eitaa logo
عفاف فاطمی
50 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
4.1هزار ویدیو
197 فایل
عفاف فاطمی @efafe_fatemi
مشاهده در ایتا
دانلود
چند ماهه بودم رفتی چند ساله شدم آمدی رسمش نبود اما خوش امدی بابا مهدی جانم #فاطمه_سلما http://eitaa.com/joinchat/2558853120C47b9bd1f91
شهید مهدی ثامنی راد ولادت:1361/11/23 شهادت:1394/11/22 محل شهادت:جنوب حلی،سوریه
مهدی جان اینک که گوش تا گوش شهر پر شده از خبر آمدنت ، دلم لرزیده و چشمانم اشکبار است نمی دانم برایت از چه بنویسم... از چهار سال دوری ات.. روزهایی که به دید دیگران چهار سال بود و مرا هر روز هزار روز بی تو بودن بود... از بزرگ شدن سلما ، که لحظه لحظه اش ،تصور کنار تو بودن بود... از روزی که یاد گرفت بابا بگوید و دلم لرزید و گونه هایم شوره زار باران شد... از روزی که از تونشان خواست و چمدانت را نشانش دادم یا روزی که خواست قبر کوچکی داشته باشد که در خیال کودکیش تورا آنجا بجوید...؟ یک‌روز سر سفره بی هوا گفت برای بابا مهدی صلوات و همه مات ماندیم و باریدیم... یک روز در خیابان عکست را دید و با افتخار نشانت می داد و فریاد میزد بابا مهدی من... آن روز که چادر سر کردو چقدر جایت خالی بود تا دستان کوچکش رابگیری و به مسجد ببریش... مثل آرزویت... من با همه اینها چهار سال را چهار قرن گذراندم.... لحظه رفتن گفتی به حضرت زینب می سپاریمان... و من فهمیدم که باید صبرم زینبی شود پس زخم زبانها برایم عسل شد و صبوری پیرم کرد... دنیا کنارم جمع شدند تا سارای شاد تو بازهم با طراوت باشد و من خندیدم تا در خلوتم با تو بگریم در آغوش عکس ها و خاطراتمان.... به تو بالیدم ، به شهادتت ، به فدایی ولایت بودنت ،به غیرت عباس گونه ات و چه عاشقانه در خود شکستم و آرزویت کردم.... در چهارمین سال رفتن بی باز گشتت، خبر از آمدنت آورده اند و من هنوز متحیرم زیستن پس از تورا... که چگونه تاب آوردم ... در روزهای تولد سلما آمدی، در روزهای بی قراریم در غم اغیار باز آمدی... اینها را چه به نامم که مگر نه آنکه آمدی تا بگویی کنارت هستم... تویی که کنارم همیشه حاضر بودی... مرا ببخش برای بی قراری هایم که تو شاد بودنم را عشق می ورزیدی و تلاشت این بود که رضایتم را داشته باشی اما چه کنم با این دل بی قرار.... مهدی جان دستت را روی قلبم بگذار تطمئن القلوبم باش تا بتوانم تابوتت را نظاره کنم دعا کن بتوانم صبوری را از مادر صبر وارث باشم تا شرمنده ات نشوم.کنارم باش تا داغ شهادتت ، چونان که برای خودت شیرین بود برای من هم التیامی شود.... نگاهت را از من و سلمایت برندار که این روزها داغدار توایم. http://eitaa.com/joinchat/2558853120C47b9bd1f91
اعلام مراسم #شهید_مهدی_ثامنی_راد 1⃣ سه شنبه ۴تیر/ از ساعت ۱۷/ #وداع در #معراج_شهدای_تهران 2⃣ پنجشنبه ۶تیر/ بعد از نماز مغرب/ #شب_وداع در #مسجد_مهدیه کارخانه قند ورامین 3⃣ جمعه ۷تیر/ ساعت ۱۷/ #تشییع از ابتدای بلوار شهید قدوسی( #صادقعلی ) به سمت گلزار شهدای #حسین_رضا 4⃣ دوشنبه ۱۰تیر/ از ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹/ مراسم #یادبود در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین http://eitaa.com/joinchat/2558853120C47b9bd1f91
مهدی جان اینک که گوش تا گوش شهر پر شده از خبر آمدنت ، دلم لرزیده و چشمانم اشکبار است نمی دانم برایت از چه بنویسم... از چهار سال دوری ات.. روزهایی که به دید دیگران چهار سال بود و مرا هر روز هزار روز بی تو بودن بود... از بزرگ شدن سلما ، که لحظه لحظه اش ،تصور کنار تو بودن بود... از روزی که یاد گرفت بابا بگوید و دلم لرزید و گونه هایم شوره زار باران شد... از روزی که از تونشان خواست و چمدانت را نشانش دادم یا روزی که خواست قبر کوچکی داشته باشد که در خیال کودکیش تورا آنجا بجوید...؟ یک‌روز سر سفره بی هوا گفت برای بابا مهدی صلوات و همه مات ماندیم و باریدیم... یک روز در خیابان عکست را دید و با افتخار نشانت می داد و فریاد میزد بابا مهدی من... آن روز که چادر سر کردو چقدر جایت خالی بود تا دستان کوچکش رابگیری و به مسجد ببریش... مثل آرزویت... من با همه اینها چهار سال را چهار قرن گذراندم.... لحظه رفتن گفتی به حضرت زینب می سپاریمان... و من فهمیدم که باید صبرم زینبی شود پس زخم زبانها برایم عسل شد و صبوری پیرم کرد... دنیا کنارم جمع شدند تا سارای شاد تو بازهم با طراوت باشد و من خندیدم تا در خلوتم با تو بگریم در آغوش عکس ها و خاطراتمان.... به تو بالیدم ، به شهادتت ، به فدایی ولایت بودنت ،به غیرت عباس گونه ات و چه عاشقانه در خود شکستم و آرزویت کردم.... در چهارمین سال رفتن بی باز گشتت، خبر از آمدنت آورده اند و من هنوز متحیرم زیستن پس از تورا... که چگونه تاب آوردم ... در روزهای تولد سلما آمدی، در روزهای بی قراریم در غم اغیار باز آمدی... اینها را چه به نامم که مگر نه آنکه آمدی تا بگویی کنارت هستم... تویی که کنارم همیشه حاضر بودی... مرا ببخش برای بی قراری هایم که تو شاد بودنم را عشق می ورزیدی و تلاشت این بود که رضایتم را داشته باشی اما چه کنم با این دل بی قرار.... مهدی جان دستت را روی قلبم بگذار تطمئن القلوبم باش تا بتوانم تابوتت را نظاره کنم دعا کن بتوانم صبوری را از مادر صبر وارث باشم تا شرمنده ات نشوم.کنارم باش تا داغ شهادتت ، چونان که برای خودت شیرین بود برای من هم التیامی شود.... نگاهت را از من و سلمایت برندار که این روزها داغدار توایم. http://eitaa.com/joinchat/2558853120C47b9bd1f91
سه چشم كه در قيامت گريان نيستند حضرت در آمده است تمامی چشم ها روز قيامت گريان است، به جز سه چشم ❶ چشمی که نامحرم را ندیده باشد. من پریروز به خانواده ام می گفتم که ما پنجاه سال پیش به مدت شش سال در یک خانه مستاجر بودیم، در این مدت هرگز من زن صاحبخانه را ندیدم، نه عمداً و نه سهواً شما هم باید این طور باشید. اگر در خانه ای نامحرم هست ،دقت کنید. ❷ چشمی که در راه اطاعت خدا شب زنده دار است. «سحرها از خواب بر می خیزد ، نماز شب می خواند ، و... چنین چشمی در روز قیامت گریان نیست. و لو اينكه سحر پا شده است و خوابش نبرده نشسته و چاي خورده است، همين خوب است. لازم نيست حتماً دعا بخوانيد؛ نه، خود بيداري شب، اثري دارد» ❸ چشمی که در دل شب، از ترس خدا گريه کند. حاج میرزا علی موذن زاده بر روی منبر می گفت ما در نجف از صدای هق هقِ گریه حاج شیخ عباس قمی از خواب بلند می شدیم. @olama_ir
رضا 14_.mp3
7.31M
#راضی_به_رضای_تو ۱۴ امیرالمؤمنین ع می فرمایند؛ شایسته ترین مبنا برای صِدق ایمان کسی، میزان رضا و تسلیم آنهاست! 💫هر چه ایمانِ انسان قوی تر می شود؛ شناخت و معرفتش نسبت به خدا بیشتر میگردد و میزان رضایت او از خدا نیز بیشتر میشود. @ostad_shojae
✍امام على عليه السلام اگر نمازگزار بداند كه چه هاله اى از جلال خدا او را فرو مى پوشاند، هرگز دوست ندارد كه سر خود را از سجده اش بر دارد. 《لَو يَعلَمُ المُصَلِّي ما يَغشاهُ مِن جَلالِ اللّهِ ما سَرَّهُ أن يَرفَعَ رَأسَهُ مِن سُجودِهِ》 📚ميزان الحكمه جلد6 صفحه 285 💠: @momenane🌷
🌷 ⭕️هر کس به اتاقش می‌آمد از پشت میز بلند میشد و در جلو فرد می‌نشست و کارهایشان را انجام می‌داد. یک روز از او پرسیدم که چرا پشت میز کارهایش را انجام نمی‌دهد؟ با لبخند همیشگی‌اش گفت: برادر من! میز ریاست یک حال و هوای خاصی دارد که آدم را می‌گیرد. پشت آن میز من رئیسم و مخاطبم ارباب رجوع هستن. من می‌آیم این طرف و کنار مردم می‌نشینم تا توی آن حال و هوای خاص با آنها برخورد نکنم. این طرف میز من برادر مردم هستم و مثل یک برادر به مشکلاتشان رسیدگی می‌کنم. 🔻این خاطره شهید بروجردی کلی نکته برای مسئولین داره... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌷شـادی روح شهدا 🌟 http://sapp.ir/mahfeleshahidan 🌟 🌺 🌺
🌸سلام ، صبحتون بخیر🌸
💔 مهدی جان امشبـ🌓 میخواهم از برایت بگویم؛ از بزرگ شدن سلما، که لحظه لحظه اش، کنار تو💞 بودن بود... ⇜از روزی که یاد گرفت بگوید و دلم لرزید💓 و گونه هایم شوره زار باران شد😭 ⇜از روزی که از نشان خواست و چمدانت💼 را نشانش دادم یا روزی که خواست کوچکی داشته باشد که در خیال💭 کودکیش تورا آنجا بجوید ⇜یک‌روز سر سفره بی هوا گفت برای بابا مهدی ، و همه مات ماندیم و باریدیم😢 ⇜یک روز در خیابان عکست📸 را دید و با نشانت می داد و فریاد میزد من... ⇜آن روز که سر کردو چقدر جایت خالی بود تا دستان کوچکش رابگیری و به ببریش... مثل آرزویت💖 من با همه اینها را چهار قرن گذراندم😔 🌹🍃🌹🍃 @yoosefzahra