eitaa logo
استاد علی صفایی(عین صاد)
455 دنبال‌کننده
372 عکس
96 ویدیو
2 فایل
سلام استاد علی صفایی معروف به عین صاد از جمله شخصیت های فوق العاده ای است که ناشناخته مانده است. راه اندازی این کانال برای آشنایی با کلام و سیره و شخصیت ایشان است. لطفا برای معرفی ایشان کانال ما را به دوستان خود معرفی کنید. آیدی مدیر @mahsolatsafa
مشاهده در ایتا
دانلود
✅فاطمه : 🔅من از فرزندان فاطمه (سلام‌ الله علیها)، از آن كهكشان‏هاى حلم و حماسه و فرياد و از آن خانه ‏ى مبارك، حرفى نمیزنم. من فقط از فاطمه (سلام‌ الله علیها) مى‏پرسم! 👈راستى در او چه درخششى است كه تا امروز در چشم‏ها و دل‏هاى ما نشسته است و راه‏ها را نشانه می‌زند؟ 👈اين همه ارزش آيا از معرفت و شناخت و يا عشق و ايمان و يا عمل و تقوا، از كدامين ريشه، سر برگرفته است؟ ✍ روزهای فاطمه، استاد علی صفایی 🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇 💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
💠 براى تو كه بزرگ شده‌اى، ديگر عروسك‏هاى خواهر و برادر كوچك تو جاذبه‌اى ندارد و به اينها، كه تا ديروز براى آنها گريه مى‏كردى، حالا ديگر نگاه هم نمى‏كنى. 💠 و اگر به آنها دست مى‏زنى، به ‏خاطر مشغول كردن و نگه ‏دارى بچه‏هاى جاهل و غافلى است، كه به قدر خويش آگاه نيستند و از آنچه كه در انتظار آنهاست، غافل هستند. 💠 و تازه اين اشتغال و سرگرمى، به‏ خاطر دل تو نيست، كه مى‏خواهى آنها را تربيت كنى و با مهربانى و آموزش‏هاى آرام، آنها را بسازى و به نقش خويش آگاه نمايى. 💠 من فراموش نمى‌كنم كه براى جمع‏آورى درِ شيشه‏هاى ليموناد و همين حلبى‏هاى زنگ زده و يا جمع‌آورى مدادهاى كوچك و بى ‏حاصل، چقدر از مادرم كتك مى‏ خوردم، كه چرا جيب‏هاى كت و شلوارم را پاره مى‏كنم و كثيف مى‏كنم؛ ولى دست برنداشتم و به خاطر بازى و برد و باخت، همه‏ى فحش و نفرين‏ها را تحمل كردم. 💠 اما حالا اگر كسى به من پول زيادى هم بدهد، كه به دنبال همان حلبى‌هاى كثيف و مدادهاى كوتاه و مسخره بروم و همان بت‏هاى ديروزم را جمع ‏آورى نمايم، خنده‌ام مى‌گيرد و زير بار نمى‌روم. 💠 چرا؟ چون به قدر و ارزش‏هاى خودم آگاه شده‏ام و خودم را بزرگ‏تر از همان بت‏ها مى‏دانم و خودم را و وقتم را، خودم را و عمرم را براى آنها نمى‌گذارم؛ مگر آنكه بخواهم با بچه‌ها كار كنم و آنها را تربيت كنم؛ كه ممكن است از همين كليد استفاده ببرم و از اين راه داخل شوم. 📙 نامه‌های بلوغ، ص ۱۷٠ 🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇 💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
بی شکل: بارها گفته ام، منافق ؛ يعني بي شکل ؛ يعني بي رو، نه دو رو. منافق مثل آب است، شکل ندارد. به شکل ظرفي است که در آن قرار مي گيرد. به شکل محيطي است که در آن زندگي مي کند. همين که محيطش عوض شد، وضعش عوض مي شود. ✍علی صفایی حائری... 🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇 💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
