شب گذشته یک زن بی حجاب در قطار ۶۲۰ تهران-یزد به بانوی محجبه و معلم یزدی که از همایش کشوری معلمان نخبه انقلابی در حال بازگشت به یزد بود حمله ور شد تا روسری و چادر او را بردارد.
خانم زینب جعفری شاغل در آموزش و پرورش ناحیه دو یزد و فرزند شهید علی جعفری در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه در یزد، در خصوص ماجرای شب گذشته قطار ۶۲۰ تهران- یزد اظهار داشت: برای شرکت در همایش معلمان نخبه انقلابی کشور به همراه چند نفر از همکاران به تهران رفته بودیم و شب گذشته (هشتم مرداد ۱۴۰۱) در سالن اتوبوسی قطار ۶۲۰ در ساعت ۲۱:۵۵ عازم یزد شدیم.
وی افزود: من به همراه سه نفر از همکارانم در سالن شماره شش مستقر شدیم که در این سالن چند بانوی بی حجاب هم حضور داشتند و در سالن به رفت و آمد هم می پرداختند.
معلم یزدی ادامه داد: من و همکارانم هیچ تذکری به خانم های بی حجاب ندادیم، ولی بعد از دو ساعت با توجه به افزایش پوششهای بی حجاب بانوان به بیرون از سالن قطار رفتم و از مأمور قطار به عنوان متولی قانون خواستم که به آنان تذکر دهد تا حجاب خود را رعایت کنند ولی با توجه به بی توجهی مأمور و سرمهماندار به سراغ رئیس قطار رفتم. رئیس قطار در واکنش به درخواست من گفت «شما چه کاره هستید؟ تفکرات شما مشکل دارد و ما مشکلی با بی حجابی این افراد نداریم؛ اگر می خواهید به سالن دیگری بروید» که من قبول نکردم و گفتم صورت مسئله را پاک نکنید.
وی افزود: وقتی به ایستگاه کاشان رسیدیم، من و همکارانم در حالی که از اقدام مسئولین قطار برای بهبود وضعیت حجاب سالن قطار نا امید شده بودیم، بعد از گرفتن عکس سلفی از خود، در راهروی سالن قطار یکی از زنان بدحجاب به سمت من حمله ور شد و ابتدا چادر را از سر من کشید و سپس می خواست روسری من را بکشد که متوجه نیت او شدم و روسری خودم را محکم چسبیدم که دستم با ناخنهای خانم بی حجاب زخمی شد و مورد فحاشی و کتک او قرار گرفتم. یکی از همکارانم نیز خواست به من کمک کند که او هم نیز مورد ضرب و شتم قرار گرفت؛ در آن لحظه خداوند قدرتی به من داد تا در برابر خانم بدحجاب که جثه قوی تری نسبت به من داشت روسری خود را حفظ کنم.
فرزند شهید جعفری تصریح کرد: متأسفانه هیچ یک از مسافران مرد و زن که شاهد این ماجرا بودند به کمک ما نیامدند.
وی افزود: پس از لحظاتی سرمهماندار و رئیس قطار به داخل سالن آمدند و من را مقصر ایجاد اختلال در نظم عمومی خطاب کردند و رئیس قطار گفت «باید در این ایستگاه کاشان (ساعت یک بامداد ۹ مرداد) پیاده شوید» و من نامه کتبی برای پیاده شدن از رئیس قطار خواستم چون جرمی مرتکب نشده بودم که او قبول نکرد و چند دقیقه بعد پلیس ایستگاه قطار کاشان برای بازداشت من به داخل سالن آمد و مدعی بازداشت بنده شد و بعد یک برگه سفید بدون نوشتن هیچ کلمه ای به من داد تا آن را امضا کنم که به هیچ عنوان قبول نکردم.
خانم جعفری افزود: مأمور قطار کاشان وقتی دید من برگه سفید را امضا نمی کنم گفت «به من اعتماد نداری؟» و من گفتم خیر و او در پاسخ من را مورد بی احترامی قرار داد و تهدیدم کرد.
