🔰ارزش انفاق
ارزش هر چيز، وابسته به سودهايى است كه مىآفريند و به نتيجههايى كه به دنبال مىآورد.
هنگامى كه انفاق، فقط پركردن شكمها باشد و نمايشى از دارايىها، نه تنها ارزشى ندارد، كه ضد ارزش است و اهانت به انسان و ضايعكردن عظمتهاى اوست.
ما، با اين انفاق، انسان را تا حد گاو تنزل دادهايم و او را ذليل بار آوردهايم و از كوشش و حركت باز داشتهايم؛ و همين انفاق است كه مىشود دستاويز دشمن و مىشود ضد انقلاب و ضد ارزش و ضد انسان.
اما همينكه انفاق با سازندگى و همبستگى و يگانگى همراه باشد، اين انفاق ديگر محكوم نيست و ارتجاعى نيست:
اين انفاق زمينهساز دوستىها و اُلفتها و برخوردها و دادوستدهاى فكرى و سازندگىهاست.
انفاق، صفحه 10
🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇
💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈تعویض بازیچهها
✴️ «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِی الأَمْوالِ وَ الأَوْلادِ». زندگى دنيا بازى و سرگرمى و زينت و فخرفروشى و زيادهطلبى در ثروتها و فرزندان است.
✴️ زندگى بازى است؛ با توپ و عروسك و چرخ و ماشين و كبوتر و بلبل و تمبر و عكس و زن و درس و بحث و مدرك و مريد و مراد و خلق خدا و كتاب خدا.
✴️ زندگى بازى است، ما بازيگرهايى هستيم كه از بازى دست برنمىداريم نهايت، بازيچه ها را عوض مىكنيم و متنوع مىكنيم. و با تنوع خود را فريب مىدهيم.
✴️ و علامت بازيگرى ما همين است كه فائز و سربلند نيستيم كه خائض و فرو رفتهايم. و اين خطاب خداست كه به رسولش دستور مىدهد؛ «ذَرْهُم فى خَوضِهِم يَلعَبونَ». اينها در حال فرو رفتن هستند، بازى مىكنند، اينها را رها كن.
📚 قیام، ص ۷۷
🆔 دوستان خود را دعوت کنید به کانال👇
💖 استاد علی صفایی(عین صاد)💖
✅👈 مراقبتهای ویژه
🎤👈 حاج آقا حیدری
🔷 استاد صفایی رحمةالله علیه در رعایت حدود الهی بسیار غیور بود. در یکی از نشستها با چند تن از خواهران به گفته یکی از همان حاضران متوجّه میشوند روسری یکی از خانمها کنار رفته و کمی گلویش پیدا شده است.
🔷 استاد سر به پایین افکنده با غضب شدید میفرماید: بعضیها خیال نکنند از دریا رد شدهایم. من هم مثل خیلیها بر لبه تیز خطر هستم. خودتان را جمع و جور کنید!
📚 مشهور آسمان، ص ۱۲۷
استاد علی صفایی(عین صاد)
🎤👈 حاج آقا پورسید آقایی
🔷 روزی استاد صفایی رضوان الله تعالی علیه را دیدم که از یکی از مدارس خواهران طلبه برمیگشت؛ گویا برای سخنرانی دعوتش کرده بودند. فهمیدم روزه است.
🔷 استاد گفتند: وقتی برای صحبت به خانمها دعوت می شوم و یا قراری با خانم،ها دارم روزه می گیرم. در جمع خانمها حاضر شدن خیلی سخت است، روزه خیلی مؤثر است.
📚 حکایتها و هدایتها، ص ۲۳
استاد علی صفایی(عین صاد)
✅👈 دلها به دست خداست.
🎤👈 حاجآقا حیدری
🔶 استاد صفایی رحمة الله علیه میگفت: روزی پسرم محمد دچار مریضی سختی شد. آنچه مداوای معمول بود انجام دادیم، اما خوب نشد و حالت بحرانی پیدا کرد. به طوری که سرش باد کرده و بزرگ شده بود.
🔶 سرانجام او را، که تقریبا در حالت اغماء بود برداشتم و در حالی که فقط هشت ریال پول در جيب من بود سوار تاکسی شدم و جلوی مطب پزشک پیاه شدم. هشت ریال را به راننده تاکسی دادم او هم خدا برکتی گفت و رفت.
🔶 هنگامی که بچه را نزد دکتر بردم، گفت: مُرده آوردهای؟! گفتم: من تکلیف داشتم بیاورم. دو ورقه دارو و آزمایش نوشت. از پله ها پایین آمدم و بچه روی دستهایم بود.
