.
#امام_زمان
ای به قربان تو کس و کارم
هرچه دارم به تو بدهکارم
سرعاشق شدن ببین حالا
به کجا ها کشیده شد کارم
دل صحرا در این شب تاریک
من هوای تو را به سر دارم
چاره ای کن برای بیچاره
جان آقا عجب گرفتارم
از فراق تو من پریشانم
نیمه ی شب شده ست و بیدارم
من گدایم کمک کنید آقا
بینوایم کمک کنید آقا
سائل ابن فقیر این کویم
دامنت را میاوری سویم
از تو حتی اگر بلا برسد
خم نمی آورم به ابرویم
با فقیری اگر که میسازم
از نداری اگر نمیگویم
نه بلد بودم و بلد هستم
تازه کارم ، گدای کم رویم
من گدایم کمک کنید آقا
بینوایم کمک کنید آقا
باز از این کوچه ها گذر کردی
شب تار مرا سحر کردی
ای بمیرم بگو در این مدت
تک و تنها چگونه سر کردی
ای به قربان آن قدم هایت
مخفیانه چرا سفر کردی
حقمان است اگر نمی آیی
کم مگر از بشر ضرر کردی
آسمان و زمین گرفتار است
عالمی را تو دربدر کردی
من گدایم کمک کنید آقا
بی نوایم کمک کنید آقا
#مناجات_با_امام_زمان
#رسول_عسگری✍
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
.
#رباعی
#صلوتی #ربیع_الاول
شهر برکات است ربیع المولود
پر از حسنات است ربیع المولود
میلاد پیمبر و امام صادق
ماه صلوات است ربیع المولود
#میلاد_رسول_الله
#هفدهم_ربیع
#هفده_ربیع
#هفدهم_ربیع_اول
........................
.
آمد ربیع ، فصل شکـُفتن رها شدن
با رویش گـــل نبوی هم صدا شدن
فصل شکـوفه های امامت شکفتن است
از پیله ی تواتر خاکــــی جدا شدن
در سایه سارباغ نبوت نشــــستن و
با کاروان دلشــــــــدگان آشنا شدن
فصل برون نمودن هر کینه ازدل است
هنگام آشنایی دل ، با خــــــداشدن
آری ربیع موسم باران رحـمت است
از ابر رحمتش گل تکبیر وا شدن
با بلبلان نغمه سرای بهشت گـــو:
وقت سرودن است و به گل مبتلا شدن
همراه نور بوی بهشت خـداست با
ماه ربیع آمدن و، همــــــــنوا شدن
بوی ربیع میشنوم ! خاکیان خموش
زین بوی خوش ، ملال دو عالم دوا شدن
ماه صفر گذشت و غم و خزن و اشک رفت
اینجــا به سینه شادی وغم ، جابجا شدن
#مصطفی_معارف ✍
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
.
#زمزمه_مسجدی
حلول ماه ربیع الاول
ماه ربیع الاول و عالَم شد غوغا
بگو بگو از دل و جان یا علی مولا
جانم علی جانم علی یا علی مولا...
ماه ربیع الاول و موسم شور است
بر لب اهل ولایت تطهیر و نور است
جانم علی جانم علی یا علی مولا...
باشد بر طبقِ آیاتِ خالقِ داور
راه نجات عالَمین ولای حیدر
جانم علی جانم علی یا علی مولا...
خوش به حال کسی که شد خادمِ مولا
دلش به عشق مولا شد اهلِ تولّیٰ
جانم علی جانم علی یا علی مولا...
آقا دعا کن به وَلات مبتلا باشیم
مثل شهیدان زائرِ کربلا باشیم
جانم علی جانم علی یا علی مولا...
