eitaa logo
آشپزی؛ ترفند
21.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
11.6هزار ویدیو
69 فایل
❎️مسئولیت قانونی آگهی با آگهی دهنده است و کانال هیچ مسئولیتی ندارد. آی دی مدیر جهت تبلیغ👇🏻 @hasan401 تعرفه تبلیغات و رضایت مشتری👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/756744541Cd11803932b کانال اهنگامون👇 @bartarinhax
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Barad-Aramesh-320(www.Next1.ir).mp3
8.02M
🌹🍀🌷☘🌹🍀🌷☘🌹🍀🌷☘
به سلامتیه "خدا " که هر موقع دلم واسش تنگ شه !!! خودشو نمی گیره !!! قهر نمی کنه !!! به حرفام گوش می ده !!! اذیتم نمی کنه !!! بهونه نمی گیره !!! از همه مهم تر اینه که ترس از دست دادنش رو ندارم !!! سایه به سایه پشتمه غمی نیست :) دوستت دارم خدا... ♪ « @eitaagarde » ♪
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۶ * صبح روز بعد از مامان شماره اقای شریفی رو گرفتم تا برای شب ک جشن عروسی بود بیاد دنبالم و منو ببره ، شمارشو گرفتم و بعد چند بوق جواب داد : - الو بفرماید .. - سلام ، اقای شریفی؟؟ - سلام ، بله خودم هستم بفرماید . - احدی هستم ، مانا احدی . یکم مکث کرد و لحنش ایندفعه عوض شد و گفت : - خوب هستین خانم احدی ؟ عذر میخوام بجا نیاوردم . درخدمتم - خواهش میکنم ... حدود ساعت ۷/۳۰ میتونید بیاید دنبالم ؟ - بله حتما ، بیام کجا دنبالتون؟ - خونمون - چشم ، سر ساعت حاضرم - خیلی ممنونم - خواهش میکنم . - خب پس تا شب ، خدافظ - خدانگهدار لباسم ک قرار بود بپوشم یه پیرهن زرشکی رنگ ک تا یکم پایین زانوهام بود ، چند گل درشت و ریز به همون رنگ هم روش با مهره کار شده بود . در کل ساده اما زیبایش تو ساده ایش بود . با یه شال مشکی و ساپورت مشکی انتخاب کردم . یه ارایش ساده و ملایم ، هماهنگ با رنگ لباسم زدم . تو ایینه نگاهی به خودم انداختم تا ببینم مشکلی نداشته باشم . اما مثل همیشه زیبا اراسه . بله کم کسی ک نیستم . سرکار خانم مانا احدی ،،، خدای جذابیت و خود شیفته ای . از تعریف خودم خندم گرفته بود . یه مانتو سفید مجلسی رو لباس پوشیدم و به ساعت نگاه انداختم . ۷/۲۵ بود ک شریفی زنگ زد به گوشیم . - الو - سلام خانم . من دم در هستم . - ممنون الن میام . گوشی و قطع کردم و با مامانم خدافظی کردم . از خونه خارج شدم . به اطراف نگاهی انداختم و چشمم به اقای شریفی افتاد ک دست به سینه به صمند سفیدش تکیه داده بود و منتظر منو نگاه میکرد . الن ک دقت میکردم دیدم واقعا پسر جذابیه . هیکل ورزشکاری و قیافه ای مردونه و زیبا . وقتی نزدیکش شدم با دقت بیشتری به صورت و لباسام نگاه میکرد . با لبخندی خودشو جابه جا کرد و درو واسم باز کرد و گفت : -بفرماید واااایی چ جنتلمنانه . خخخخ منم با لبخندی کمرنگی تشکر کردم و نشستم . پرسید : - کجا باید ببرمتون !! - تالار لاله ابروهاشو داد بالا و گفت : - اهان الن متوجه شد این طرز لباس و صورتم برا چیه . به راه ک افتادیم ، از سکوت ماشین خسته شدم . گفتم : - میشه یه اهنگ شاد بزارید !!؟؟ با تعجب از ایینه نگاهم کرد و گفت : - روز اول گفتین قطع کنم . فکر میکردم از اهنگ خوشتون نمیاد . - نه دوست دارم . ولی بستگی ب شرایطم داره ک حوصلشو داشته باشم یا ن . - بله . چشم الن میزارم . نیم ساعتی بخاطر ترافیک تو راه بودیم . دقیق ساعت ۸ رسیدیم ، تا پیاده شدم گفت : - شب خوبی داشته باشید ، امیدوارم بهتون خوش بگذره . - ممنونم ازتون . - عذر میخوام ،،، ساعت چند بیام دنبالتون ؟؟ - نمیدونم ، هر وقت خواستم برگردم زنگ میزنم بهتون . - باشه ، پس فعلا خدانگهدار . - خداحافظ . بعد از چند قدمی ک به سمت در تالار رفتم ب شیدا زنگ زدم ک بیاد دم در تا با هم بریم داخل . تالار بزرگ و شیکی بود . با وجود انبوه زیاد ماشین مطمعنن مهمون زیاد دعوت داشتن و مختلط بود جشنشون . بعد از چند دقیقه شیدا اومد و با هم وارد شدیم . اونم لباس شیک و قشنگی به رنگ طلایی پوشیده بود با شال همرنگ و ساپورت مشکی . ارایششم عالی بود . در کل دختر زیبایی بود از هر نظر . بهم گفت : - سلام . چرا انقد دیر کردی ؟؟ - چنانم دیر نکردم ک ، هنوز ساعت ۸ . تو زود اومدی خب ب من چ . - نخیرم منم یک بیست دقیقس ک اومدم . اما همین بیست دقیقه خیلی بهم سخت گذشت . - اااا چرا ؟؟ - بس شلوغه و هیچ کسیو نمیشناسم یکه و تنهام . سمیرا هم بس سرش شلوغه همون اول بهم خوش امد گفت و رفت دیگ ندیدمش - اها . خب عروسی تک ابحیشه دیگ . نمیتونه ور دلت باشه ک . پس خیلی شلوغه اره !!! - اره بابا . کسی به کسی نی ک . وقتی وارد سالن اصلی شدیم با اونهمه ادم و رنگ و وارنگایی ک دیدم هنگ کردم . شیدا دستمو گرفت و منو برد طرف صندلیایی ک انتخاب کرده بود و نشستیم . نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
📚پارت پنجم رمان « قسمت من » 👆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖 مـرا خوب زير و روڪن جانم! مـن همين هستم ڪہ می‌بينى ڪَاهى برايت دلبرے می‌ڪنم برايم حوصلہ باش...! ڪَاهى برايت ناز می‌ڪنم خـريدارم باش...! ڪَاهى دلم تنهايى می‌خواهد درڪم ڪن...! مبادا بعـدِها چيزے بہ چشمانت بيايد و بهانہ شود براے رفتن مـرا خوب زير و رو ڪن جانم... ┄┅┄┅┄ ❥❤️❥ ┄┅┄┅┄ « @eitaagarde »
💠طولانیه اما خوندش خالی از لطف نیست👇 🔹ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﻭ ﺧﻮﯾﺸﺎﻥ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﺟﻤﻌﺸﺎﻥ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ 🔸ﭼﺮﺍ ﻓﺎﻣﯿﻠﻬﺎ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍﯾﻨﺪ. ﭼﺮﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺪ ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﻨﺪ 🔹ﭼﺮﺍ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺯ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺰﺩ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﯽ ﺳﺘﯿﺰﺩ 🔸ﭼﺮﺍ ﺩﺧﺘﺮ ﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻨﮓ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺟﻨﮓ ﺩﺍﺭﺩ 🔹ﭼﺮﺍ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﯿﻤﯿﺎ ﺷﺪ ﺭﻓﺎﻗﺘﻬﺎﯼ ﺩﯾﺮﯾﻨﻪ ﺭﯾﺎ ﺷﺪ 