فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفاتوجهڪنید🚨
آقاپســ℘ــرجوان
دختــღــرخانمجوان
بیااگرگناهمےکنیم👣
نگوییم"جوانے" کردم
بهجوانےعلےاکبر(ع)برمےخورد🍃
.
پِدَرمْ دستِ مَـرا داد به دستانِ ـحُسِینـ...♥️🍃
خواست از هَر دو جَهـانم شَود آسودهِ خیال...❀✿
❃حـَـرَمِ یـٰـارْ یِه چیٖـزِ دیٖگـه اَسْتـْـ❃
••●✦✨✦✨✦●••
حــســـیـــن جــان
""تــــو""
زیـبــاتـــریــن
آرزوے منی♥️
#اللهم_ارزقنا_حــــرم
.
#شب_جمعه ... و تپش
شب جمعه .... و داغ
شب جمعه .... و دلتنگی
بدتر اینکه تمامِ خودت را چند روز پیش،
لابلای آغوشش جاگذاشته باشی و پابرهنه،
بی خودِ خودت برگشته باشی.
سالهاست نمیفهمم ؛
چرا شب جمعهها، اکسیژنِ زمین تمام میشود،
و فقط رو به آسمان کربلا،
درست همانوقت که با هقهق صدا میزنی؛ #السلام_علیک_یا_اباعبدالله
راهِ نفست باز میشود....
حسین جان؛
حالِ سربازت عجیب خراب است.
نگاهی آقا ....
#یاحبیبالباکین...
#اربعین
#امام_حسین
صبح است و دلم در تپشِ لحظهی دیدار!
باز این دلِ من گشته به امید تو بیدار(:
#سلامانتظاردلها
#اللهمعجللولیڪالفرج 🌱
بہرفیقشپشتتلفنگفت:
ذکر"الهےبہرقیہ"بگومشکلتحلمیشہ
رفیقشیكتسبیحبرداشت
بہدهتانرسیده
دوستاشزنگزدنوگفتنسفر
کربلاشجورشده..!💔
-
-شھیدحسینمعزغلامے
🌿✾ • • • • •
شهیدی که به هفت زبان دنیا تسلط داشت
🥀 شهیدی که زنده زنده سرش را بریدند اما زبان باز نکرد 🥀
*💠ماجرای تکاندهنده از شهیدی که تک فرزند خانواده بود و زنده زنده سرش رو بریدند ولی زبونش رو باز نکرد تا عملیات لو بره*‼️
*عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊*
*عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.*
*یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با بعثي ها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...*
*تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...* *اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که دشمن فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...زمزمه لغو عملیات مطرح شد.گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده*
*پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم.* *رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...*
*اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.* *گفتند به مادرش نگید سر نداره وقت تشییع مادر گفت:* *صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین*
8.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید جهاد مغنیه♥️
جوان دهه هفتادی ، وایسا کارت دارم ....
#پیشنهاددانلود📲
#
🌿✾ • • • • •