🔶 لب خیابان ایستاده بودم ناگهان ماشینی جلوی پایم ترمز کرد. راننده شیشه را پایین کشید و گفت: علی نگاه کردم. دوستی بود که در کرج زندگی میکرد. مرا به داخل اتومبیل خواند و ما وقع را پرسید.
🔶 گفتم: بچه مریض شده و این ورقههای آزمایش و داروست. آنها را گرفت و من دیگر متوجه چیزی نبودم جز مستی عنایت حق تا جایی که بچه را بستری نمود و از بیمارستان بیرون آمدیم.
🔶 از او پرسیدم امروز وسط هفته تو کجا و قم کجا؟ گفت: خودم هم نمیدانم چگونه آمدم! صبح امروز که خواستم سر کار بروم نگرانی عجیبی بر دلم سایه انداخت و لحظه به لحظه بیشتر شد.
🔶 فکر کردم به تهران بیایم و به مادر و پدرم سری بزنم و سر زدم اما دلم آرام نشد به قم کشیده شدم. گفتم شاید با زیارت و سر زدن به شما آرام میشوم زیارت کردم، اما هنوز اضطراب داشتم. سرگردان توی خیابان بودم تا تو را دیدم و الان آرام و راحتم انگار باید اینجا میآمدم و با هم بچه را بیمارستان میبردیم.
🔶 و اینجا اشک همیشه جاریاش میریخت و میسوخت و میگفت آری «بيده القلوب و الابصار»؛ دلها و چشمها به دست اوست. خدا دلهای غافل را نگران تو میکند و چشمهایی را که به سویی دیگر است متوجه به تو میکند تا بارت را بردارند. این خدای مهربان ماست که چنین عهدهداری میکند.
📚 مشهور آسمان، ص ۱۳۸
استاد علی صفایی(عین صاد)
📚معجزه :
✍ما میبینیم در هستی مولکولها مار می شوند، فیل می شوند ،کرگدن میشوند؛ اینها در اثر نظامی به وجود آمده اند. مگر اینها اعجاز نیستند ؟؟
👈اینها همه اعجازند با این تفاوت که ما با آنها #مانوس شده ایم و به خاطر همین است که راحت می پذیریم وگرنه پرواز پشه ها هم اعجاز است. در این آیه آمده است: « آنهایی که غیر از خدا هستند و شما آنها را می خوانید حتی مگسی را نیافریدهاند .اگر همین مگس ها از آنها چیزی بدزدند نمیتوانند آن را بگیرند.»
این اعجاز است ...
علی صفایی حائری (عین.صاد) ، حرکت ، ص ۸۷ ، ۸۸.
استاد علی صفایی(عین صاد)
✅👈 بهترین و بزرگترین راه
🎤👈 حاجآقا حیدری
🔶 از یکی از طلبههای خوب پرسیدم: آشنایی شما با استاد صفایی رحمةالله علیه چگونه بود؟
🔶 گفت: روزی در مشهد ایشان را در جلسهای دیدم. از آنجا که قدری در انتخاب راه سرگردان بودم پرسیدم چه کاری بهتر است. بازار، نظامیگری، طلبگی؟
🔶 با اطمینان خاطری عجیب، پاسخی داد که طلبگی را به سهولت پذیرفتم. او فرمود:«اگر کاری بالاتر از هدایت آدمها میبود، خداوند آن را به أنبیاء میداد».
🔶 سالی دیگر مرا دید و پرسید: چه کردی؟ گفتم جامع المقدمات میخوانم. گفت: بارک الله. پس سعی کن همین چیزی را که فهمیدهای به بچههای هم قد و قواره خودت بگویی.
🔶 همّت کن همّت تو از سنجاقک کمتر نباشد. سنجاقک حدود ۱۴ ماه عمر دارد. اما قبل از مرگ توی آب و زیر جلبکها هزاران تخم میریزد و از آن چند هزار سنجاقک تولید میشود.
🔶 این حکایت شیخ چنان انگیزهای به من داد که تاکنون با نشاط در این راه ماندهام.
📚 مشهور آسمان، ص ۱۴۲
استاد علی صفایی(عین صاد)
✍....دانش ها و بینش ها کافی نیستند که خیانت های دانشمندان، نه از علمشان که از وابستگی و ضعف شان مایه گرفته است. وجود های آگاه و بینا مادام که نقطه ضعف داشته باشند آلت دست دیگران قرار خواهند گرفت.
علی صفایی حائری (عین ، صاد) ، حرکت،ص ۱۵۴.
استاد علی صفایی(عین صاد)
💠 در جزيره اى عابدى مشغول عبادت بود و با خلوص تمام مى سوخت و عبادت مىكرد. عبادت و سجده هاى عابد بر شيطان گران آمد.
💠 در روايات داريم، وقتى عبدى سجده اش طولانى شود، نالهى شيطان بلند مىشود كه اين مأمور شد و زير بار رفت و من مأمور شدم و اطاعت نكردم.
💠 به همين جهت مىگويند به خاطر وساوس شيطان، اگر در نماز سهوى پيش آيد دو سجده ى سهو به جا بياوريد تا دماغ شيطان را به خاك بماليد. به آن دو سجده مرغمتين مىگويند؛ يعنى رغم انف شيطان. او مزاحمت كرده، تو هم اين گونه بسوزانش و او را قلع و قمع كن.
💠 شيطان با ديدن عبادت اين عابد، ناله كرد و فرياد زد. بچههايش دور او جمع شدند و گفتند: چه شده است؟ شيطان زنگ خطر را كشيد و گفت: اعمال اين عابد مرا رنج مىدهد و من را مىسوزاند، فكرى بكنيد!
💠 هر كس چيزى گفت و طرح و برنامهاى داد، اما شيطان هيچ كدام را قبول نكرد، تا اينكه يكى از شيطانزادهها گفت: راهش عبادت است و من از راه عبادت او را فريب مىدهم.
💠 شيطان گفت: ببينم چه كار مىكنيد. شيطان زاده رفت در كنار عابد و بساط عبادتش را پهن كرد و به عبادت مشغول شد. دائم در عبادت بود، چرا كه نه غذا مىخواست و نه احتياج به استراحت داشت.
💠 عابد ديد كه تازه وارد خيلى از او جلوتر است. او مجبور است گاهى عبادت را ترك كند و به دنبال رفع حوائجش برود. عابد در امر او متحير شد و پيش خود فكر مىكرد كه او چه كرده تا به اين مقام رسيده است.
💠 او را قسم داد كه: به حق كسى كه او را عبادت مىكنى به من بگو كه هستى؟ چه كردهاى؟ شيطان به او راه نمىداد و به او اعتراض مىكرد كه چرا مزاحم عبادت من مىشوى؟!
💠 با اصرار زياد، شيطان زاده گفت: بگو چه كاردارى؟ عابد گفت: مىخواهم ببينم تو چه كردهاى كه اينگونه مىسوزى و مىسازى و خودت را براى او مىبازى و باكت هم نيست؟
💠 گفت: نگو و مشغول عبادت شد. عابد گفت: نه، مىخواهم بدانم. شيطان زاده گفت: من يك گناهى كردهام كه هر وقت به ياد آن مىافتم در من اين انرژى و نيرو مىآيد.
💠 عابد گفت: پس به من بگو چه گناهى بكنم تا مثل تو، اين قدر آماده بشوم؟ شيطان گفت: من زنائى كردهام، هر وقت به ياد آن مىافتم، در من اين نيرو به وجود مىآيد. اگر تو نيز زنا بكنى، درست مثل من مىشوى.
💠 عابد گفت كجا بروم؟ شيطان زاده راه را به او نشان داد و هزينهى سفر را نيز قبول كرد. عابد وارد شهر شد و به طرف محلهى بد كارهها رفت.
💠 مردم گفتند: لابد عابد مى خواهد برود تبليغى بكند و اثرى بگذارد. تا اينكه رسيد و در زد. فاحشه در را باز كرد؛ ديد مثل بقيهى مشترى ها نيست، تعجب كرد.
💠 عابد با عجله گفت: بگير كه كار دارم و مى خواهم بروم و عبادت كنم. فاحشه گفت: من اين كاره هستم، تو چطور؟ عابد داستان را برايش بازگو كرد.
💠 زن گفت: مرد! «لايُطاعُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ يُعْصى» خدا كه از راه معصيتش اطاعت نمى شود. چه طور مىخواهى با معصيت خدا به قربش برسى؟ اين امكان ندارد.
💠 از كجا كه تو بعد از اين عمل نمُردى؟ و يا ماندى و شيرينى عمل تو را نگرفت؟ تو چه اميدى دارى كه بر گردى؟ برو كه آن كس كه اين راه را به تو نشان داده، شيطان است.