#ربیع_الاول
#حاج_امیر_عباسی ✍
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
موجِ غمِ کربلا
نقش جلیله دخترِ ارباب سر جدا
بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا
کمتر نبود از هنرِ عمه های خود
با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا
یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان
مرهون نوحه های سکینه ست کربلا
آن بانویی که عابده اهلبیت بود
با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما
تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی
گفت از هزار داغ، یکی را برای ما
وقت غروب بود و أذانی نمی رسید
إلاّ صدای هلهله لشگر دَغا
دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه
در لابلای شیون و غوغای ماجرا
یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل
یک فوج نیزه، معجرِ زن های با حیا
دست خودم نبود که فریاد می زدم
معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا
دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود
یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا
در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم
دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها
دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان
با دامنِ به شعله نِشسته، سوی کجا؟
می گفت با تمام نواهای زخمی اش
اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا
این موجِ کربلا همه را غرق می کند
مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا
محمود ژولیده
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دل آرامِ حسین
با کلامُ اللهِ ناطق هم کلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
مشعل روشن ز مصباح الهدی
در عبادت غرق و مجذوب خدا
برترین زن های عصر خویشتن
یادگار ماندگار پنج تن
در زنان هاشمی صاحب وقار
خاندان فاطمی را افتخار
آفتابی خود که عمری در حجاب
بوده ای در سایه سار آفتاب
ای فصاحت بی نوایت، بینوا
صد نوا از نای تو در نینوا
در اسارت نقش ایفا کرده ای
پا به پای عمّه غوغا کرده ای
در حرم، در خیمه گه، در قتلگاه
در مسیر کوفه و شام سیاه
می درخشد نام تو، گفتار تو
اشک تو، ایمان تو، ایثار تو
خورده بر جان و دلت مُهر عطش
شام غربت دیدی و ظُهر عطش
از عطش گر چه ز پا افتاده ای
سهم آب خود به طفلان داده ای
در مصائب پایداری کرده ای
عمّه را با صبر یاری کرده ای
در وداع آخرینت با حسین
کز حرم برخاست بانگ یا حسین
اوّلین کس را که مولا یاد کرد
نام شیرین تو را فریاد کرد
ای سکینه حامی ایتام باش!
ای دل آرامِ حسین آرام باش!
قطره های اشک بر سیما مزن
شعله های درد بر دل ها مزن
پیش تر آ نزد بابا پیش تر
گریه ها در پیش داری بیشتر
رفت در میدان و دیگر برنگشت
برنگشت و از تن و از سر گذشت
رفت و پنهان از نظر شد منظرش
تا که دیدی بر فراز نی سرش
طاقت از کف داده و دل باختی
خویش را بر خاک و خون انداختی
در وداع سینه سوز خویشتن
دست بردی زیر آن خونین بدن
تا گرفتی آن تن صد چاک را
سوخت آهت خیمه افلاک را
زان زیارت در فضا هنگامه شد
پاره های دل زیارت نامه شد
ماه محمل باز انجم را بخوان
«شیعَتی مَهما شَرِبتُم» را بخوان
سید رضا موید
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
فرازی از یک #قصیده
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
🔹زمزمۀ آب آب🔹
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آیینۀ تمامنمای رباب بود
نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود...
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی همرکاب بود
در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت
گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود...
لبهای خشک و تشنۀ او را به هر سوال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود...
در یاد، داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود...
در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه میزد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تراب بود
آن ناز پروریدۀ دامان افتخار
کی جای او خرابهٔ شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود.
#سیدرضا_مؤید
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
#حضرت_سکینه_س_مرثیه
بعد روز دهم به هر مجلس
راوی و روضه خوان شدی بانو
من چه گویم؟ که در کلام حسین
"بهترینِ زنان" شدی بانو
عمه ی تو عقیله ی هاشم
و به اهل قریش عقیله تویی
"کرم الوافری" و " عقل التّام"
صاحب "سیرة الجمیلة" تویی
پدرت که حسین، جای خودش
تو و اصغر چه مادری دارید!
غصه ی هر دوتان رباب شده
حسِّ خواهر برادری دارید
از همان لحظه ی تولد، تو
خوش نشستی به سینه ی بابا
محض روی پدر تبسم کن
راحت جان! سکینه ی بابا!