معلم یزدی ادامه داد: به رئیس قطار گفتم اگر من را بازداشت کنید و نتوانید جرم من را ثابت کنید آن وقت از شما شاکی می شوم و او گفت «هیچ غلطی نمی توانی بکنی» و چون رئیس قطار مدرکی برای اثبات حرف خود نداشت خانم بدحجاب را به سالن دیگری هدایت کرد تا صورت مسئله را پاک کند.
خانم جعفری گفت: وقتی به یزد رسیدیم در بدو ورود به همراه همکاران و چند نفر از شاهدان عینی به حراست راه آهن یزد رفتیم و ماجرا را گفتیم و شکایت کردیم.
وی تصریح کرد: در ایستگاه قطار چند نفر از مسئولان راه آهن از جمله مدیرکل راه آهن و مسئول حراست و چند نفر از خانواده شهدا و جمعی از بسیجیان و طلاب و فرماندهی پلیس راه آهن حضور یافتند و با پیگیریهای تلفنی معاون سیاسی امنیتی استاندار، مسئول دفتر امام جمعه یزد، سپاه پاسداران و رئیس ستاد امر به معروف و نهی از منکر اعتراض خود را نسبت به این اتفاق اعلام کردند.
این بانوی یزدی افزود: با مراجعه به نیروی انتظامی از رفتار پلیس ایستگاه قطار کاشان شکایت کردم و حتی مسئولین نظامی و انتظامی از جمله سپاه اصفهان، و فراجا اصفهان پیگیر ماجرا شدند و با توجه به شواهد و قرائن و سوابق قبلی بانوی بدحجاب، مأمور پلیس ایستگاه کاشان به همراه مسئولین قطار مقصر شناخته شدند.
جعفری گفت: کتک خوردن ما به خاطر حجاب و به خاطر امر به معروف و نهی از منکر مهم نیست بلکه ما بانوان محجبه و خانواده شهدا و بسیجیان مطالبه جدی خون شهدا و حفظ حجاب بانوان و حفظ امنیت بانوان محجبه در اماکن عمومی، که این دومین اتفاق بعد از اتفاق ضرب و شتم دختر محجبه در اتوبوس شهری تهران می باشد؛ از همه مسئولین خواستاریم و تا پای جانمان این قضیه را پیگیری خواهیم کرد.
🔴دو راهی بهشت و دوزخ
حرّبن یزید ریاحی ، مردی شجاع و نیرومند است .
اولین بار که عبیدلله بن زیاد حاکم کوفه ، می خواهد هزار سوار برای مقابله با حسین بن علی (ع ) بفرستد ، او را به فرماندهی این گروه انتخاب می کند .
اینک حر آماده شده است تا با حسین (ع ) بجنگد ، صحنه ای تماشایی است ،
گوشها منتظر این خبرند که بشنوند حر با آن شجاعت و نیرومندی و دلیری با حسین (ع ) چه می کند ؟
حر با این که ابتدا جلو راه امام (ع ) را گرفت و او را رنجانید ،
بگونه ای که امام نفرینش کرد و وقتی که با سربازان تحت امرش سر راه بر حضرت ابی عبدلله گرفت ،
حضرت به او فرمود : ثکلتک امک ؛ مادرت به عزایت بنشیند
ولی بر خلاف تصور و انتظار ، راوی می گوید : در آن هنگام حربن یزید ریاحی را در لشکر عمر سعد دیدم در حالی که مثل بید می لرزید !
من تعجب کردم ، جلو رفتم ، گفتم : حر ! من تو را مرد بسیار شجاعی می دانستم بطوری که اگر از من می پرسیدند شجاع ترین مردم کوفه کیست ؟
از تو نمی توانستم بگذرم . اینک چطور ترسیده ای ؟
که این گونه لرزه بر اندامت افتاده است ؟
حر جواب داد : اشتباه کرده ای ، من از جنگ نمی ترسم .
