باطل:
بارها گفتهام #باطل خود از بین میرود؛ زیرا آنچه از مسیر بیرون آمد و ارابه ای که از جاده خارج شد، خودش، خودش را نابود میکند. باطل رفتنی است، #زاهق است، ولی رفتن باطل با آمدن حق و برجا ماندن آن برابر نیست. اگر باطل برود یا باطلی برجا میماند که سازمان یافته است یا #حقی که #طرحی دارد که طرحی در دست داشته باشد و نیازهایش را تامین کرده باشد.
علی صفایی حائری ، حرکت، ص ۲۱۹.
🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇
💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
✅👈 علامت ایمان و کفر
🔶 ما مىتوانيم از مقدار حيرت و دلتنگى و از مقدار درد و رنجمان و عذابمان به مقدار كفرمان برسيم كه ما به اندازهى رنجمان كافريم و به اندازهى كفرمان در عذابيم.
🔶 و شوخى نيست كه بايد كفر و ايمان را از علامتهايش شناخت؛ كه امروز هر ادعايى را مىتوان شنيد كه همه در همند و باهمند و تنها علامتهاست كه آنها را از يكديگر جدا مىكند.
📚 تطهیر با جاری قرآن، ج ۱ ص ۲۸۱
🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇
💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
هماهنگی :
✍...این طبیعی است که یک خروار گندم ، وقتی بیرون از #نظام و بر روی زمین مانده است ، خوراک کلاغ ها و سوسک هاست و زیاد نمی شود ، ولی یک دانه گندم که #هماهنگ با #نظام در خاک افتاده و در مسیر شکل گرفته ، #سنبله و صدها دانه می شود . کسانی که روی مرز حرکت می کنند و هماهنگ با نظام ها و #سنت ها هستند، اگر چه هم کم باشند، زیاد می شوند و آنها که بیرون از مرزند زیادشان هم به نابودی می انجامد.
حرکت ؛ علی صفایی حائری.
🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇
💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
💠 توحيد تو، به اندازهى غربتى است كه با آن آشنا شدهاى.
📚 یادنامه، ص ۲۴
🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇
💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
🔰فهم جايگاه انسان در هستی
1⃣ درجۀ وجودى انسان از تمامى جمادها و حياتها و حيوانها جلوتر است. پس چطور مىتواند خودش را با اينها مبادله كند؟ يك عمر بدهد و يك مشت طلا و يا سنگهاى گرانقيمت و آجرها و خانهها را بپذيرد.
2⃣انسان با تمامى هستى رابطه دارد و در محدودۀ خانه و جامعه محبوس نيست. چگونه مىتواند خودش را از اينهمه رابطه كنار بكشد و با ابزارش پيوند بزند؟
3⃣و انسان بيشتر از آگاهى و تكامل نياز دارد و با رسيدن به شكوفايى استعدادهايش، تازه آغاز طغيانها و عصيانها و مصيبتهايش مىشود. انسان هنگامى كه بىنيازى و استغناى خودش را مىبيند و شكوفايى خودش را احساس مىكند تازه طغيان مىكند و سر بر مىدارد، كه: (كَلاّ إِنَّ اَلْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اِسْتَغْنى). و اين است كه اين انسان بايد ادامهاى بيابد و جهتى نامحدود بگيرد، تا آنجا كه بهشت هم مقصد او نباشد، كه بهشتمنزل اوست نه مقصد او: (إِنَّ إِلى رَبِّكَ اَلرُّجْعى)
ادامه دارد...
وقتی که از خودت می سوزی، صفحه 19
🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇
💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
ادامه قبل...
🔰ملاک خسارت ها
♻️با اين معيارها و با توجه به قدر و جايگاه و آرمان انسان است كه خسارتهاى او مشخص مىشود.
✅ در واقع آنجا كه انسان قدر خودش را در نظر نمىگيرد و درجۀ وجودى خودش را منظور نمىكند و خودش را مىبازد، ديگر به ادامۀ خود و جايگاه خود هم، به اللَّه و آرمانهاى بلندتر هم كافر مىشود، كه در اين آيه هست: (اَلَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
«آنها كه خودشان را باختهاند، ديگر ايمان نمىآورند»؛ نه به خدا و نه به جايگاه خويش، كه اينها چيزى در خود سراغ ندارند كه در اين محدوده نگنجد و آرمانى ندارند كه در اين سبزههاى زرد و روزهاى شب و خوشىهاى درد، بهدستش نياورند.
👈پس ديگر چه ضرورت دارد كه بهسوى ديگر روى بيندازند و به چيزى ديگر بگروند و به آرمانى و جايگاهى و روزى ديگر ايمان بياورند. آنها كه خودشان را باختهاند، ايمان نمىآورند؛ و اين همان نكتهاى است كه بارها مطرح شده است كه ايمان به خدا و ايمان به روز ديگر، دنبالۀ ايمان به خويش است. انسانى كه خودش را گم كرده، دنبال خدا نمىرود؛ و اگر خدايى هم داشته باشد، اين خدا محكوم اوست و يا دكور زندگى اوست، نه درمتن و نه حاكم در وجود او و هستى او.