💠 عابد متنبه شد و تكانى خورد و برگشت. زن هم با اين حرفى كه زد به خودش آمد و گفت: اين عابد همين يك گناه را مىخواست بكند، با اين يك حرف برگشت و منصرف شد، من كه يك عمرى است كه دارم مى غلطم و مى لغزم.
💠 مثل اينكه خود او هم تكانى خورد. زن مُرد. كسى سراغ او نرفت، تا اينكه به يكى از انبياء بنىاسرائيل وحى شد كه برود در فلان محل، آن زن را كفن و دفن كند. نبى گفت: آخر او فاحشه است.
💠 خطاب شد درست است، لكن اين بنده اى از بندگان ما را از دهان شيطان نجات داد. شيطان آمد يكى را ببرد، يكى را هم از او گرفتند.
📚 حقیقت حجّ، ص ۲۵
استاد علی صفایی(عین صاد)
🔰تو از همه چیز بزرگتری
«خَلَقَ اَلْمَوْتَ وَ اَلْحَياةَ». مىفهمد كه
موت، يك امر وجودى است نه عدمى. شروع است نه تمام شدن.
❇️انسانى كه حتى با مرگش متولد مىشود، نمىتواند حركتش را به هفتاد سال محدود كند، اينجاست كه عشق به معاد مطرح مىشود. او احساس مىكند ادامه دارد و به ادامۀ خويش نه تنها شناخت كه عشق پيدا مىكند. تنها معرفت معاد مطرح نيست كه عشق به اين امتداد مطرح است: «يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ».
با اين شناخت، انسان مىفهمد ارتباطهايى دارد. مىفهمد با تمام هستى پيوند دارد، با نسلها در رابطه است. در خودش نيروهايى را مىبيند كه با يكديگر در رابطهاند. اگر نداند كه اين نيروها چگونه تركيب مىشوند و نشناسد كه چگونه آنها را تبديل كند، قطعاً به بنبست مىرسد، ولى اگر براى تركيب آنها راهى را شناخت، در اين تركيب به تبديل مىرسد.
❇️اينجاست كه شهوات، هواها و هوسها تبديل مىشوند. غضب تبديل مىشود. ريا و خودنمايى تبديل مىشود. بخل تبديل مىشود.
❇️اگر آدمى اين تبديل را بياموزد، در او هيچ بدى پيدا نمىشود. هيچ لجنى باقى نمىماند.
✅ اما اگر اين تبديل را قبول نكرده يا نياموخته باشد، از كسانى است كه حتى نعمتها را به كفر تبديل مىكند: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى اَلَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اَللّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ اَلْبَوارِ».
✅اينها هستى خود را به نابودى و وبال سوق مىدهند؛ زيرا استعدادهايشان را در بنبست گذاشتهاند. اما آنها كه استعدادها را با تركيبهايى كه به آن رسيدهاند تبديل مىكنند، از بنبستها بيرون مىآيند و حتى بدىها و زشتىهايشان تبديل مىشود: «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اَللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ».
👈پس شروع حركت كه ضرورت حركت نيز از آن مايه مىگيرد، از لحظهاى است كه تو مىفهمى از همۀ چيزهايى كه با آنها مأنوس هستى، بزرگترى.
ادامه دارد...
حرکت (تحلیل جریان فکری و تربیتی انسان)، صفحه 18
استاد علی صفایی(عین صاد)
🔰تو از همه چیز بزرگتری
... ادامه قبل
♻️بزرگترى؛ چون آنها به تو ختم شدهاند و تو ميوۀ اين درختى و هيچ وقت به ريشه و خاك و سنگ، برگشت نخواهى كرد.
♻️يكى از اساتيد ما مىگفت: همۀ پديدهها به تو ختم مىشوند و وجود تو يك وجود مسلط است. در مقايسه با ديگر حيوانات تو بر روى دو پا ايستادهاى و آنها چهار پا هستند. آنها در دست تو هستند. آنها به تو ختم شدهاند، پس چطور مىشود كه تو دوباره به آنها ختم شوى و رجعت تو به سوى آنها باشد؟
♻️اين بينش را، حتى همان روستايى، همان عوام الناسى كه ما از آنها دست شستهايم، به دست آوردهاند و ابوذر و بلال و سلمان شدهاند. ابوذرهايى كه از خط بهرهمند نبودند، از يك چنين بينشى برخوردار بودند و شروع حركت نيز از چنين بينشى است كه عظمت انسان در بينش اوست، نه دانش او.