- پس از چه ترسیده ای ؟ حر گفت : من خودم را بر دو راهی بهشت و جهنم می بینم ،
نمی دانم چه کنم ؟ و کدام راه را انتخاب کنم .
عاقبت تصمیمش را گرفت ، آرام آرام اسب خودش را کنار زد ،
بطوری که کسی نفهمید چه مقصود و هدفی دارد ،
🍁همین که رسید به نقطه ای که نمی توانستند جلویش را بگیرند ، ناگهان تازیانه ای به اسبش زد و خود را نزدیک خیمه حسین (ع ) رسانید .
سپرش را وارونه کرد ، کنایه از این که برای جنگ نیامده ام بلکه امان می خواهم .🎍
به نزدیک امام حسین (ع ) که رسید ، سلام عرض کرد و سپس گفت :
هل لی توبة آیا توبه از من پذیرفته است ؟
اباعبدلله فرمود : بله ، البته قبول است .
آنگاه حر عرض کرد : آقا حسین جان ، به من اجازه ده تا به میدان روم و جان خویش را فدای راهت کنم .
🌴امام فرمود : اینک تو مهمان ما هستی ، از اسب پیاده شو و چند لحظه ای را نزد ما بمان .
حر گفت : آقا اگر اجازه بفرمایید تا به میدان روم بهتر است . گویا حر خجالت می کشید و شرم داشت ، شاید با خودش زمزمه می کرد که :
🌿ای خدا ! من همان گنهکاری هستم که اولین بار دل اولیای تو و بچه های پیامبرت را لرزاندم
بسیار مضطرب به نظر می رسید ، برای رفتن به میدان جنگ خیلی عجله داشت ؛
🍁زیرا که با خود می اندیشید : نکند هم اکنون که این جا نشسته ام یکی از بچه های حسین (ع ) بیاید و چشمش به من بیفتد و من بیش از این شرمنده و خجل شوم ؟ !
🍂امام (ع ) به او اجازه رفتن به میدان داد و او چون عقابی تیز پرواز خود را به میدان رسانید ،
طولی نکشید که از اسب به زمین افتاد ، امام - ع - را صدا زد ،
حضرت فورا خودش را به بالین او رسانید . حر با کمال خجلت نظری به طرف حضرت انداخت و گفت : ای پسر رسول خدا ! آیا از من راضی شدی ؟ 🥀
فرمود : بله ای حر من از تو راضی هستم و خدا هم راضی است ؛
اءنت حر کما سمتک امک ؛ تو آزاده ای همانطوری که مادرت تو را چنین نام نهاد للّه و او با کمال دلخوشی جان به جان آفرین تسلیم کرد .
🏴 #از_تبیین_تا_قیام
🏴#ما_ملت_امام_حسینیم🚩🕌
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
#روشنگری|#جهاد_تبیین| #ثامن|#ابوذر
🆔 https://eitaa.com/SamenAboozar313
بسم رب الشهداء و الصدیقین
سحرگاه پنجم از ماه مبارک رمضان سال ۱۳۸۷ هجری قمری که مصادف با شانزدهم آذر ماه سال۱۳۴۶ بود، شاهد تولد نوزادی شد که پدر و مادرش به یمن ماه امیرالمؤمنین علیه السلام او را مرتضی نام نهادند. مادر مرتضی پس از افطار چهارمین روزه خویش فرزندش را به دنیا آورد. هیچ کس نمیدانست که این مولود قرار است جاودانه شود و زندگی ابدی داشته باشد. مرتضی در خانواده ای مذهبی و به دور از دغدغه های زندگی شهری در روستای جوادآباد دیده به جهان گشود. پدر و مادری که سعادت تربیت و پرورش او برایشان رقم خورده بود، الگوی راستی و درستی برایش بودند. از همان ابتدای کودکی آموزه های مذهبی برای او در اولویت بود. او در فراگیری علم و دانش بسیار کوشا بود. مرتضی در سال ۵۷ و در بحبوحه انقلاب در کلاس اول راهنمایی تحصیل می کرد. همزمان با تحصیل در مدرسه در پخش اعلامیه و شرکت در تظاهرات فعال بود. با آغاز جنگ تحمیلی شور و شوق حضور در جبهه آرام و قرار برای او نگذاشته بود. در سال ۱۳۶۲ در حالی که فقط شانزده سال