تو خداحافظی کردم ، قدم خمیده نبود .. موهایِ سرم سفید نبود .. عبدالله حسینمُ کشتن .. قاسممُ کشتن .. علی اکبرمُ کشتن .. عبدالله یه سوال کرد ،گفت بی بی جان به من خبر دادن وقتی بچه هایِ منو کشتن از خیمه ها بیرون نیامدی؟ اما وقتی علی اکبر کشته شد خودتو زودتر بالاسرِ بسترِ علی رساندی " گفت آره عبدالله اخه وقتی بچه هام کشته شدن گفتم داداشم منو ببینه خجالت میکشه از خیمه بیرون نیامدم تا برادر خجالت زده نشه . روز اول که به استاد سپردند مرا دیگران را خرد آموخت مرا مجنون کرد الله اکبر .. گذشت برگشتن مدینه ، بشیر خبر آورد . یه وقت دیدن عبدالله اومد گفت خانومم زینبُ کجاست .. گفتن جناب عبدالله اون محمل ، محملِ زینبِ .. تا همچین که پرده رو کنار زد زودی روشو برگردوند. گفت ببخشید میشه به من بگید خانومم زینب کجاست؟ گوشه ی محمل صدا ناله ش بلند شد .. عبدالله حق داری زینبُ نشناسی .. خانم چرا انقدر پیر شدی ، شکسته شدی؟ عبدالله آخه اون چیزی که من دیدم تو ندیدی .. مگه چی دیدی عبدالله می خوای بهت بگم؟ او می برید و من می بریدم او از حسین سر‌ ، او از حسین دل .. انقدر گریه کردن گفت خانم جان فقط یه سوال برام باقی مونده ، (چیه عبدالله؟) گفت از صبح هر کی رو زمین افتاد ، بعد حسین تو اومدی استقبال .. اما شنیدم دو تا بچه هام رو زمین افتادن تو از خیمه بیرون نیومدی .. گفت عبدالله ترسیدم داداشم خجالت بکشه‌ ... ای حسین .. .
. قافله رسید به مدینه،روز جمعه بود وارد مدینه نشدن" بشیر آمد وارد مدینه شدهی صدا زد "یا اَهْلَ یَثْربَ لامُقامَ لَکْمْ بِها" تو خونه هاتون دیگه نمونید ...." چرا ؟؟؟ آخه:*قُتِلَ الْحُسَیْن فَاَدْمُعی مِدْرارٌ .....*فقط یه جلوش رو اشاره کرد" چه جوری کشتنش؟؟ اَلجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءمُضَرَّجٌ ، وَالرَّأسُ عَلَی الْقَناهِ یُدارُ ...." قافله به استقبال آمدن به دنبال بشیر آمدن بیرون مدینه به استقبال قافله ی ابی عبدالله ...." چی جوری وارد مدینه شدن بماند، هر کی رفت سراغ یه بانویی" زن ها اومدن نزد سکینه . همه کنار قبر پیغمبر جمع شدن دیدن دختر علی زینب سلام الله علیها ؛یه پیراهن پاره پاره،یه پیراهن غرق به خون،سوراخ سوراخ رو، رو قبر پیغمبر پهن کرد" سفره ی روضه رو پهن کرد ... دیدن دیگه نمی شه با زینب حرف زد ... اومدن سراغ سکینه ... گفتن آی بانو از کربلا تا مدینه کجا به شما بیشتر سخت گذشت؟ فرمود هیچ جا برا ما مجلس یزدید نمی شد .... سر بریده ی بابای غریبم میان تشت ... همه مشغول لهو و لعب،خوشگذرانی و می گساری بودن،ما رو به طنابی بسته بودن ...... ای حسین .........