پاشو از پیش پای این مرکب
پدرت را نکش، کنار بایست
غم ناموس قاتل مرد است
اشک دختر عذاب هر پدریست
عصر روز دهم به بعد خودت
جای اصغر بمان کنار رباب
مادرت را ببر ازین صحرا
بعد اصغر تویی قرار رباب
#داود_رحیمی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
بسم الله الرحمن الرحیم
#اشعاروفات حضرت سکینه(ع)
شاهان جهان واله و حيران سکینه
هستندگدایی به سره خوان سکینه
او دخترک ناز حسین است بدانید
جبريل شده خادم و دربان سکینه
ملک و ملك و عالم و آدم همه یکسر
هستند همه ريزه خور خوان سکینه
دانی زچه مشكلت شودحل به جهانی
دست طلب انداز به دامان سکینه
یکسر همه ی جن و ملك ، عالم و آدم
باشند سر سفره احسان سکینه
او دخت حسین است نگر حشمت و جاهش
اینگونه نگر مرتبت و شان سکینه
هرشب زغم هجر پدرگشت پريشان
عالم شده امروز پريشان سکینه
اوکنده ز بن كاخ پرازظلم وستم را
(مجنون) بنگر بردل سوزان سکینه
شاعر:حاج آرمین غلامی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
#مرثیه_حضرت_سکینه
راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند
شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند
چون روایت می کند از کربلا یک روضه اش
تا همیشه مجلس مارا کفایت می کند
راوی کرب و بلا با روضه های مستند
تازه در روز قیامت او قیامت می کند
نام زیبایش برای بردن قلب حسین
با رقیه با علی اصغر رقابت می کند
تا رقیه می رسد محو سکینه می شود
هرچه می گوید حسین،عباس اطاعت می کند
آه «اَیْنَ عمِّیَ الْعباس» او هم نکته ای ست
که خیال بچهها را آه راحت می کند
شمر یک بیماری سخت است که در قافله
به تمام مردها دارد سرایت می کند
درتمام راه هم بر ضرب و شتم بچهها
شمر فرمان می دهد خولی اطاعت می کند
شاعر: #مهدی_رحیمی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
مدح #حضرت_سکینه_س
گل باغ ولایی یا سکینه
چو زینب با وفایی یا سکینه
سکینه مرتضی را نور عینی
عزیز فاطمه، دخت حسینی
به دریای شرف تو دُرِّ نابی
ز نسل مصطفی جان ربابی
گلی از گلشن آل عبایی
تو تالیِ گل خیر النسایی
صفای بیت مولای غریبی
به سان عمه جانت غم نصیبی
تو دیدی کربلا و رنج و ماتم
کنار عمه در ماه محرم
چنان زینب صبوری ات عجیب است
تو دیدی یوسف زهرا غریب است
تو دیدی کربلا، گل های پرپر
به دست دشمن بی دین کافر
تو دیدی غرق خون جسم برادر
که گشته اربا اربا پاره پیکر
تو دیدی اکبر در خون تپیده
کنار پیکرش بابا رسیده
تو گشتی زین مصیبت زار و محزون
که شد قنداقه ی اصغر پر از خون
تو دیدی غرق در خون حنجرش را
کنار خیمه دیدی مادرش را
تو دیدی اصغر شش ماهه جان داد
به روی دست بابا امتحان داد
تو دیدی خجلت سقای طفلان
سرافراز است در بین شهیدان
تو دیدی دست او از تن جدا شد
به راه دین حق جانش فدا شد
بدیدی تو لب عطشان عباس
تو دیدی تیر بر چشمان عباس
تو دیدی که عمو فرقش شکسته
کنار پیکرش بابا نشسته
تو دیدی کشته ماه علقمه را
شنیدی عطر و بوی فاطمه را
تو دیدی که پدر شد قامتش خم
شد از داغ برادر صبر او کم
تو دیدی بر زمین افتاده پرچم
تو دیدی غربت مظلوم عالم
تو دیدی که پدر، جان بر لب آمد
کنار خیمه گاه زینب آمد
تو دیدی نالههای خواهرش را
سرشک غم وداع آخرش را
تو دیدی با برادر گفت و گویش
تو دیدی عمه می بوسد گلویش
تو دیدی غربت و صوت حزینش
که سنگ کینه بشکسته جبینش
تو دیدی تیر کین قلبش دریده
ز قلب نازنینش خون چکیده
تو دیدی شمر بر سینه نشسته
دل فرزند زهرا را شکسته
تو دیدی شمر دون خنجر کشیده
سر بابای مظلومت بریده
تو دیدی آتش بر خیمه ها را
سر بابا به روی نیزه ها را
تو دیدی دیده گریان قلب سوزان
تن بابا به زیر سم اسبان
تو دیدی عمه ی قامت خمیده