داشت راهی جبهه شد و در جبهه غرب مجروح گردید. از این زمان به بعد با وجود آسیبهایی که از مجروحیت در بدن داشت مرتبا در ایام تابستان و پس از پایان یافتن سال تحصیلی به جبهه می رفت. پس از اتمام دوره دبیرستان حضورش در جبهه پر رنگتر شده و همزمان با حضور در جبهه خود را برای شرکت در کنکور آماده می کرد تا بالاخره در رشته شیمی دانشگاه تهران پذیرفته شد. شرکت در کلاسهای دانشگاه مانع از حضور او در جبهه نشد. ولی او خود را برای پذیرفته شدن در دانشگاهی دیگر آماده میکرد تا این که در سوم مرداد ماه ۱۳۶۷ مصادف با عید سعید قربان در حالی که آرپی جی زن خط مقدم بود، در عملیات مرصاد بعد از امضای قطعنامه زمانی که ۲۱ سال بیشتر نداشت، به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مرتضی که در دو میدان جهاد علمی و جهاد نظامی شرکت کرده بود به خوبی از این دو آزمون سربلند بیرون آمد و در عید قربان همه سرمایه وجودی اش را نثار حضرت دوست کرد. باشد که خون این عزیزان درخت اسلام را آبیاری کرده و مایه سربلندی اسلام و مسلمین باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحتهای شنیدی استاد #رائفی_پور پیرامون جنگ نرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
شب چهارم عزاداری محرم اختصاص به یکی از شهیدان سربلند کربلا یعنی حربن یزید ریاحی دارد. البته این شب را به فرزندان حضرت زینب نیز منسوب کرده اند. حر الگوی توبه و حقیقت جویی است. او در آغاز برخورد با امام حسین(ع) چنین جایگاه وارسته ای نداشت و به گفتة خودش مأمور بود و معذور! اما ادب و تواضع حر در مقابل سالار شهیدان، سبب رهایی او شد. حر با ژرف بینی، حق را بر باطل ترجیح داد و پیشانی پشیمانی بر سجده گاه توبه فرود آورد. حر، جذاب ترین الگوی توبه برای خطاکاران است.
#شب_چهارم
#محرم
#حُر_بن_یزید_ریاحی
🏴 #از_تبیین_تا_قیام
🏴#ما_ملت_امام_حسینیم🚩🕌
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
#روشنگری|#جهاد_تبیین| #ثامن|#ابوذر
🆔 https://eitaa.com/SamenAboozar313
حجاب مانند اولین خاکریز جبهه است ؛
دشمن برای تصرف این سرزمین
اول باید آن را فتح کند .
#شهید_مرتضی_مطهری
@bicimchi1
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | وصیت تکان دهنده #شهید تازه #تفحص شده
♨️ نخبهای که از بورسیه آلمان به سوریه رسید!!
___________________
🔹 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به بهانه تشییع پیکر شهدای مدافع حرم
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 اصطلاحات سنگری
👈 دلاریابی :
ارزیابی، تبدیل "ارز" به "دلار" و ایجاد انبساط خاطر
👈 دمپایی ابری:
کتلت، کنایه از کمی گوشت و فراوانی سیب زمینی
👈 دنباله کن:
خمپاره ۶۰، خمپاره ای که هر جا می رفتی مثل اجل معلق دنبالت بود.
👈 دودکش سیار:
سیگاری ها، نوعی برائت از این دسته که کارشان در شأن جبهه نبود.
👈 دوغ خورده:
خوابش برده، اسم کد برای بی سیم،
👈 دوکیلومتری :
دستشویی و توالت، جایگزین مقدار فاصله دستشویی با چادرها.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 تصاویر ناب
از رزمندگان در
والفجر ۸
#کلیپ
#توسل
#والفجر۸
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