. ‍ ❣﷽❣ ⚫️ ⚫️ 🔻همیشه روی لبم ذکر یا ابالفضل است 🔻چرا که حضرت مشگل گشا ابالفضل است 🔻دودست داده به راه خدا پس چه عجب 🔻اگر که معنی دست خدا ابالفضل است اگه مادر داری خدا حفظش کنه ، اگر مادر از دست دادی سر سفره مولا مهمون بشه ( قدر مادراتونو بدونیداا) همیشه به من یاد داد مادرم تنها ، پسرم مادر فدات بشه 🔻دوای درد گرفتارا ابالفضل است 🔻خود امام زمان گفته هست 🔻میاید به مجلسی که دران ذکر یا ابالفضل است روضه ام این یه جمله باشه قافله که بر میگشت سمت مدینه ، امام سجاد گفتن بشیر زود تر از ما یه پرچم سیاهی به دستت بگیر برو مدینه کوجه پس کوچه های شهرو داد بزن بگو ای اهل مدینه چه اروم نشستید اون قافله ای که با حسین رفت بی حسین داره بر میگرده اون قافله ای که علمدار داشت ابالفضل داشت بدون ابالفضل داره بر میگرده این قافله دیگه سه ساله نداره این قافله دیگه علی اصغر نداره قاسم نداره محمد نداره عون نداره این قافله دیگه علی اکبر نداره ،، عبدلله نداره همه رو کشتن بشیر میگه جلوتر اومدم مدینه کوچه پس کوچه ها داد میزدم ای اهل مدینه قافله داره میاد ،، ولی حسین نداره ،، عباس نداره چون از ابالفضل خوندم این جمله رو میخوام بگم ⏺بشیر میگه اومدم به یه جایی رسیدم به بی بی ام البنین برخورد کردم ، تا بی بی نگام کرد یه صدایی زد صدام کرد بشیر از کربلا چه خبر از حسینم چه خبر صدا زدم بی بی جان دستای عباستو قلم کردن خانوم تا این جمله رو گفتم گفت بشیر به من بگو از حسین چخبر دوباره صدا زدم بی بی تیر به چشمای عباست زدن دوباره صدا زد بشیر به من بگو از حسین چخبر چیشد یه نگاهی کردم گفتم بی بی جان مگه مادر ابالفضل نیستی چرا هی سراغ حسین و میگیری یه نگاهی کرد گفت بشیر حسین مادر نداره یاصاحب الزمان دلت اماده هست برات بخونم دلتو ببر اون لحظه ای که صدای ابی عبدالله بلند شد گفت عباسم 🏴نیزه زار امده ام یا تو پر از نیزه شدی یه جمله ای رو میخوام تصور کنی الله اکبر از ادب این بزرگوار از ادب بی بی از ادب مولا ابالفضل،، اگر شد ابالفضل از سر ادب شد تا اومد بالا بدن ابالفضل ببینم حقشو ادا میکنی یا نه ابی عبدالله یه نگاهی کرد دید بدون دست رو زمین افتاده داره دست و پا میزنه بگم یا نه گفت داداش دست ندارم تکیه بدم از جا بلند شم تو از راه رسیدی داداش ناله ات میرسه کربلا یا نه 💥پناه حرم ،،کجا میخوای بری بگو ،،برادرم بدرقه راه تو چشمای ترم ،، اهسته تر برو داداش مضطرم هیچ جا ابی عبدالله دست به کمر نگرفت، اما وقتی از کنار بدن ابالفضل بلند شد دیدن مولا دست به کمر گرفته،، میگه کمرم شکست میدونی چرااا اخه یه نامردی صداشو بلند کرد حالا حمله کنید دیگه ابالفضل نداره یا صاحب الزمان این دوخط رو شاید بعضی ها بلد باشید، ناله شو شما بزنید خیلی شاعرش جانسوز گفته گفته ◾️سر عباس تا سر نی رفت سادات منو ببخشن ◾️سر عباس تا سر نی رفت ◾️خیمه ها گر گرفت بلوا شد همه ناموس داریم ◾️تا که فهمید بی علمدار شده ایم ◾️سر یه گوشواره دعوا شد یا حسین .... .