🔰ارزش انفاق ارزش هر چيز، وابسته به سودهايى است كه مى‌آفريند و به نتيجه‌هايى كه به دنبال مى‌آورد. هنگامى كه انفاق، فقط پركردن شكم‌ها باشد و نمايشى از دارايى‌ها، نه تنها ارزشى ندارد، كه ضد ارزش است و اهانت به انسان و ضايع‌كردن عظمت‌هاى اوست. ما، با اين انفاق، انسان را تا حد گاو تنزل داده‌ايم و او را ذليل بار آورده‌ايم و از كوشش و حركت باز داشته‌ايم؛ و همين انفاق است كه مى‌شود دستاويز دشمن و مى‌شود ضد انقلاب و ضد ارزش و ضد انسان. اما همين‌كه انفاق با سازندگى و هم‌بستگى و يگانگى همراه باشد، اين انفاق ديگر محكوم نيست و ارتجاعى نيست: اين انفاق زمينه‌ساز دوستى‌ها و اُلفت‌ها و برخوردها و دادوستدهاى فكرى و سازندگى‌هاست. انفاق، صفحه 10 🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇 💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈تعویض بازیچه‌ها ✴️ «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِی الأَمْوالِ وَ الأَوْلادِ». زندگى دنيا بازى و سرگرمى و زينت و فخرفروشى و زياده‌طلبى در ثروت‏ها و فرزندان است. ✴️ زندگى بازى است؛ با توپ و عروسك و چرخ و ماشين و كبوتر و بلبل و تمبر و عكس و زن و درس و بحث و مدرك و مريد و مراد و خلق خدا و كتاب خدا. ✴️ زندگى بازى است، ما بازيگرهايى هستيم كه از بازى دست برنمى‌داريم نهايت، بازيچه ‏ها را عوض مى‏كنيم و متنوع مى‏كنيم. و با تنوع خود را فريب مى‌دهيم. ✴️ و علامت بازيگرى ما همين است كه فائز و سربلند نيستيم كه‏ خائض و فرو رفته‏ايم. و اين خطاب خداست كه به رسولش دستور مى‏دهد؛ «ذَرْهُم فى خَوضِهِم يَلعَبونَ». اينها در حال فرو رفتن هستند، بازى مى‌كنند، اينها را رها كن. 📚 قیام، ص ۷۷ 🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇 💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
✅👈 مراقبت‌های ویژه 🎤👈 حاج آقا حیدری 🔷 استاد صفایی رحمةالله علیه در رعایت حدود الهی بسیار غیور بود. در یکی از نشست‌ها با چند تن از خواهران به گفته یکی از همان حاضران متوجّه می‌شوند روسری یکی از خانم‌ها کنار رفته و کمی گلویش پیدا شده است. 🔷 استاد سر به پایین افکنده با غضب شدید می‌فرماید: بعضی‌ها خیال نکنند از دریا رد شده‌ایم. من هم مثل خیلی‌ها بر لبه تیز خطر هستم. خودتان را جمع و جور کنید! 📚 مشهور آسمان، ص ۱۲۷ استاد علی صفایی(عین صاد)
🎤👈 حاج آقا پورسید آقایی 🔷 روزی استاد صفایی رضوان الله تعالی علیه را دیدم که از یکی از مدارس خواهران طلبه برمی‌گشت؛ گویا برای سخنرانی دعوتش کرده بودند. فهمیدم روزه است. 🔷 استاد گفتند: وقتی برای صحبت به خانم‌ها دعوت می شوم و یا قراری با خانم،ها دارم روزه می گیرم. در جمع خانم‌ها حاضر شدن خیلی سخت است، روزه خیلی مؤثر است. 📚 حکایت‌ها و هدایت‌ها، ص ۲۳ استاد علی صفایی(عین صاد)
✅👈 دل‌ها به دست خداست. 🎤👈 حاج‌آقا حیدری 🔶 استاد صفایی رحمة الله علیه می‌گفت: روزی پسرم محمد دچار مریضی سختی شد. آنچه مداوای معمول بود انجام دادیم، اما خوب نشد و حالت بحرانی پیدا کرد. به طوری که سرش باد کرده و بزرگ شده بود. 🔶 سرانجام او را، که تقریبا در حالت اغماء بود برداشتم و در حالی که فقط هشت ریال پول در جيب من بود سوار تاکسی شدم و جلوی مطب پزشک پیاه شدم. هشت ریال را به راننده تاکسی دادم او هم خدا برکتی گفت و رفت. 🔶 هنگامی که بچه را نزد دکتر بردم، گفت: مُرده آورده‌ای؟! گفتم: من تکلیف داشتم بیاورم. دو ورقه دارو و آزمایش نوشت. از پله ها پایین آمدم و بچه روی دستهایم بود. 🔶 لب خیابان ایستاده بودم ناگهان ماشینی جلوی پایم ترمز کرد. راننده شیشه را پایین کشید و گفت: علی نگاه کردم. دوستی بود که در کرج زندگی می‌کرد. مرا به داخل اتومبیل خواند و ما وقع را پرسید. 