eitaa logo
احسان عبدی پور
444 دنبال‌کننده
4 عکس
37 ویدیو
3 فایل
"قصه" به روایت احسان عبدی پور
مشاهده در ایتا
دانلود
ارضا شدن ترمز آدم‌ را می کِشد پات را لنگ می کند هیچ وقت مثلا دلم نمیخواد پام به اتاقی در بهترین هتل دنیا برسد چون بعدش رفتن به هیچ هتلی برام هیجان ندارد هیجان بچگانه با دهان باز نگاه کردن به در و دیوار لابی ، راهرو و اتاق ... دلم نمیخواد وودی الن را که عاشقش هستم رو ببینم تا همیشه دلم بخواهد یک روز بالاخره از نزدیک ببینمش روی ترک موتور حسرت ها و نداشته ها و رویاهام تک چرخ میزنم تا روزی که توی گود ۲ متر در ۱ متر یک شهری در منتهی الیه جنوب خوابم کنن... احسان عبدی پور کانال رو به دوستانتون معرفی کنین https://eitaa.com/EhsanAbdipour
4_5787378992961029867.MP3
زمان: حجم: 3.9M
دوست دارید در آینده چه کاره بشوید؟ قسمتی از دیالوگ فیلم تنهای تنهای تنها از احسان عبدی پور https://eitaa.com/EhsanAbdipour
2.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احسان عبدی پور کانال رو به دوستانتون معرفی کنین https://eitaa.com/EhsanAbdipour
احسان عبدی پورAUD-20221217-WA0000.mp3
زمان: حجم: 13.4M
تایتانیک احسان عبدی پور کانال رو به دوستانتون معرفی کنین https://eitaa.com/EhsanAbdipour
هدایت شده از تو
@khakihaa 4_5978583407901281727.mp3
زمان: حجم: 4.1M
به مناسبت شهادت سید شهیدان اهل قلم 🌹 با گوش جان و ترجیحا با هنذفزی گوش کنید.
سالی که رادیو عراق حتمی ش کرد که راکت میزنه و از کارخونجات تا هفت تومنی ها تا فنس نیرو هوایی رو صافِ صاف میکنه، دوتا خونه موندن و اثاث جمع نکردن: یکی حبیب آزما که گفت: نمیرُمبه؛ یکی حسین اُسالی که گفته بودن نمیمونه. دکترای بیمارستان اُختیف کمیسیون کرده بودند و گفته بودند “فوقش شیش ماه” و حسین دست از مبارزه کشیده بود. راکت، جاش فرود نیمد. نصفی که ساعت سه نصف شب تو جلالیه مُردن، کارگرای کارخونجات و بچه هاشون بودن. کمیسیون هم خطا داشت، چون سی و شش سال بعد، خبر رُمبیدن متروپل رو حسین اُسالی به مو داد. صد و پنجاه متری متروپل، کنار گاریِ رانی و رِدبولش ایستاده بوده و تمام ماجرا را دیده بود. گفت، سه دقیقه قبل توش بودم. بشکه مو آب کردم. سه دقیقه احسانو! گفتم:حسین آیا تو یه روز میمیری هم؟؟ ساکت شد. نایاب ترین غمگینترین وحشی ترین حالت حسین اُسالی، ساکتیشه. آن جمله که از سوادش میزد بالا را اینجا گفت. گفت: کم نه! گفت: مُرده ها مرگشون میذارن رو کولِ زنده ها و میرن. میّت فهم نداره که. درد نداره که. کارش سخت نیس که. خوب نگاه کردم. از شصت و چهار تا حالا را نگاه کردم… دیدم حسین توی همه روایت ها مُرده واقعا. زنش که نهادش رفت سر چتربازی که زندگی ش رفت. تو قمار که گالانتِ معروفِ خسروشاهی رو برد، ولی برنداشت و از خونه درویشی زد در. کُکاش اصغر که خواست ببرد پیش خودش بلژیک، نگفت ها و نرفت. بوشهر را که ول کرد رفت. گفتم الان کجا بساط میکنی؟ گفت:تو مبارزه م. شبا بیرونم با مردم. گفتم: مبااارزززه؟! در بیو لاجون! تو تا مستراح سه بار دیوار میگیری میری. لهت میکنن! گفت: کو پس؟چرا نمیکُنن؟ آخ از اینجای تلفن. آخ از کم و وحشی حرف زدنای حسین اُسالی. آخ از گُه مزگیِ مرگ که اهمیتش را نزد نکبت زندگی از دست داده باشد. گفتم: حسین ده تا باسکت ردبول به حساب مو بده مردم، هر کدوم که خسته و تشنه س. گفت: چه عادتای زشتی توت پیدا شده احسانو. ای راه پله و پنجره خونه ت نیس که یکی بگیری بیاد جات بشوردش، مدرسه بچه ت نیس که یکی بگیری جات ببردش. گُه تو پولت که جات میره همه جا. و غمدار گفت: آدمِ تخم ندار! کسی نایب الزیاره ی کسی نیست روبرو باتوم. و آخ از لودرِ تو کلماتِ حسین اُسالی. متروپل آبادان https://eitaa.com/EhsanAbdipour
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی های مشابه؛ داستان‌های یکسان! احسان عبدی پور https://eitaa.com/EhsanAbdipour
19.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی آنقدر زود از هیجان می‌افته که دلم می‌خواد چیزهایی که اشتیاقشون رو داشته باشم، زیاد باشن، و بهشون هم نرسم. https://eitaa.com/EhsanAbdipour