‌. جانسوز_حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و سلام الله علیها _ ویژه شب جمعه _سید مهدی میرداماد 🍂 اخی .... الا مادر به قربون جمالت اخ رخ چون بدر و ابروی هلالت آخ ... آخ ... شنیدم کام عطشان جان سپردی گل ام البنین شیرم حلالت .... ای حسین ..... گل ام البنین شیرم حلالت .... 2 🍂 شد آسمانم بی ستاره سوغاتی زینب شده یک مشک پاره .... *زینب برا ام البنین سوغاتی آورده ... سوغاتی زینب شده یک مشک پاره .... آمد شب دلگیری من ... ( ای دریغا )2 رفته عصای پیری من ... ( ای دریغا ) 2 بعد از تو ای ماه مدینه من ماندم و شرم از سکینه ..... 2 در خواب دیدم (عباسم خواب دیدم،ان شاالله درست نباشه) در خواب دیدم در منایی ...(پیش زهرا)2 دیدم سوار نیزه هایی ... ( پیش زهرا ) 2 حسین ..... 🍂 کربلا بگو حسین ..... مدینه بگو حسین ..... شفای مریض ها بگو حسین ..... فرج امام زمان(عج) بگو حسین ..... به ابوالفضل (ع) یا الله .... 👇
. . و توسل حضرت ام البنین علیه السلام زبون گرفتن ام البنین و حضرت زینب در قبرستان بقیع ═══✼✼═══ وِیلی،وِیلی،وِیلی ... عباس عباس عباس ... سوزِ ناله هاش ، غوغا می کنه 2 دائم با خودش نجوا می کنه ... وِیلی،وِیلی،وِیلی ... عباس عباس عباس ... آخ می خواد دوباره قیامت کنه بشینه ذکر مصیبت کنه از اون چهارتا پسرش خدا حالا یکی ش نیست ، وصیت کنه ... 2 برای عباسِش تو مدینه حلالیت می خواد ، از سکینه)2 وِیلی،وِیلی،وِیلی ... عباس عباس عباس ... (کارِ ام البنین روضه خوانیِ ...) پایِ چارتا قبر ، زانو میزنه 2 تا عمه بیاد جارو میزنه ....(روضه خوون اومد ....) وِیلی،وِیلی،وِیلی ... زینب زینب زینب ... ••• ┄┅═══✼✨✼═══┅┄ ••• شنیده خیلی ، جسارت شده نصیب خانوم اسارت شدِ ... شنیده اما ، ندیدِ دیگه چه معجرایی که غارت شده .... همه ابوالفضلُ قحطیِ آب خجالتش دادن از روی رباب ...2 *حالا ام البنین دارِ گریه می کنه ... نوبتِ روضه خواندن زینب شد ...* پرپر شد گُلاش ... تو باغِ حسین میسوزه ولی ، از داغِ حسین ... (حالا زینب دارِ می گه ....) وِیلی،وِیلی،وِیلی ... حسین حسین حسین ... (گفت خانم ) میپرسه رازِ ، پیرَنِش چیه ؟؟ حصیری که شد کفنِش چیه ؟؟ ... بگید بدونم ، سُمِ مرکبا گذَشتن از رو ، بدنِش ...... حسین ........... ••• ┄┅═══✼✨✼═══┅┄ ••• گفتن ام البنین چهارتا بچه هات کربلا کشته شدن ، هر موقع میشینی رو خاک کنارِ این چهار صورتِ قبر ، هی میگی : آی غریب حسین .... فرمود دو تا دلیل داره ، اول اینکه حسینم مادر ندارِ براش گریه کنه .... یه دلیلِ دیگه شم اینه مادرِ حسین آخرین لحظه های بچۀ من براش مادری کرد .... نزاشت عباسم ، لحظۀ آخر احساس بی مادری کنه ..... آه ..... گفتمُ رفتم ... از همه التماسِ دعا ..... امشب مثه اون سائلِ که اومد درِ خونه ام البنین ناله بزن .... وقتی در زد بی بی فرمود کیه دارِ در میزنه ؟؟ صدایِ این سائلُ شناخت ، سریع اومد داخل حجره ، زن ها رو جمع کرد .... فرمود این سائل رو میشناسم ... هرموقع میومد خَرجِ یه سالشُ عباسم بهش میداد ... نکنه امشب دست خالی برِ .... زن ها هرچی زیورآلات دارید جمع کنید ، میخوام همشو یه جا بهش برسونم ... همه رو آوردن . تو یه ساروق بسته ای آوردن ، تحویل خانوم دادن ، بی بی دستشو بیرون آورد فرمود سائل بگیر ، برو .... ••• ┄┅═══✼✨✼═══┅┄ ••• دیدن ایستادِ تکون نمی خوره ، فرمود چرا نمیری؟؟ از هر سالِتم خرجت بیشترِ ... نزاشتم دستِ خالی بری ... گفت خانوم . سائلم ، مستحقم ... اما من مستحقِ اون دستایِ زیبام ... سائلِ اون چشمایِ قشنگم .... بگو صاحب خونه خودش بیاد .... تا اون آقا نیاد من هیچ جا نمیرم .... دلم برا چشماش تنگ شده ..... دلم برا اون قدُ قامتش تنگ شده .... یه وقت دیدن صدا ام البنین بلند شد ....فرمود سائل برو .... دست از دلم بردار ... اون قامتی که میگی ، تو کربلا ، قطعه قطعه کردن ....اون چشمایی که میگی ، چشمشُ از حدقه .... دستاشو از تنش بریدن ..... آی حسین ....... .
. امید ِ نا امیدم ای مدینه دل خسته رسیدم ای مدینه سرا پایم نشان از غصه دارد به دل داغ شهیدم ای مدینه مرا سختست دیدار تو امروز حسینم را ندیدم ای مدینه مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر کن سرو تو قدش خمیده گل نیلوفرت خورده کشیده دویده روی صحرای مغیلان به دنبال سرش خولی دویده همه بردند چون گوشواره ها را ز گوش لاله هایت خون چکیده مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مادرم را خبر کن از سفر بر گشته زینب خبر کن بی برادر گشته زینب به ضرب تازیانه تا چهل بار کبودی پای تا سر گشته زینب به راس روی نیزه تا چهل بار به هر منزل برابر گشته زینب مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر دِه از من آشفته احوال مرا داغ حسینش برده از حال پرستویی که تو دادی نوازش نمانده در تن زخمش پر و بال تمام عمر زینب یک نفس بود که آن هم شعله شد در بین گودال مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را اگر خواهد خبر از این حزینه که حالا آمدم سوی مدینه خدا شاهد بود بودم سپر من برای اُم کلثوم و سکینه ولی نگذاشتم آن دم ببینند نشسته شمر ملعون روی سینه مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را خبر کن پیکرش را دوره کردند به روی نی سرش را دوره کردند نبودی ای مدینه تا ببینی که تنها خواهرش را دوره کردند برای کَندن یک گوشواره سه ساله دخترش را دوره کردند مگیر از من سراغ دلبرم را خبر کن ای مدینه مادرم را محسن غلامحسینی✍ __________________ زبانحال .
. ❣﷽❣ 🏴 🏴 سوگواری ام البنین(س) برای فرزندان پس از واقعه کربلا بشیر به فرمان امام سجاد(علیه السلام) وارد مدینه شد تا خبر بازگشت اسرای آل الله(ع) را بدهد، در راه ام البنین(س) به بشیر برخورد فرمود: ای بشیر از امام حسین(ع) چه خبر داری؟ بشیر گفت: ای ام البنین خدا تو را صبر دهد که عباست کشته شد. ام البنین(س) فرمود: از حسین مرا خبر ده. بدین گونه بشیر خبر شهادت یک یک فرزندانش را به او داد اما ام البنین(س) پیاپی از امام حسین(ع) خبر می گرفت و می گفت فرزندان من و آن چه در زیر آسمان است فدای حسینم باد و چون بشیر خبر قتل آن حضرت را به او داد صیحه ای کشید و گفت: ای بشیر رگ قلبم را پاره کردی! و صدا به ناله و شیون بلند کرد... معاویه بن عمار از امام صادق (ع) روایت کرده که ام البنین به بقیع می رفت و بر پسران خویش شیون می کرد، ناله ای غم انگیز و جانگداز که مردم بر گرد او جمع می شدند و گوش می دادند و گریه می کردند. حتی مروان هم که از بزرگ ترین دشمنان خاندان رسالت بود می آمد و زاری او را می شنید با آن سنگدلی گریه می کرد. 📚منبع: اصفهانی؛ مقاتل الطالبیین؛ ص ۸۵ .