🔸ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻏﻨﯿﺎ ﻫﻢ ﻟﺬﺗﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﻘﯿﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻋﺰﺗﯽ ﻧﯿﺴﺖ 🔹ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﮐﺎﺥ ﺷﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ﯾﮏ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺍﺳﺖ 🔸ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﮐﺎﺷﯽ ﻭ ﺳﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﮏ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﺖ 🔹تمام خیر و برکت ها برافتاد طبیعت با شما مردم درافتاد 🔸چرا اینگونه شد از من کنید گوش شده مهر و محبت ها فراموش 🔹ﺩﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺬﻝ ﻭ ﺑﺨﺸﺸﻬﺎ ﺍﺛﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺯ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﻭ ﻣﺮﻭﺗﻬﺎ ﺧﺒﺮ ﻧﯿﺴﺖ 🔸شده نایاب صفا و مهربانی تعارف ها شده سرد و زبانی 🔹ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ، ﺧﺎﻟﻪ ﺟﺎﻥ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﮕﻮﺋﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﺋﯿﻢ 🔸ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﺳﻮﺩ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻧﺰﻭﻟﯽ ﺭﻭﺩ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﻗﺒﻮﻟﯽ 🔹ﯾﮑﯽ ﻧﺎﺯﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﻏﺶ ﯾﮑﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﮑﺒﺮ ﺩﺭ ﺩﻣﺎﻏﺶ 🔸ﯾﮑﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ ﻣﺜﻞ ﺑﺘﯽ ﺍﺯ ﺯﻫﺮﻣﺎﺭ ﺍﺳﺖ 🔹چنان در غبغبش باد غرور است که گویی از نژاد سلم و تور است 🔸تمام کارها گشته ریایی نجابت شد عوض با بی حیایی 🔹بزرگترها ندارند احترامی به محتاجان ندارند اعتنائی 🔸همه چسبیده جیب و کار خود را به فکرند تا ببندند بار خود را 🔹شرف را مثل کالا میفروشند برادرها برادر را بدوشند 🔸چنین مردم هرگز خیری نبینند اگر قارون شوند باز هم همینند 🔹بیا تا دست یکدیگر بگیریم ضمانت نیست تا فردا نمیریم ارسالی کاربران محترم @eitaagarde
💢 هَمشووووو_بگیر 😂 👈 اگر قرار بود قوه قضائیه هم مثل عالیس تبلیغات کنه 🔻 ابراهیم رئیسی: 🔹 رئیس جمهورو بگیرم ؟ 🔸 معاون رئیس جمهورو بگیرم ؟ 🔹 داداش رئیس جمهورو بگیرم ؟ 🔸 برادر معاون رئیس جمهورو بگیرم ؟ 🔹 رئیس بانک مرکزیو بگیرم ؟ 🔸 وزیرو بگیرم ؟ 🔹 جاسوسو بگیرم ؟ 🔸 پرستوو بگیرم ؟ 🔹 پسر وزیرو بگیرم ؟ 🔸 دختر وزیرو بگیرم ؟ 🔹 داماد وزیرو بگیرم ؟ 🔸شهردارو بگیرم ؟ 🔹 شورای شهرو بگیرم ؟ 🔸 نماینده مجلسو بگیرم ؟ 🔹 رئیس خصوصی سازیو بگیرم ؟ 🔸 رئیس هلال احمرو بگیرم ؟ 🔹 اینو بگیرم اونو بگیرم ؟ 👈 کیو_بگیرم ؟ ➕ ملت ایران: هَمشووووووو_بگیر 😂 @eitaagarde ❤👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عادات بد مانند رختخوابی گرم و نرم هستند، خوابیدن در آنها راحت ولی دل کندن از آنهـا بسیار مشکلتر است!!! @eitaagarde