🔶 گفتم: بچه مریض شده و این ورقه‌های آزمایش و داروست. آنها را گرفت و من دیگر متوجه چیزی نبودم جز مستی عنایت حق تا جایی که بچه را بستری نمود و از بیمارستان بیرون آمدیم. 🔶 از او پرسیدم امروز وسط هفته تو کجا و قم کجا؟ گفت: خودم هم نمی‌دانم چگونه آمدم! صبح امروز که خواستم سر کار بروم نگرانی عجیبی بر دلم سایه انداخت و لحظه به لحظه بیشتر شد. 🔶 فکر کردم به تهران بیایم و به مادر و پدرم سری بزنم و سر زدم اما دلم آرام نشد به قم کشیده شدم. گفتم شاید با زیارت و سر زدن به شما آرام می‌شوم زیارت کردم، اما هنوز اضطراب داشتم. سرگردان توی خیابان بودم تا تو را دیدم و الان آرام و راحتم انگار باید اینجا می‌آمدم و با هم بچه را بیمارستان می‌بردیم. 🔶 و اینجا اشک همیشه جاری‌اش می‌ریخت و می‌سوخت و می‌گفت آری «بيده القلوب و الابصار»؛ دلها و چشم‌ها به دست اوست. خدا دلهای غافل را نگران تو می‌کند و چشم‌هایی را که به سویی دیگر است متوجه به تو می‌کند تا بارت را بردارند. این خدای مهربان ماست که چنین عهده‌داری می‌کند. 📚 مشهور آسمان، ص ۱۳۸ استاد علی صفایی(عین صاد)
📚معجزه :ما میبینیم در هستی مولکولها مار می شوند، فیل می شوند ،کرگدن میشوند؛ اینها در اثر نظامی به وجود آمده اند. مگر اینها اعجاز نیستند ؟؟ 👈اینها همه اعجازند با این تفاوت که ما با آنها شده ایم و به خاطر همین است که راحت می پذیریم وگرنه پرواز پشه ها هم اعجاز است. در این آیه آمده است: « آنهایی که غیر از خدا هستند و شما آنها را می خوانید حتی مگسی را نیافریده‌اند .اگر همین مگس ها از آنها چیزی بدزدند نمی‌توانند آن را بگیرند.» این اعجاز است ... علی صفایی حائری (عین.صاد) ، حرکت ، ص ۸۷ ، ۸۸. استاد علی صفایی(عین صاد)
✅👈 بهترین و بزرگ‌ترین راه 🎤👈 حاج‌آقا حیدری 🔶 از یکی از طلبه‌های خوب پرسیدم: آشنایی شما با استاد صفایی رحمةالله علیه چگونه بود؟ 🔶 گفت: روزی در مشهد ایشان را در جلسه‌ای دیدم. از آنجا که قدری در انتخاب راه سرگردان بودم پرسیدم چه کاری بهتر است. بازار، نظامی‌گری، طلبگی؟ 🔶 با اطمینان خاطری عجیب، پاسخی داد که طلبگی را به سهولت پذیرفتم. او فرمود:«اگر کاری بالاتر از هدایت آدمها می‌بود، خداوند آن را به أنبیاء می‌داد». 🔶 سالی دیگر مرا دید و پرسید: چه کردی؟ گفتم جامع المقدمات می‌خوانم. گفت: بارک الله. پس سعی کن همین چیزی را که فهمیده‌ای به بچه‌های هم قد و قواره خودت بگویی. 🔶 همّت کن همّت تو از سنجاقک کمتر نباشد. سنجاقک حدود ۱۴ ماه عمر دارد. اما قبل از مرگ توی آب و زیر جلبکها هزاران تخم می‌ریزد و از آن چند هزار سنجاقک تولید می‌شود. 🔶 این حکایت شیخ چنان انگیزه‌ای به من داد که تاکنون با نشاط در این راه مانده‌ام. 📚 مشهور آسمان، ص ۱۴۲ استاد علی صفایی(عین صاد)
✍....دانش ها و بینش ها کافی نیستند که خیانت های دانشمندان، نه از علمشان که از وابستگی و ضعف شان مایه گرفته است. وجود های آگاه و بینا مادام که نقطه ضعف داشته باشند آلت دست دیگران قرار خواهند گرفت. علی صفایی حائری (عین ، صاد) ، حرکت،ص ۱۵۴. استاد علی صفایی(عین صاد)
💠 در جزيره‏ اى عابدى مشغول عبادت بود و با خلوص تمام مى‏ سوخت و عبادت مى‏كرد. عبادت و سجده‏ هاى عابد بر شيطان گران آمد. 💠 در روايات داريم، وقتى عبدى سجده‏ اش طولانى شود، ناله‏ى شيطان بلند مى‏شود كه اين مأمور شد و زير بار رفت و من مأمور شدم و اطاعت نكردم. 💠 به همين جهت مى‏گويند به خاطر وساوس شيطان، اگر در نماز سهوى پيش آيد دو سجده‏ ى سهو به جا بياوريد تا دماغ شيطان را به خاك بماليد. به آن دو سجده مرغمتين مى‏گويند؛ يعنى رغم انف شيطان. او مزاحمت كرده، تو هم اين گونه بسوزانش و او را قلع و قمع كن. 💠 شيطان با ديدن عبادت اين عابد، ناله كرد و فرياد زد. بچه‏هايش دور او جمع شدند و گفتند: چه شده است؟ شيطان زنگ خطر را كشيد و گفت: اعمال‏ اين عابد مرا رنج مى‏دهد و من را مى‏سوزاند، فكرى بكنيد! 💠 هر كس چيزى گفت و طرح و برنامه‏اى داد، اما شيطان هيچ كدام را قبول نكرد، تا اينكه يكى از شيطان‏زاده‏ها گفت: راهش عبادت است و من از راه عبادت او را فريب مى‏دهم. 💠 شيطان گفت: ببينم چه كار مى‏كنيد. شيطان زاده رفت در كنار عابد و بساط عبادتش را پهن كرد و به عبادت مشغول شد. دائم در عبادت بود، چرا كه نه غذا مى‏خواست و نه احتياج به استراحت داشت. 💠 عابد ديد كه تازه وارد خيلى از او جلوتر است. او مجبور است گاهى عبادت را ترك كند و به دنبال رفع حوائجش برود. عابد در امر او متحير شد و پيش خود فكر مى‏كرد كه او چه كرده تا به اين مقام رسيده‏ است. 💠 او را قسم داد كه: به حق كسى كه او را عبادت مى‏كنى به من بگو كه هستى؟ چه كرده‏اى؟ شيطان به او راه نمى‏داد و به او اعتراض مى‏كرد كه چرا مزاحم عبادت من مى‏شوى؟! 💠 با اصرار زياد، شيطان زاده گفت: بگو چه كاردارى؟ عابد گفت: مى‏خواهم ببينم تو چه كرده‏اى كه اينگونه مى‏سوزى و مى‏سازى و خودت را براى او مى‏بازى و باكت هم نيست؟ 💠 گفت: نگو و مشغول عبادت شد. عابد گفت: نه، مى‏خواهم بدانم. شيطان زاده گفت: من يك گناهى كرده‏ام كه هر وقت به ياد آن مى‏افتم در من اين انرژى و نيرو مى‏آيد. 💠 عابد گفت: پس به من بگو چه گناهى بكنم تا مثل تو، اين قدر آماده بشوم؟ شيطان گفت: من زنائى كرده‏ام، هر وقت به ياد آن مى‏افتم، در من اين نيرو به وجود مى‏آيد. اگر تو نيز زنا بكنى، درست مثل من مى‏شوى. 💠 عابد گفت كجا بروم؟ شيطان زاده راه را به او نشان داد و هزينه‏ى سفر را نيز قبول كرد. عابد وارد شهر شد و به طرف محله‏ى بد كاره‏ها رفت. 💠 مردم گفتند: لابد عابد مى‏ خواهد برود تبليغى بكند و اثرى بگذارد. تا اينكه رسيد و در زد. فاحشه در را باز كرد؛ ديد مثل بقيه‏ى مشترى‏ ها نيست، تعجب كرد. 💠 عابد با عجله گفت: بگير كه كار دارم و مى‏ خواهم بروم و عبادت كنم. فاحشه گفت: من اين كاره هستم، تو چطور؟ عابد داستان را برايش بازگو كرد. 💠 زن گفت: مرد! «لايُطاعُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ يُعْصى‏» خدا كه از راه معصيتش اطاعت نمى‏ شود. چه طور مى‏خواهى با معصيت خدا به قربش برسى؟ اين امكان ندارد. 💠 از كجا كه تو بعد از اين عمل نمُردى؟ و يا ماندى و شيرينى عمل تو را نگرفت؟ تو چه اميدى دارى كه بر گردى؟ برو كه آن‏ كس كه اين راه را به تو نشان داده، شيطان است. 💠 عابد متنبه شد و تكانى خورد و برگشت. زن هم با اين حرفى كه زد به خودش آمد و گفت: اين عابد همين يك گناه را مى‏خواست بكند، با اين يك حرف برگشت و منصرف شد، من كه يك عمرى است كه دارم‏ مى‏ غلطم و مى‏ لغزم. 💠 مثل اينكه خود او هم تكانى خورد. زن مُرد. كسى سراغ او نرفت، تا اينكه به يكى از انبياء بنى‏اسرائيل وحى شد كه برود در فلان محل، آن‏ زن را كفن و دفن كند. نبى گفت: آخر او فاحشه است. 💠 خطاب شد درست است، لكن اين بنده‏ اى از بندگان ما را از دهان شيطان نجات داد. شيطان آمد يكى را ببرد، يكى را هم از او گرفتند. 📚 حقیقت حجّ، ص ۲۵ استاد علی صفایی(عین صاد)