‍ ‍ ⇦🕊شعر خوانی و توسل جانسوز _ ویژۀ بازگشت خاندان آل الله به شهر مدینه _حاج حسین رجبیه ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ نمی دانم چه بر سر خامۀ عنبر فشان دارد که خواهد سّری از اسرارِ پنهانی عیان دارد به مدح دخترِ زهرا مگر خواهد سخن گوید که با نغمات منصوری انا الحق بر زبان دارد به آهنگِ حسینی مدحِ بانویِ حجازی را به صد شور و نوا خواهد بر عالم رایگان دارد چه بانو آن که او را نورِ حق در آستین باشد چه بانوآنکه جبریلش سرش در آستان دارد حیا بندِ نقابِ او ، بُوَد عفت حجابِ او ز عصمت آفتاب او مکان در لا مکان دارد بیا عصمت تماشا کن که از بهرِ خریداری در این بازار یوسف هم کلافُ و ریسمان دارد نبوت شانِ پیغمبر ولایت در خوره حیدر نه این دارد نه آن اما نشان از این و آن دارد تکلّم کردنش را هر که دیدی فاش می گفتی لسانِ حیدری گویا که در طیِ لسان دارد نگویم من بُوَد مریم کنیزِ مادرش زهرا اگر راضی شود او مریم ش منت به جان دارد ای که اخلاص درآمیخته با ایمانت صبر و ایثار درآویخته از دامانت روحِ روحانیِ تو از دم روح القدسیس نفسِ رحمانیِ تو از نفسِ رحمانت ای خدایِ عظمت قبلۀ مردانِ خدا بانویِ هر دو جهان جانِ جهان قربانت زینبی "زینِ اَبی" عالمۀ فاضله ای تو که هستی که ستوده ست تو را یزدانت چه مبارک سحری داشت علی با زهرا شبِ قدری که درخشید رُخِ تابانت شبِ میلادِ تو آنگاه که خندید حسین تازه شد روحِ شفاعت زِ لبِ خندانت هر کرامت که علی داشت بُوَد در خورِ تو هر فضیلت که حسن داشت بُوَد شایانت گفت مولا به نمازِ شبت از من کن یاد چه نمازیست تو را اهلِ دعا قربانت آن شب که در خرابه نمازِ نشسته خواند آن شب که ریخت خونِ دل از دیدۀ ترش آن شب که دفن کرد یتیم سه ساله را با گریه خاک ریخت بر اندامِ لاغرش آن شب که کرد صرفِ نظر از غذایِ خویش تا کودکان گرسنه نخوابند در برش هفت آسمان خروش برآورد کیست این؟ این زینب است یا که پدر یا که مادرش گردون به یادِ فاطمه افتاد تا که دید زینب نماز خواند و خاکی ست معجرش سوغات از برای پیمبر ز شهرِ شام مویِ سپید بود و کبودیِ منظرش از بس در آتش غم آب گشته بود آمد برای دیدن و نشناخت شوهرش گفت عبدالله: مویِ سپید را فلکم رایگان نداد این رشته را به خونِ حسینم خریده ام .... عبدالله نبودی از بالا تل نگاه کردم ... دیدم نیزه دار با نیزه داره میره تو گودی .. بی نیزه بر می گرده ... شمشیر دار با شمشیر می رفت .. بی شمشیر بر می گشت ... صدا زد حسین : ...... بی حیایی که بر آن سینۀ پاکِ تو نشست
1. دشتی 1387.mp3
3.55M
با دشتی شروع میکنند اما در ادامه وارد دستگاه شور میشوند ، خصوصا اون شعر : بعد از تو ای ماه مدینه ... که سبک گل پونه هاست ... جانسوز_حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و سلام الله علیها _ ویژه شب جمعه _سید مهدی میرداماد 🍂 اخی .... الا مادر به قربون جمالت اخ رخ چون بدر و ابروی هلالت آخ ... آخ ... شنیدم کام عطشان جان سپردی گل ام البنین شیرم حلالت .... ای حسین ..... گل ام البنین شیرم حلالت .... 2 🍂 شد آسمانم بی ستاره سوغاتی زینب شده یک مشک پاره .... *زینب برا ام البنین سوغاتی آورده ... سوغاتی زینب شده یک مشک پاره .... آمد شب دلگیری من ... ( ای دریغا )2 رفته عصای پیری من ... ( ای دریغا ) 2 بعد از تو ای ماه مدینه من ماندم و شرم از سکینه ..... 2 در خواب دیدم (عباسم خواب دیدم،ان شاالله درست نباشه) در خواب دیدم در منایی ...(پیش زهرا)2 دیدم سوار نیزه هایی ... ( پیش زهرا ) 2 حسین ..... 🍂 کربلا بگو حسین ..... مدینه بگو حسین ..... شفای مریض ها بگو حسین ..... فرج امام زمان(عج) بگو حسین ..... به ابوالفضل (ع) یا الله ....
۴ (ورود اهل بیت ع به مدینه) آمدم تا بگویم،ماجرای سفر را زند آتش بیانم،دل اهل نظر را از سفر برگشتم مدینه خونجگر برگشتم مدینه یا محمد آجرک الله۲ در غم ماتم و با،شور و شین آمدم من با حسین رفتم اما،بی حسین آمدم من از سفر برگشتم مدینه خونجگر برگشتم مدینه یا محمد آجرک الله۲ ای مرا نور دیده،قامت من خمیده یا پیمبر چو زینب،کسی ماتم ندیده از سفر برگشتم مدینه خونجگر برگشتم مدینه یا محمد آجرک الله۲ دیده ام یا پیمبر،ماتم و ابتلا را چشم گریان بدیدم،صحنه ی کربلا را از سفر برگشتم مدینه خونجگر برگشتم مدینه یا محمد آجرک الله۲ اربا اربا بدیدم،پیکر اکبرش را غرقه در خون بدیدم،حنجر اصغرش را از سفر برگشتم مدینه خونجگر برگشتم مدینه یا محمد آجرک الله۲ پرپر از کینه دیدم،غنچه های گل یاس دیده ام من جدا شد،هر دو دستان عباس از سفر برگشتم مدینه خونجگر برگشتم مدینه یا محمد آجرک الله۲ دیده ام یا پیمبر،چه شده با حسینت نانجیبان بریدند،سر نور دو عینت از سفر برگشتم مدینه خونجگر برگشتم مدینه یا محمد آجرک الله۲ یا پیمبر بدیدم،ظلم و کین و جفا را تن غلتیده در خون،سر روی نیزه ها را از سفر برگشتم مدینه خونجگر برگشتم مدینه یا محمد آجرک الله۲ در خیام حسینت،دشمنش آتش افروخت پیش چشم یتیمان،همه ی خیمه می سوخت از سفر برگشتم مدینه خونجگر برگشتم مدینه یا محمد آجرک الله۲ امان از مردم شام،تشت زر صوت قرآن می زد از کینه دشمن،بر لبش چوب خزران از سفر برگشتم مدینه خونجگر برگشتم مدینه یا محمد آجرک الله۲ .