بزد بوسه به رگ های بریده
تو دیدی بر یتیمان بی بهانه
عدو می زد به کعب و تازیانه
به زخم عمه ات دشمن نمک زد
تو را و عمه هایت را کتک زد
تو دیدی رنج و ماتم در اسیری
تو دیدی در سفر رنج کثیری
تو دیدی رنج و داغ و ابتلا را
تو دیدی کوفه و شام بلا را
تو دیدی که بزد در شهر کوفه
سر بابا به روی نی شکوفه
سر بابا به روی نی مقابل
سرش را عمه زد بر چوب محمل
عدو بنموده روزت را چنان شام
بزد بر رویِ تان سنگ از لب بام
دل تو زین مصیبتها کباب است
که جای عمه در بزم شراب است
بسوزانده عدو از کین دل او
شرر زد از ستم بر حاصل او
یزید و رو به رویش تشت زر بود
میان تشت زر رأس پدر بود
عزیز تو دم از محبوب میزد
به لب هایش عدو با چوب میزد
(رضایم) عبد درگاه سکینه
که می گریم به یاد آن حزینه
عزیز فاطمه دردم دوا کن
نصیب نوکرت کرب و بلا کن
#رضا_یعقوبیان
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
عزای عاشوراست😢
بار دیگر عزای عاشوراست
از غمی بی قرینه باید گفت
دو سه خط سوگواره غربت
در عزای سکینه باید گفت
قطره از وصف بحر درمانده
من کجا، مدح دختر ارباب
ای که بوده حسین مداحت
السلام ای سکینه بنت رباب
در کرامات حضرتش کافیست
شیر او را رباب داده، همین
در غریبی او فقط بنویس
به عمو مشک آب داده، همین
کربلا بود دشتی از روضه
او بلاهای خویش را دیده
در عبایی پر از علی اکبر
روح بابای خویش را دیده
روضه می خواند دور دارالحرب
نعش ها را یکی یکی که شمرد
دید بابا علیِ اصغر را
به امیدی گرفت و با خود برد
پدر آمد ولی چه آمدنی!
غرق خون کرد چشم قافله را
دید دور جنازه اصغر
همه گفتند لعن حرمله را
از وداع سکینه و ارباب
جگر کائنات خون شده بود
آه از آن دم که دید این دختر
زین باباش واژگون شده بود
با تنی خون گرفته از گودال
آمدی ذوالجناح بی بابا
کاش می شد رها نمی کردی
وسط تیر و نیزه ها او را
پدرم را غریب بین دو نهر
نحر کردند با لب عطشان
السلام علیک ای بی سر
السلام علیک ای عریان
امیر عظیمی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دوبیتی های #حضرت_سکینه_مرثیه
#لا_تحرقی_قلبی_بدمعک_حسره
اول
ناگاه کتاب گریه را وا می کرد
آن قدر که پشت ناله را تا می کرد
در مجلس روضه ی امام صادق
یاد لب خشکیده ی بابا می کرد
دوم
بانو! بنشین، بخوان، بگو حرف بزن
از تیر نشسته بر گلو حرف بزن
بانو! دم آخری کمی آب بخور
از خاطره دست عمو حرف بزن
سوم
از سایه سنگ رد شده لشگر من
زنجیر نشسته روی زخم پر من
این غصه، شبانه، بی صدا پیرم کرد:
تشت و سر و چوب و گریه خواهر من
چهارم
چوبی که به لب اشاره می کرد آن روز
از عمه جگر پاره می کرد آن روز
ترسیدم از آن چشم حرامی ناگاه...
وقتی که مرا نظاره می کرد آن روز
پنجم
در قاب عطش اگرچه تصویر شده
از خوردن آب تا ابد سیر شده
او بعد هزار و چارصدسال هنوز
ایستاده در خیمه، ولی پیر شده
ششم
نه که بدن عزیزمان سر دارد
نه پیرهن کهنه ای در بر دارد
غارت شده زیر دست و پا...ای مردم!
این جسم غریب مانده مادر دارد
هفتم
در باغ عزای کربلا تاک شده
آیینه ی لبهای عطشناک شده
جَرّوهَا عِدّه مِن اَعراب امّا
انگار سکینه با پدر خاک شده
هشتم
می دید خود حضرت زهرا ای وای
افتاده تن ماه به دریا ای وای
تا خطبه بخواند از اسیری و عطش
از منبر نیزه رفته بالا ای وای
نهم
از شام اسارتی که مهتاب نداشت
راهی به سرای چشم او خواب نداشت
بابا، غریب و تشنه بود و دختر
جز اشک نگاه خشک خود آب نداشت
دهم
چشم تو پر از صحنه ی درگیری بود
یک قافله دست و پای زنجیری بود
فکرش دل سنگ را شکست ای بانو
تیری که به سینه خورد عجب تیری بود
شاعر: #روح_الله_عیوضی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۱۷ شهریور ۱۴۰۳