♻️مادام كه اين بينش نباشد، مجموعۀ آگاهى و دانش انسان وسيله و دستاويزى براى قدرتها و طاغوتها مىشود؛ چون انسانى كه بينش ندارد دانش او، نقطه ضعفش مىشود، از او مهرهاى مىسازند تا در نقشههاىِ جهنمىِ خودشان بهرهبردارى كنند.
ثورهها و انقلابهايى كه انبياء به وجود مىآوردند، از همين بينش مايه مىگرفت. سورۀ روم نشان مىدهد ثورهها و انقلابها، ثورههايى بودهاند كه با ابزار توليد رابطه داشتهاند، با زمين رابطه داشتهاند: «أَثارُوا اَلْأَرْضَ وَ عَمَرُوها»، در حالى كه انقلاب انبياء بنيادىتر بود. آنها يافته بودند مادامى كه انسان دگرگون نشده باشد، هر نوع دگرگونى و انقلابى به جايى منتهى نخواهد شد. به تعبير اميرالمؤمنين (ع) انبياء كارشان اين بود:
«يُثِيرُوا لَهُم دَفَائِنَ الْعُقُولِ»؛ كار آنها انقلاب در انديشهها و سنجشهايى بود كه در جريان توليد مدفون شده بودند و بايد برانگيخته و احياء مىشدند.
حرکت (تحلیل جریان فکری و تربیتی انسان)، صفحه 21
استاد علی صفایی(عین صاد)
🟣👈 تفاوت کلاس ها
💠 وقتى مىخواهى با كسى برخورد كنى، در همان مراحل اوليه روى حكم فشار نمىآورى و مىفهمى كه چگونه بايد شروع كنى، ولى همين وجود، وقتى سرعت و شتاب مىگيرد و زمينهها در وجودش آماده مىشوند و حركت مىكند، بايد زير و بم كلماتش كنترل شود.
💠 شوخى نيست. نبايد ساده بگيريم و بگوييم: اينها كه مستحبات هستند. مسأله، حركت توست. تو چگونه مىخواهى شتاب بردارى؟
💠 در سرعتهاى ابتدايى يا در حالت سكون، تمام فرمان ماشين را هم بچرخانى، انحراف آن، دو يا سه متر است، ولى وقتى شتاب برداشتى كوچكترين لغزش تو، انحراف مرگ آفرينى خواهد داشت. در سرعت نور، يك دهم ثانيه انحراف و لرزش، سى هزار كيلومتر انحراف به دنبال خواهد داشت.
💠 داستان آدم و پسران او و شيطان، داستان نوح و يونس، خيلى پيام و درس دارد. يك كبر، شيطان را به زمين مىاندازد. يك حرص، آدم را تبعيد مىكند. يك بخل، پسران آدم را دور مىكند و همان بخل، عامل حسادت و قتل است. يك شتاب، يونس را زندانىِ شكم ماهى مىكند.
💠 ما كه جامع الشرايط هستيم و كبر و حرص و بخل و شتاب را همه يك جا داريم، ولى نه به جايى تبعيد شدهايم و نه در زندانى محصور؛ چون سرعت ما محدود است.
💠 بارها گفتهام: بچههايى كه مدرسه مىروند، روز اول وقتى مىخواهند آب بابا بنويسند، شايد آبشان به درازى رودهاى تهران باشد، ولى به او صد آفرين هم مىگويند؛ چون شروع اوست، اما وقتى استاد خطّ باشد، كم رنگى و پُر رنگىِ خطّ او هم بايد دقيق و حساب شده باشد؛ چون كلاسها عوض شده و توقعها بالا رفته است.
💠 در سرعتهاى بالا بايد ملاحظات كوچك را بزرگ شمرد. آنچه براى راه افتادهها مسألهاى نيست، براى سرعت گرفتهها و شتاب يافتهها خيلى مسأله است.
💠 يكى از مواردى كه خودمان را به غفلت زدهايم، همين مسأله است. مىگوييم: اينها مهم نيستند. براى چه كسى مهم نيستند؟ براى چه سرعتى؟ لاستيكى كه ساييده شده، براى سرعت بيست يا سى كيلومتر، حتى اگر هم بتركد، اهميتى ندارد، ولى در سرعتهاى بالا است كه حتى مقدار هواى متراكم چرخها بايد كنترل شود.
💠 اگر مىبينيم اسلام اين همه بار دارد، در مراحل ابتدايى نيست، بلكه در مراحل بعدى است. حتى مشروب در مرحله چهارم است كه تحريم مىشود.
📚 حرکت، ص ۱٠۵
استاد علی صفایی(عین صاد)