❇️كسى كه خودش را در دنيا شاد مىبيند، دنيا در او حاكممىشود. و آنجا كه خودش را بزرگتر ديد، به خدا ايمان مىآورد و در اين هنگام خدا در او و در دنياى او حاكم مىشود؛ نه خود را حاكم دنيا مىكند و نه دنيا را در خود حاكم مىگيرد، كه حكومت فقط براى خداست كه آگاه است و محيط است: (إِنِ اَلْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ يَقُصُّ اَلْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْفاصِلِينَ)
وقتی که از خودت می سوزی، صفحه 21
🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇
💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
🔶 اگر در مملكتى هستى كه تمامش تاريك است، اين نشان مىدهد كه تو يك كبريت هم روشن نكردهاى.
🔶 نبايد مسأله را توجيه كنيم و بگوييم ديگران اقدام نكردهاند، كه تو بايد فرض كنى، كسى جز تو در اين عالم نيست. بايد خود شروع كنى و هر مقدمهاى را كه مىخواهد، فراهم نمايى.
🔶 وقتى اهداف دور را تكّه تكّه و ريز كنى، زود به آنها مىرسى، ولى وقتى بخواهى قُلُمبه قُلُمبه كار كنى، اهداف نزديك را هم از دست مىدهى و محروم مىشوى.
🔶 جامعه امروز را نگاه كنيد! نيروهاى جوان راببينيد! به مدارس دقت كنيد! اين نيروهايى كه تا اين حد رشد كردهاند، چرا ايستادهاند؟ چرا عقبگرد كردهاند؟ چه سستىهايى صورت گرفته است؟
🔶 پوششها و حالتها، علامت از زمينهها و ريشههاى ديگرى دارد. شما در گذشته در سرزمينى شروع كرديد و از شكم مُردهها، بچّههاى زنده را بيرون كشيديد، اما امروز چه شده كه بچههاى زنده شما هم، مرده مىزايند و يا سر زا مىروند⁉️
🔶 ما با نيروهاى خود و مملكت وجودىِ خود چه كردهايم؟ به مدارس شهرخود، به دبيرستانها، به دانشگاهها نگاه كنيم! چه كسى بايد براى اصلاح آنان قدم بردارد⁉️
🔶 چقدر تساهل و سستى به خرج دادهايم و بهانه آوردهايم كه فلانى بايد اين كار را مىكرد و يا به ما ربطى ندارد!
📚 اخبات، ص ۱۱۱
🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇
💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
🔰عشق برتر
♻️من جوانى را سراغ داشتم سخت وابستهى لباس و قيافهاش بود، حتى وسواسى داشت كه پارچهاش از كجا باشد و دوختش از فلان و مدلش از بهمان.
براى دوستى با او همين بس كه از لباسش و اتويش و قيافهاش تحسين كنى و يا از طرز تهيهى آن بپرسى. او عاشق ظاهر سازى و سر و وضع مرتب بود و به اين خاطر از خيلىها بريده بود تا اينكه عشقى بزرگتر در دلش ريخت و با دخترى آشنا شد و با هم سفرى كردند و در راه تصادفى.
جوانك در آن لحظهى بحرانى از رنجهاى خودش فارغ بود و خودش را فراموش كرده بود و به محبوبهاش مىانديشيد و سخت به او مشغول بود.
او به خاطر پانسمان محبوبش به راحتى لباسهايش را پاره مىكرد و زخمها را مىبست و راستى سرخوش بود كه خطرى پيش نيامده است.
هنگامى كه عشقى بزرگتر دل را بگيرد، عشقهاى كوچكتر نردبان آن خواهند بود.
آیههای سبز، صفحه ۷
🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇
💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
🔶 چه دوستی مناسبتر از خداوند متعال که کمک میدهد و کمک نمیخواهد.
🔶 دیگران، ما را برای خودشان میخواهند؛ یعنی ناچار نیازهایی دارند که مجبورند ما را در یکی از آن چالهها بخواهند؛ ولی او نیازی ندارد.
📚 حجاب و آزادی روابط، ص ۱۹
🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇
💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
جرقههاى زندگىيك روز صبح با صداى استارت ماشينى از خواب بيدار شدم. استارت مداوم بود و جرقهها زياد و مايع قابل احتراق؛ اما با اين وصف حركتى نبود و پيشرفتى نبود. من به ياد جرقههايى افتادم كه در زندگى خودم مدام سر مىكشيدند. و به ياد استعدادهايى افتادم كه قابل سوختن بودند. و به ياد ركود و توقفى افتادم كه با اين همه جرقه و استعداد گريبانگيرم بوده است. در اين فكر رفتم كه ببينم نقص از كجاست كه شنيدم راننده مىگويد بايد هلش داد. هوا برداشته است. و همين جواب من بود. هنگامى كه هواها وجود مرا در بر مىگيرند و دلم را هوا بر مىدارد، ديگر جرقهها برايم كارى نمىكنند و اگر مىخواهم به راه بيافتم بايد هلم بدهند و ضربهام بزنند و راهم بيندازند تا آن همه استعداد راكد نماند. آیههای سبز، صفحه 11 🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇 💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅👈 دعوت حوادث.
🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇
💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