.   🔸بشیر آمد و شهرِ مدینه بر هم ریخت 🔸مدینه بر سرِ خود خاکِ غصّه‌وغم ریخت بشیر بن  جذلم میگه: هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین دستور داد که ، خیمه ها را برپا کنند و بمن فرمود: اى بشیر! خدا پدرت رو رحمت کند، او شاعر بود، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟ گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، من نیز شاعرم. فرمود: وارد مدینه شو وخبر شهادت ابى عبدالله(علیه السلام) و ورود ما رو به مردم مدینه برسان 🔸مدینه از غمِ کـرب و بلا به سر می‌زد 🔸صدایِ قاصدِ غم شعله بر جگر می‌زد بشیر میگه به مسجد النبى رسیدم و صدامو به گریه بلند کردم و گفتم: «یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها * قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ * وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ» (اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین [آقاى شما] کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است. پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد). 🔸آهای شهرِ مـدینه... حسین را کشتند 🔸تمـامِ آبـرویِ عالـَمـین را کشتند على بن الحسین(علیه السلام) با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند 🔸عزیزِ فاطـمه را تشنه سَر بریده ستم 🔸 به یادِ فاطمه و فاطمیّه سوخت حرم بشیر میگه:، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر صورت هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند. (هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و بعد از وفات رسول خدا، روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت) 🔸بگو به حضرتِ امُّ البنـین چه شد پسرهایش 🔸دو دست و چشم و علمدار و مشکِ سقّا پَر بشیر اومد محضر عرضه داشت خانم جان... بچه هات رو در کربلا کشتند... بی بی فرمودند... ای بشیر... أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین بشیر از حسینم چه خبر... عرضه داشت... بی بی جان نبودی... دستهای عباست رو قطع کردند... عمود آهنین به فرقش زدند... فرمود ای بشیر... اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام تمام بچه هام فدای حسین... همه عالم فدای حسین... 🔸 نشسته است سرِ شاهِ دین رویِ نیزه 🔸 تـَنی به زیرِ سمِ اسبها شـده روضه مردم به سرعت به مکانى که کاروان در آنجا بود، رفتند دیدم على بن الحسین بیرون آمد، در حالى که پارچه اى در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک مى کرد. کسى چارپایه اى آورد و حضرت روى آن نشست، درحالى که پیوسته اشک هایش جارى بود و نمى توانست جلوى گریه اش را بگیرد. مردم که این صحنه ها را دیدند، صداى گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛ 🔸 بـِبار تا به قیامت که حرفِ غارت شد 🔸نصیبِ دخـترِ زهرا چرا اسارت شد؟! ‍ عبدالله بن جعفر هم اومده و داره دنبال خانمش میگرده ،یک به یک محمل ها رو داره سر میزنه،رسید به محمل زینب،نشناخت خانومش و ،پرسید: خانوم من زینبُ ندیدی ؟بی بی یه نگاه کرد به عبدالله،وگفت:  عبدالله، حق داری منو نشناسی آره من اون زینبی نیستم که از پیش تو رفتم، آخه : 🔸 انشب که از مدینه سفر کردم اختیار 🔸 همراه بود؛ قاسم و عباس و اکبرم 🔸 مویم سیاه بود ولی معجرم سپید 🔸 مویم سفید شد، سیه گشت معجرم عبدالله جلو چشایِ من سر حسین رو بریدند ... هی روضه خوند و هی عبدالله گریه کرد ،همه حرفا که تموم شد گفت بی بی یه گلایه دارم ازت ... شنیدم برا علی اکبر زودتر از داداشت رفتی ... بالا سر قاسم رفتی،بالا سر شهدای بنی هاشم رفتی،... مگه بچه های من قابل نبودند،چرا نرفتی بالا سرشون؟! گفت عبدالله تو دیگه چرا از من این سوال و میکنی؟بحق داداشم قسم،ترسیدم نگاش به نگاه من بیفته ازمن خجالت بکشه،گفتم حسین ،خجالت زد ام نشه حسین...