نمیدونم آخر این بحث جدیدی که میخوام با کمک شما راه بندازم چی میشه...
ب نظرتون مهم ترین مقوله ای که میتونه تو این دنیا مارو آدم کنه چیه؟!؟
چه عنوانی،چه نوع نگاهی به زندگی،چه زاویه دیدی به دنیا میتونه قوی ترین تاثیر رو تو ثانیه ثانیه زندگی مون بذاره؟!؟
ما اصلا روی چه مساله ای بیشتر وقت بذاریم تا بتونیم بیشترین بازدهی رو ازش بگیریم؟
اینجا برام بنویسید👇
https://harfeto.timefriend.net/17012957786200
-عِــینْطاٰء-
نمیدونم آخر این بحث جدیدی که میخوام با کمک شما راه بندازم چی میشه... ب نظرتون مهم ترین مقوله ای که م
بعضی هاتون یه جوابایی تو ناشناس فرستادین که خیلی خوب بودش...
نکنه ازهوش مصنوعی کمک گرفتین😅
🌱یه تعداد از پاسخ های شما در #ناشناس.
|عالی بودش_____
یک•اینکه با تمام وجود بپذیریم ته ته ته این دنیا هیچی نیست اینقدر وابسته و به کسی نشیم که بزرگترین ضربه رو از همون میخوریم اینکه توقع و انتظار مون رو از آدما بیاریم پایین تا وقتی کاری کردن خیلی زجر نکشیم اینکه بدونیم هرچی خدا گفته درسته پس قطعا میشه و اتفاق میفته با تمام وجود بپذیریم و به سمت خودش بریم تا اینقدر تو این دنیا اذیت نشیم و دور خودمون نچرخیم.
دو•کافیه به دنیا شبیه یه پل نگاه کنیم که خودمون باید بسازیمش تا بتونیم عبور کنیم اینجوری خیلی جاها میگذریم و خیلی جاها برای چیزای باارزشمون تلاش میکنم من خودم خیلی کمک گرفتم از این موضوع.
سه•خودخواهی رو بذاریم کنار بدترین چیزی که بین همه حتی نزدیک ترین آدمای زندگیم دیدم همین خودخواهی بوده بیشترشون هم به بهونه اینکه زندگی دو روزه هرکار دلشون میخواد میکنن.
چهار•سلام بابت بحث جدید باید بگم به نظرم اعتقاد به معاد ممکنه تاثیر خوبی داشته باشه تو زندگی ما اینکه بدونیم بالاخره نتیجه اعمال ما یه روزی داده میشه اصلا فکر کردن به معاد اندک انسانیتی در ما به وجود میاره کم کم.
🍂همه جوابا به نحوی درسته
•آدم اگه تو لاک خودش فرو بره و درگیر خودش بشه طبیعیه که دیگه با مردم زمونه درگیر نمیشه...
-نیش زبونش کمتر میشه
-حسادتش ته نشین میشه
-دلش مهربون و دستش باکرامت میشه.
•اما بحث اینه که چجوری مامیتونیم به این #خودآگاهی برسیم؟
•چه عاملی هست که بیشترازهمه ی عوامل مارو #سربزیر میکنه!؟!
•بیاید یکم رجوع کنیم به احوالات خوبان عالَم___
•شما وقتی تو چهره ی #حاج_قاسم نگاه میکنید ،همین حسیو دارین که من دارم؟
همش حس میکنم اون اصلا اینجا نیست.
همش فک میکنم انگار بودنش تو دنیا دست گرمیه و همه وجودش داره اونطرف زندگی میکنه.
خنده هاش
جدی بودناش
صحبت کردناش
•انگار حاج قاسم جلو تر از هممون حرکت کرده و قبل از اینکه آخرتی بیاد،خودشو به آخرت رسونده و داره تو اون زمان #زیست میکنه.
دریک کلمه میشه گفت خوبان عالم به شدت مقوله ی #مرگ_آگاهی شون فعاله.
مثل ما نیستند تا تقی به توقی بخوره یادمرگ و قیامت بیفتن.
انگار همیشه مرگ رو بیخ گوش خودشون حس میکنند.
•خب شاید بگید مرگ یه مقوله ی خشک و خشنی هست که نمیشه با اون با خدا ارتباط گرفت.
یا بگین خدارو باید عاشقانه عبادت کرد.مرگ همش آتیشو ،هیزمو اینجور چیزاس.
با اینا نمیشه با خدا رفیق شد!!!
•منم میگم تا حالا دیدین دونفر دیوانه وار همو بخوان!!!میدونین بدترین دردی که عاشق رو اذیت میکنه نه درد فراق هست و نه درد عشق.بلکه درد #بی_تفاوتی معشوق نسبت به عاشق هست.
•جهنم خدا بارزترین بی تفاوتی حضرت حق نسبت به بنده هاشه.و هیچ عذابی بالاتر از این برای اهل جهنم نیست.
اون آتیش و هیزم ثمره ی بی تفاوتی و بی محلی خداوند نسبت به بنده هاش هستش.
•فکر کردن به این بی تفاوتی و بی محلی مارو پر از #اضطراب میکنه و همه ی ترس ما این میشه که نکنه خدا فردای قیامت بخاطر یه اشتباه کوچیک سالهای سال نسبت بهمون بی تفاوت بمونه....
#مرگ_آگاهی قدم های مارو محتاط میکنه
#مرگ_آگاهی مارو پر اضطراب و دلهره میکنه.البته دلهره ای با طعم قند...
این داستان سر دراز داره که میشه با عنوان #محبت_در_بستر_ترس دنبالش کرد.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
@ein_ta
#همینجوری
چرا هر جا که فست فودیش کثیف تره یا به قول کرمونیا پچل تره،ساندویچاش خوشمزه تر میشه؟!؟
پن:اون شال آبیه در تصویر برام گوجه خیارشورای همبرو گذاشت😅
الان خسته شده اومده نشسته
رفیقش پچل تر از خودش داره ساندویچ میپیچه😐
دلم نیومد متن شعرش رو نذارم👇
نشسته در حیاط وظرف چینی روی زانویش
اناری بر لبش گل کرده وسنجاقی به گیسویش
قناری های این اطراف را بی بال وپر کرده
صدای نازک برخورد چینی با النگویش
مضاعف میکند زیبایی اش را گوشوار آن سان
که در باغی درختی مهربان را آلبالویش
کسوف ماه رخ داده است یا بالا بلای من
به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟
اگر پیچ امین الدوله بودم میتوانستم
کمی از ساقه هایم را ببندم دور بازویش
تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خنده ی تلخش یکی با برق چاقویش
قضاوت میکند تاریخ بین خان ده با من
که از من شعر میماند واز او باغ گردویش
رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش